داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

حقم بود (۱)

تقریبا ده سالم بود که داداشم ازدواج کرد
همه چیشو از خونه برد به جز کامپیوترش…
اومد پیشم و گفت:
-داداش کوچولو دیگه قراره همو کم ببینیم
+دلم برات خیلی تنگ میشه
-چرا داداش کوچولو؟
+من دیگه از کی پول بگیرم؟
-ای شیطون هر موقع پول خواستی به مامان بگو به من زنگ بزنه من سریع میام خونه بهت میدم
+باشه
-راستی داداش کوچولو دیگه کامپیوتر منم برای توعه
+راست میگی داداش؟
-آره رمزشم
+بیست و سه چهل و چار سی و هفت
-تو از کجا میدونی؟
لبخند شیطانی زدم
اونم خندید دستشو گذاشت روی سرم یه بوس از پیشونیم کرد و رفت…
بدون لحظه ای مکث رفتم توی اتاقش
درو بستم
دور تا دور کامپیوتر رو نگاه کردم
دستمو کشیدم روی کیبورد و دکمه هارو به آرومی فشار میدادم…
حالا دوازده سال میگذره…
!
هیجده سالگی: با سرعت تموم داشتم میدوییدم سمت خونه
چار پنج بار پشت سر هم زنگو زدم
آسانسور چیه اصن
از پله ها رفتم بالا
+بابا بابا
-چی شده؟
+(نفس نفس)
-بگو دیگه کشتیمون
+رتبم اومد رتبم اومد
-زود باش پسر چند شدی؟
+دوازده بابا دوازده!
-چی میگی پسر؟
+بخدا راست میگم
-بیا بغلم ببینم شیر مرد من…
اون شب نمیدونستم باید چی کار کنم
بر عکس همه شبا اون شب توی اتاقم نخوابیدم
ساعت تقریبا سه بود از خواب پریدم
دیدم چراغ اتاقم روشنه و صدای پچ پچ میاد
رفتم پشت در اتاق و مشغول گوش کردن حرفا شدم
مامان و بابام داشتن حرف میزدن
مامانم:باورت میشه پسرمون رتبه دوازده کنکور شده؟
بابام:چرا باورم نشه؟
مامانم:یه چیزی براش بگیر
بابام:هرچی بخواد براش میگیرم،هرچند مطمئنم میگه کامپیوتر میخوام
مامانم:صد درصد دانشگاه هم میره مهندسی کامپیوتر میخونه
بابام:آرمانو کامپیوتر اینجوری کرد،خیلی از دوره خودش جلو تره
از وقتی آراد رفت آرمان خیلی به کامپیوتر آراد وابسته شد
نمیدونم،ولی هوش آرمان طبیعی نیست.
بابام راست میگفت
پونزده سالگی:داییم داشت سوالای هوش از بچه های فامیل میپرسید،هرچی میپرسید اولین نفر من جواب میدادم
خیلی برام مسخره بود،انگار سوالای ابتداییه
همه فامیل ازم بدشون میومد،انگار من دیوونم
که صد البته رفتارام غیر طبیعی بود،مدام توی ذهنم با خودم درگیر بودم؛صفحات کامپیوتر توی ذهنم اینور اون ور میشد
اعداد،ارقام،پوشه پروژه ها،نیو فولدر،سی ام دی
مسیر دیوونگی و نابغه بودن رو با هم طی میکردم…
هیجده و نیم سالگی:
روبروی دانشگاه صنعتی شریف وایساده بودم،پاهام داشت میلرزید
حس یه بچه مدرسه ای رو داشتم که به زور میخوان ببرنش مدرسه
قدمای لرزون رو برداشتم سمت دانشگاه
سرمو انداخته بودم پایین چشمم به سر در دانشگاه نیفته
از اسمش میترسیدم
انگار خیلی ابهت داشت
به خودم افتخار میکردم
حقم بود
تمام عمرم بهم گفتن دیوونه و غیر طبیعی و هزاران چرت و پرت دیگه
همین دیوونه الان…
بریم سر اصل ماجرا
دختر
خیلی دختر زیاد بود
تصور میکردم این دانشگاه پُر از دخترای چادری باشه
ولی بر عکس پُر از دخترای با کلاس و شیک بود.
ولی فقط یه نفر چشم منو گرفته بود
نازیلا
نازیلا کلهر
شبیه خودم بود،با هوش بود
زرنگ بود
اولین دختری بود که بهش بیشتر از یک ربع نگاه میکردم
هم خنده هاش خیلی قشنگ بود هم اخلاقش خیلی قشنگ بود
هم چشماش…
ولی هیچ وقت روم نشد باهاش حرف بزنم
چند ماهی گذشت شد بهمن ماه و کرونا اومد
انقدر حسرت کشیدم که حتی توی این پنج ماه باهاش حتی پنج جمله حرف نزدم…
کلاسا آنلاین شده بود و منی که در روز کلی پای کامیپوتر میشستم
اینم روش…
یه روز دیدم توی واتساپ تو یه گروه عضو شدم
باز کردم دیدم گروه دانشگاس
برای هماهنگی امتحانا و اینا…
اهمیتی ندادم که یهو یاد نازیلا افتادم
سریع رفتم توی اعضای گروه و دنبالش گشتم
عکسشو با چشمام شکار کردم
سریع از شمارش اسکرین شات گرفتم
رفتم پی ویش
خواستم تایپ کنم،بازم نتونستم
بیخیال شدم…
تا اردیبهشت همینجوری میگذشت تا یه روز توی واتساپ بهم پیام داد.
-سلام آقای محبی توی یکی از مباحث واحد برنامه نویسی گیر کردم میشه یکم راهنماییم کنی؟(به همراه یه عکس از صفحه مانیتور کامپیوتر)
+سلام وقتتون بخیر،اینجوری نمیتونم لطفا کُل پروژه رو ارسال کنید با توضیح کامل که دقیقا کجا مشکل دارین
وقتی ارسال کرد از طریق واتساپ کامیپوتر فایلش رو باز کردم و به ویسش که راجع به مشکلش بود گوش کردم
نیم ساعتی وقتم رو گرفت
ولی مهم نیست…
فایل پروژه براش فرستادم و براش نوشتم:
+هنوز با زبون C کار میکنی؟
-توی دبیرستان چی خوندی؟
+ریاضی فیزیک
-خب من کامپیوتر خوندم اولین زبون برنامه نویسی که بهمون یاد دادن C بود
+خب
-ولی من هیچ موقع خوب یاد نگرفتم C رو الان یه مدتیه که بخاطر کرونا تو خونه هستم دارم سعی میکنم اون مدت رو جبرا کنم
+موفق باشی
-ممنون،راستی اسمت چی بود؟
+آرمان
-چند تا خواهر برادر داری؟
+یه دونه برادر دارم تو چی؟
-یه خواهر
+خدا حفظش کنه
-ممنون رتبت چند شده بود تو کنکور؟
+دوازده
-پس تو خیلی درس خونی
+مگه تو رتبت چند شد؟
-من رتبم بیست و هشت ولی من کنکور فنی دادم اینم…
+منم دوست داشتم بیام فنی حرفه ای کامیپوتر بخونم ولی لحظه آخر منصرف شدم
-کار خوبی کردی ریاضی کنکورش آسون تره من خیلی اذیت شدم
+چی بگم والا،هر رشته ای سختی های خودشو داره
-مزاحمت نمیشم آقای آرمان مرسی از کمکت خداحافظ
+شب خوش

نوشته: آرمان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها