داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

حسام و مادر دوستش (۳)

…قسمت قبل

(سلام من نمیخواستم ادامه داستان رو بنویسم ولی چون یکی از نویسنده های سایت به اسم مهران زحمت نوشتن قسمت دوم رو کشیده بودن هم خواستم از ایشون تشکر کنم هم این که با توجه به استقبال شما میخوام ادامه همین داستان آقا مهران رو بنویسم)خب بریم سراغ اصل مطلب:

رابطه م با حسام داشت روز ب روز جلوتر میرفت و من تمام تابو های زندگیمو شکسته بودم. این که خودمو در اختیار بچه ای همسن پسر خودم گذاشته بودم از خودم بدم میومد اما خب نمیشه منکر این قضیه بشم که داشتم ب این رابطه وابسته میشدم و ب مرور زمان داشت برام عادی میشد البته همسرم داشت بازنشسته میشد و همین بزرگترین نگرانی من از بابت ادامه این رابطه بود چون من هرچی جلوتر میرفت بیشتر خجالتمو کنار میزاشتم و لذت میبردم اونم تو میانسالی اما خب تصمیم گرفتم تا وقتی که بتونم ب این رابطه ادامه بدم ب عواقبش فکر نکنم چون کاری رو که کرده بودم هیچ راه برگشتی نداشت و من اختیارمو از دست داده بودم و فکر کردن به آینده فقط باعث میشد که همون لذتم از دست بدم پس چیزی ب حسام نگفتم راجع به این موضوع البته خودشم تو این مدت از پسرم شنیده بود ولی خیلی ب روی خودش نیاورد چند باری رابطمون ب همون شکل از عقب ادامه داشت و من روز ب روز بیشتر خجالتمو کنار میزاشتم و از حسام رابطه از جلو رو میخواستم اما اون همچنان امتناع میکرد اما هرجوری شده منو ارضا میکرد واین واقعا برام خوشحال کننده بود اما کافی نبود با این که هردفعه دردش کمتر و لذتش بیشتر میشد و دردش کمتر اما بازم من اصرار به رابطه از جلو داشتم حتی رفتم عمل زیبایی آلت تناسلی و واژن هم انجام دادم بخاطرش که بیشتر جذبش کنم ولی حسام همیشه مخالفت میکرد و میگفت تو کونی خودمی و فقط میخوام از کون بکنمت جلوت مال شوهرته من دست بهش نمیزنم دیگه این موضوع اینقدر فکرمو درگیر کرد که رو زندگیم هم تاثیر گذاشت و بچه ها و همسرم داشتن متوجه تغییر حالت روحیم میشدن این که نه می‌تونستم جلوی حسام مقاومت کنم و نه حسام به خواسته م اهمیت میداد خیلی خیلی داشت اذیتم میکرد و تاثیر میزاشت تو زندگیم من همه کار برای حسام کردم و همه جوره حاضر بودم براش سنگ تموم بزارم هرکاری فکر کنید تو رابطه براش انجام میدادم اپیلاسیون لباس های سکسی آرایش غلیظ و… ولی حرف حرف خودش بود دیگه خسته شده بودم تصمیم گرفتم جلوش وایسم ب هر قیمتی شده ی بارم که شده حرف خودمو ب کرسی بشونم یه مدت جوابشو ندادم بی محلش میکردم وقتاییم که میومد پیش پسرم درست مثل اوایل ازش دوری می‌گرفتم میخواستم بفهمه که من اونجوریم که فکر میکنه برده رامش نیستم اما ته دلم داشتم میمیردم براش ولی باید هرجور شده تحمل میکردم اونم همش با انگشت کردن و. مالیدنم سعی میکرد اذیتم کنه تو هر شرایطی ولی تا جایی که تونستم مقاومت کردم تا شب تولد پسرم حسابی آرایش کردم دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره آخرشب که بقیه مهمونا رفتن اومد تو آشپزخونه از پشت بغلم کرد و گفت بره من امشب خیلی خوشگل شدی میدونم دلت برام تنگ شده تو کونی منی فردا میام پیشتم و از خجالت کونت در میام سینه هامو محکم گرفت و لبامو بوسید ولی با تندی پسش زدم و گفتم هیچوقت دیگه اجازه کاری بهت نمیدم و رفتم بیرون از آشپزخونه اونشب تا صبح هرکاری کردم خوابم نبرد از ی طرف واقعا نیاز داشتم ب رابطه با حسام و دلم حسابی براش تنگ شده بود ولی میخواستم کاری کنم عطش منو داشته باشه و راضی بشه به حرفم گوش کنه و از جلو باهام رابطه داشته باشه,فردای اونروز حسام اومد دم در هرچی در زد بازش نکردم چندبار ب گوشیمم زنگ زد جوابشو ندادم که پیام داد اگه درو باز نکنی شب میام همه چیو ب شوهرت میگم جواب دادم نوشتم تو واقعا یه آدم مریضی هیچوقت فکر نمیکردم منو تهدید کنی یعنی واقعا سخت بود فهمیدن این که من فقط بخاطر رابطه از جلو اینکارو میکنم بعدشم هرچی معذرت خواهی کرد و پیام داد و زنگ زد جواب ندادم شب دوباره اومد پیشم و گفت باشه قبوله باورم نمیشد حساب با اون همه لجبازی و قلدری و جسارتش اینجوری تن به خواسته من داده اما مثل این که اونم وابسته این رابطه شده اخرشب بهم پیام داد که فردا میخوام بیام پیش بره سفید کوچولوی خودم منم که خیلی دلتننگش بودم گفتم باشه خوش اومدی صبح زود بعد فرستادن بچه ها و همسرم رفتم حمام و حسابی ب خودم رسیدم و اومدم ی ست فانتزی جدیدی که خریده بودم براش پوشیدم روشم فقط ی لباس شب توری پوشیدم حدود ساعت 10 حسام اومد همون دم در که همو دیدیم پریدیم بغل همدیگه و حسابی لبای همو خوردیم بعدش منو بغل کرد و برد روی تخت انداخت و شروع کرد ب بوسیدن لبام وگردنم بعدم. اروم اروم شروع کرد به لیس زدن گردنم تا آلت تناسلیم همه بدنمو لیس زد و وقتی رسیدم ب آلت تناسلی شروع کرد به بوس های کوچیک و اروم اروم شروع کرد ب لیسیدن من داشتم از شدت لذت دیوونه میشدم جیغ میزدم که باعث شد ی متکا بزاره رو صورتم که صدام بیرون نره باورم نمیشد داشتم ارضا میشدم ولی نمیخواستم همینجا تموم شه برا همین بلند شدم و شلوارشو از پاش. کشیدم و شروع کردم بوسیدن و خوردن آلتش با عشق براش میخوردم چشماشو بسته بود و داشت حال میکرد حتی خایه هاشم براش لیس میزدم و میمالیدم اونم سرمو گرفته بود و تو دهنم تلمبه میزد و از دهنم در آوردم و دراز کشیدم روی تخت پاهامو باز کردم و ازش خواستم جلو بیاد و شروع کنه این که برا اولین بار میخواست از جلو بکنه خیلی حس خوبی بهم داد و سر آلتشو گرفتم و آروم آروم واردش کردم داشتم دیوونه میشدم همون اول از هیجان و لذت ارضا شدم باورم نمیشد حسام بالاخره به خواسته من احترام گذاشته و داره از جلو اینکارو میکنه بعد از ارضا شدنم حسام شروع کرد ب تلمبه زدن هیچوقت تو زندگیم همچین لذتی تجربه نکرده بودم واقعا داشتم دیوونه میشدم حسام خیلی ب کارش حرفه ای بود و شروع کرد ب خشن کردن و محکم تلمبه میزد و با سیلی میزد تو صورتم و سینه هام و تف میکرد تو صورتم اما من اون لحظه ب جز لذت متوجه هیچی نبودم…

اگه دوست داشتین بگین قسمت بعدی رو هم. بنویسم

نوشته: پلشت

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها