داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خاطرات یک دهه شستی (۱)

سلام من یه دهه ۶۰ هستم که واقعا اون سال هایی که ما به بلوغ رسیدیم خیلی وحشتناک بود مخصوصا از لحاظ جنسی خیلی اوضاع بدی در جامعه بود
خونه مادر بزرگم و دایی من یه خونه دو طبقه قدیمی بود که با زن دایی و بچه ها اونجا زندگی میکردن طبقه پایین مادربزرگم بود و بالا دایی ام وقتی میرفتیم خونه مادربزرگ دیگه به راحتی میتونستیم بریم طبقه بالا با چندتا پله جدا میشد و میرفت بالا یه روز که خونه مادربزرگم بودم به دستشویی رفتم و حمام و دستشویی یکی بود دیدم لباس های کثیف گوشه حمام داخل سبد لباسهاست وقتی زیر و روش کردم با کمال خوشحالی سوتین مشکی زن داییم رو پیدا کردم اون موقع ۱۶ یا ۱۷ سالم بود انگار خدا دنیا رو بهم داد وقتی تصور میکردم که این سوتین روی سینه های زن دایی من بوده منو دیوانه میکرد شروع کرد به بو کردنش حالم خواب شده بود سینه های سفید زن دایی ام رو تصور میکردم که داخل این سوتین مشکی چه غوغایی میکنه کیرم رو میمالیدم بهش و با شهوت زیاد جلق میزدم که ناگهان آبم رو ریختم روی سوتین تا اخر تخلیش کردم حس رهایی و آزادی داشتم که وصف ناپذیر بود بعد از چند دقیقه تازه فهمیدم چه گهی خوردم حالا چه کار کنم با این آب کیر روی سوتین باید هر چه زودتر اینا رو پاک میکردم سریع رفتم دستمال کاغدی اوردم و پاکش کردم و از ترسم گذاشتمش انتهای سبد به خیال خودم که اون نمیفهمه و هر هفته همین ماجرا بود ولی دیگه نمیریختم روی سوتین و خیلی دقت میکردم که کثیف نشن خلاصه یه روز که رفته بودم خونه مادربزرگم و با رفتم که برم داخل حموم دیدم صدای آب میاد و کسی داخله اولش ترسیدم گفتم نفهمه من اینجام ولی چون نصف در آهنی بود و بقیه اش شیشه بود وقتی مینشستی زمین دیگه سایه ات روی شیشه نبود و یک قسمت کوچک پایین شکسته بود از اونجا داخل رو نگاه کردم فضای که بخار همه رو گرفته بود و دیدم که زن داییم با بدن سفید و بلورین داره سینه هاش رو با کف و صابون میشوره انگار خدا دنیا رو بهم داده بود و از این پوزیشن دارم به یه زن نگاه میکنم انگار خوشبخت ترین ادم دنیا بودم چقدر دهه بدبختی بودیم خلاصه با ولع نگاه میکردم و در ذهنم ثبت میکردم و مشغول خود ارضایی بودم که اصلا حواسم نبود داره کارش تموم میشه و میاد لباس بپوشه اینقدر گرم جلق زدن بودم و متاسفانه اینقدر گیج بازی دراوردم که زن دایی بیرون امد از حمام و در همون پوزیشن منو دید و دنیا روی سرم خراب شد یه سیله محکم به گوشم زد و با لگد زد به کونم با چندتا فحش آب دار تنها شانسم این بود که مادربزرگ رفته بود خرید و خونه نبود خلاصه ما به پای زن دایی افتادیم که تو را به خدا به کسی نگو اون یه حوله پیچیده بود خودش و آی منو میزد زیر بار مشت لگد بودم ولی از اینکه پاهاش و دستاش رو لمس میکردم ته دلم خوشحال بودم ولی اگر به مادر میگفت باید چه گهی میخوردم خلاصه دیدم فایده نداره اینقدر عصبی شده که فقط میزنه و ما به فرار گذاشتم ولی خدایی مرام کرد و هیچ وقت به پدر و مادرم نگفت.
اگر دوست داشتین تا بقیه رو بنویسم

نوشته: احسان پور محسن

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها