داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خانوما ساکت 2

خب آزاده جان اینجا مدرسه دخترونه هست و از قرار معلوم من تنها مرد اینجام . ظاهرا یه سری مخصوصا خانوم مدیر شما دوست نداره من اینجا باشم . حق هم داره . زنایی که کمتر خشک هستند و خیلی راحت بر خورد می کنند وقتی که به یه محیطی میرن که  یکی دو تا مرد اونجا باشن و نتونن راحت کار و فعالیت کنند سختشونه وای به حال این خواهرای مکتبی و مومن . بااین حال باید خیلی مراعات کرد . حساب اینجا رو از خونه جداش کن . -می دونم استاد من خودم می دونم که باید بین خونه و مدرسه یه فرقی باشه واسه این که یه خورده جدی تر باشم و این آزاده هم از همون اول سوءاستفاده نکنه با لحنی سنگین تر گفتم که درهر حال یه سری نکات اخلاقیه که باید در صحبتهامون رعایت کنیم و در عمل نشون بدیم . یه جور خاصی نگام کرد که فهمیدم منظورمو فهمیده . .معلمها همه شون عین ساندویچ کاغذ پیچ شده بودند . بیشترشون با کاغذای سیاه پیچیده شده بودند . من که  تدریس روانشناسی رو به عهده داشتم  با این همه کلاسی که تو دبیرستان بود ساعت تدریس هم زیاد داشتم . البته یه چند ساعت تدریس جامعه شناسی رو به عهده ام گذاشته و خارج از این هم به عنوان مشاور مدرسه هم مسئولیت داشتم . درآمدم هم بد نبود . فعلا که روز اول کاری بود و باید حسابی  مراقب پرنده بخت و اقبالم می بودم که از بومم پر نزنه . در اولین برخورد نتونستم خوب با معلما و اسمشون آشنا شم . چون سعی می کردم خیلی جدی باشم . توچهره کسی زوم نکنم . ولی خیلی دلم می خواست زیر چشمی واسه یکی دو ثانیه هم که شده تک تکشونو نگاه کنم تا ببینم کدومشون خوشگل ترن . تو این خانوما یکی دو تاشون که خیلی خوشگل به نظر می رسیدند . با این که فقط گردی صورتشون مشخص بود . یه خورده سختم بود . واسه این که زیاد خلوتشونو خراب نکرده باشم از اونجا پاشده رفتم تو اتاق مشاور . جای مخصوص خودم . هرچند روز اول کاری رو آمادگی پذیرش دانش آموزو نداشتم ولی در ساعاتی که کلاس نداشتم باید آماده باش می بودم تا به درددلهای دانش آموزان گوش بدم . دخترا اونجوری هم که من فکر می کردم نبودن . دبیرستانی که درش تدریس می کردم یک دبیرستان دولتی بود ولی خیلی تمیز و بزرگ بود . یه چیزی حدود چهل تا دختر تو کلاس بودند . سعی کردم  در برخورد اولم کمی معتدل باشم . کمتر بخندم و به این دخترا رو ندم . هرچند خیلی دلم می خواست باهاشون یه رابطه دختر خاله ای پسر خاله ای داشته باشم . ولی با این حساب ویژه ای که رومن باز کرده بودند نباید جواب  مسئولین را با بی اعتمادی می دادم و مهمتر از اون نباید نون خودمو آجر می کردم . پیش خودم حساب کردم که احتمال داره میون دخترا هم چند تا دستمال به دست برای کنترل و تحت نظر گرفتن من هم در نظر گرفته باشن .. یه  سخنرانی کتابی و خودمونی هم براشون کردم -…….. خب این افتخار نصیب من شده که در خدمت شما خواهران گرامی این آینده سازان کشور عزیزمان ایران باشم . شمایی که  با خدمت به دین و میهن خود در واقع به خودتون هم خدمت کردین و خواهید کرد . البته شور و نشاط جوانی و محیط دوستانه و دبیرستان رو نمیشه فراموش کرد . همه اینها خاطراتی میشه برای شما . امیدوارم این خاطرات  شیرین باشه و چیزی به نام حسرت و تلخی وجود نداشته باشه . حسرت برای لحظه های از دست رفته .. شما ها به عنوان یک زن وظیفه سنگینی دارین . باید مراقب ظاهر خودتون باشین . از نظر حجاب طرز برخورد و مسائلی نظیر اون . ته کلاس و اون وسطا چند تا دخترو دیدم که روسریشونو تا اون آخرین نقطه پس سرشون برده بودند عقب وکرکر می خندیدند . اون وقتا که ما درس می خوندیم میز و صندلیهای ما سه نفره بود ولی این خانوما یا دختر خانوما رو تک صندلی نشسته بودند و بین هر دو تا صندلی یه باریکه راهی برای رفت و آمد بود . با متانت از جام بلند شده و از سر تا ته کلاسو قدم زنان یه دوری زده و بر گشتم . وقتی به نزدیکی اون چند تا شیطون رسیدم سرشونو انداختن پایین و کرکر می خندیدند . دلم می خواست گوششونو بپیچونم و از کلاس بندازمشون بیرون . بقیه رو هم پررو می کردند . از این بامزه بازی ما خودمونم بچه محصل بودیم داشتیم ولی نه سرکلاس  معلم جنس مخالفمون که واسه یه عده ای سوءاستفاده شه . قیافه شون نشون می داد از اون بچه ننر های از خود راضی باشن . در هر حال یه سری صحبتای اولیه رو انجام دادم و گفتم سوالی هست ;/; یکی از اون قرتی ها که می دونستم میخواد جو رو به هم بریزه و با مزه انداختن یه حالی کرده باشه گفت ببخشید اگه اشکالات و پرسشهای مذهبی داشته باشیم می تونیم ازتون بپرسیم ;/; ایرادی نداره ;/; می دونستم که داره کوس شر میگه درجا بهش جواب دادم ایرادی نداره . به شرطی که روسریتونو بیارین جلو تا اول پیشونیتون . این حرفو که زدم کلاس عین یک بمب ترکید . همه به خصوص کلاغ سیاههای کلاس زدند زیر خنده . صورت اون دختره عین لبو سرخ و کبود شد . هیچ اعتراضی هم نمی تونست بکنه . من از دیدگاه اسلامی خیطش کرده و علاوه بر اون با این متلکم یه امر به معروف و نهی از منکر هم بهش کرده بودم . طوری حرص می خورد که تا آخر ین لحظات با بغل دستی هاش هم حرف نمی زد . … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها