جناب سروان لطفی
روز کسل کننده ای بود ، اصلا حوصله نداشتم . حساب کن بعد از چند ماه شیک خدمت کردن تو دفتر فرماندهی حالا باید بری ماموریت یکماهه تو یکی از پادگانهای اطراف شهر . دلم میخواست شروع نشده تموم بشه .
بالاخره سرویس رسید جلوی در پادگان ، یه سرباز اومد بالا و برگه ماموریت ما چندتا سربازو چک کرد و رفتیم داخل . با راهنمایی یه دژبان رفتم به سمت واحدی که باید خودمو معرفی میکردم . یه ساختمان کوچیک با دوتا اتاق گوشه ای از پادگان که برای خودش جای دنجی بود . در زدم ، یکی با صدای کلفت گفت بیا داخل . رفتم تو و سلام نظامی دادم و برگه ماموریت رو گذاشتم رو میز .
سروانی که پشت میز بود حدود ۵۰ سال داشت ، و البته با مشخصات زیر ، موهای کوتاه و کمی ته ریش ، سیبیل و هیکلی درشت ، چشمهای نافذ و خلاصه یه چهره خشن نظامی .
برگه رو خوند و با لحن مرموزی گفت از تو درشت تر نبود بفرستن برای ما …
از خودم بگم ، قد و قواره نه چندان بلند ، وزن ۶۰ و بدنی سفید و لاغر ، موهای کوتاه خرمایی و چشمهای عسلی . اینم بگم چون لیسانسه بودم یکم مو داشتم .
از رفتار سرد طرف بیشتر پشیمون شدم از این ماموریت ، یعنی اگه دست خودم بود از همونجا بر میگشتم . سرمو انداختم پایین و گفتم شرمنده یکماه مزاحم شما هستم ولی سعی میکنم نیروی قابلی باشم ، اینجا بود با لحن خاصی گفت ، اختیار داری پسر ، اتفاقا مشخصه که قابلی …
بگذریم ، روزهای کاری من شروع شد و قسمتی که مشغول بودم فقط من بودم و جناب سروان لطفی . هفته اول خشک و سرد گذشت ولی هفته دوم اتفاقی افتاد که باعث شد ورق برگرده . این را هم اضافه کنم ما با سرویس میرفتیم و بعد از ظهر برمیگشتیم و شب پادگان نمی ماندیم .
یه روز صبح رسیدم پادگان ، رفتم واحد کاریم و دیدم آقای لطفی به گلدون آویز طبیعی آورده و میخواد بزاره بالای جاکتابی داخل اتاق . با اون هیکل درشت رفته بود بالای یه صندلی باریک که گلدون رو جابجا کنه ، چشمتون روز بد نبینه تعادلش بهم خورد و با گلدون پرت شد وسط اتاق . من که از ترس و دلهره کوپ کرده بودم با صدای داد و ناله جناب سروان به خودم اومدم که میگفت ، چرا مثل عصا خشک شدی بیا کمک کن بلند شم .
سریع رفتم و دستشو گرفتم و کمک کردم بشینه ، من که بقول خودش هیکل پاریسی اونم که ماشالا هیکل مسکویی مگه میتونستم بلندش کنم ، خلاصه به هر جون کندنی بود بردمش رو تخت اتاق استراحت .
با نگرانی گفتم جناب سروان چی شد ؟ آسیب دیدید ؟ جاییتون نشکسته ؟ زیاد درد دارید ؟ بریم درمانگاه پادگان ؟ و …
یهو داد زد بچه جون بزار ببینم در چه حالی هستم بعد اینقدر سین جیم کن …
با شرم آروم گفتم ببخشید نگرانتون شدم ، اینو که گفتم لحنش عوض شد و گفت ، عزیزم چیزی نیست من هیکلم درشت و قوی هست و با این بادها نمیلرزه فقط پای راستم کمی درد میکنه .
پوتیناشو از پاش درآورد و باهم یه معاینه سطحی کردیم ظاهراً کمی ورم داشت . گفت برو درمانگاه یه باند کشی و پماد مسکن بگیر بیار.
سریع رفتم گرفتم و برگشتم ، هنوز رو تخت خوابیده بود و ناله میکرد . گفتم اجازه میدید من بمالم ، انگار بدش نیومد و گفت اگه زحمت نیست بمال . شلوارشو کمی دادم بالا ، جورابشو درآورد و منم پماد و مالیدم به ساق پاشو و شروع کردم نرم ماساژ دادن .
گرمای دستم از پای آقای لطفی بیشتر بود ، به همین دلیل من سرما حس میکردم و اون گرما ، ظاهراً خوشش اومده بود ، همینطور که خوابیده بود و چشماش بسته بود با لحنی خاص گفت ، ممنون سرباز کوچولو خیلی خوب میمالی .
راستش منم از اینکه یه پای قوی و پشمالو رو میمالیدم خوشم اومده بود ، البته اینم بگم من از قبل هم تجربه و گرایش به جنس موافق داشتم ولی نه هرجایی و با هرکسی …
من میمالیدم و اونم گاهی ناله میکرد تا اینکه تصمیم گرفتم یکم برم بالاتر ، آروم شلوارشو دادم بالا و شروع کردم زانوشو مالیدن ، جالبه مخالفتی نکرد و همنجور آروم خوابیده بود . دیگه منم جسور شدم و گفتم بالاتر درد نداره ؟ میخواید دقیق نگاه کنید اگه ران و بالای پا درد داره کرم بمالم ، اینو که گفتم چشمای مثل عقابش باز شد و برقی زد و گفت اتفاقا درد داره ولی روم نشد بگم .
ظاهراً هردو به یه چیز مشترک فکر میکردیم ، منم سریع گفتم خجالت نداره هردو مرد هستیم اگه اشکال نداره شلوار و دربیارید تا بالاترم بمالم ، اونم از خدا خواسته شلوارشو در آورد و دوباره خوابید رو تخت . البته قبلش گفت برای اطمینان درو قفل کن کسی میاد فکر نکنه چه خبره .
اون خوابید و منم نشستم کنارش روی تخت ، پاهای قوی و عضله ای و پر از مو ، یه شورت سفید کاپیتان پوشیده بود ، اولش برجستگی کیرش معمولی بود ولی جذاب .
شروع کردم به کرم زدن و مالیدن ، حسابی افتادم روی رونش و بالای پاهاش . یواش یواش رفتم بالاتر تا نزدیک کیرش ماساژ میدادم ، بی هوا دستمو زدم به کیرش و یه تکونی به خودش داد ولی چشماشو باز نکرد ، احساس کردم بدش نیومده چون وضعیت کیرش داشت تغییر میکرد . کمی برجسته تر شده بود . گفتم راحتی جناب سروان ؟ با لحنی خاص و شیرین گفت آره عزیزم تو هم راحت باش . اوووووف دیگه چراغ سبز نشون داد و منم جسورتر شدم . بیشتر بالای رونشو میمالیدم و چندبار رفتم لای پاش و زیر تخمهاش . دستم که میخورد به کیرش تکونی ریزی میخورد . داشتم عشق میکردم مطمئنم اونم همین حسو داشت چون هم پاهاش داغ شده بود و هم کیرش نیم خیز بود . چون کیرش بلند شده بود یکم لبه شورت رفته بود بالا و میشد خایه و گوشه کیرشو دید ، یه کیر مردانه با خایه های بزرگ ، معلوم بود کیرشم پشمالو هست چون از همه جای شورتش زده بود بیرون .
دیگه داشتم از دیدن اون صحنه و مالش دیوونه میشدم ، خودمم راست کرده بودم و دلم میخواست کیرشو تا دسته بکنم دهنم .
پیش خودم فکر کردم بهترین وقته که انجامش بدم ، آروم دستمو از لای شرتش بردم تو و کیرشو گرفتم .
یهو از جاش بلند شد و زل زد تو چشمهای من ، داشتم از ترس سکته میکردم ، با ته ته پته گفتم تورو خدا ببخشید جناب سروان
منظوری نداشتم اتفاقی دستم خورد .
دستشو انداخت پشت سرم و منو کشید سمت خودش و لباشو گذاشت رو لبم و محکم بوسید و گفت ،چرا ترسیدی ؟ ازین بهترم مگه داریم ؟ دیوونه ام کردی پسر ، امشب ممنوع الخروجی تا منو مداوا کنی . البته همه جوره …
حالا پاشو کمک کن لباس بپوشم یوقت کسی نیاد خیطه ، شب ادامه ماساژ و شیطونی .
خیالم راحت شد ، به زور بلند شد شلوارشو پوشید و باند کشی بستم مچ پاش و اتاق و مرتب کردم و رفت نشست پشت میزش .
بعد به حالت دستوری گفت زنگ بزن خونه بگو امشب آماده باشه مجبوری بمونی پادگان .
منم پا چسبوندم و با شوق گفتم بله قربان …
تا شب دل تو دلم نبود که چی پیش میاد . بالاخره شب شد و بعد از شام از غذاخوری برگشتیم واحد خودمون . قبلاً گفتم جای دنجی تو پادگان بود و واحد کم رفت و آمد .
یه اتاق کار داشت و یه اتاق استراحت برای شبهای آماده باش ، مثل امشب …
با کتری برقی چای درست کردم و نشستیم به چای خوردن و از اینور و اونور صحبت کردن ، وقتی حرفها سکسی شد احساس کردم داره رنگ صورتش به سرخی میره ، کیرش از زیر شلوار نظامیش یکم برجسته شده بود ، دنبال فرصت بود که شروع کنه . البته منم تحربک شده بودم .
با لحنی گرم گفت دیگه باید خاموشی بزنم فقط مشکل اینجاس که یه تخت یه نفره داریم و باید دوتایی روش بخوابیم ، منم خندیدم گفتم امر امر شماست قربان .
اول رفتم سرویس و بعد درو قفل کردم ،
با پای لنگان جناب سروان رفتیم اتاق استراحت ، البته بهتر شده بود و خودش راه میرفت ، گفت لخت میشی یا لختت کنم ؟ گفتم همزمان همدیگرو لخت کنیم. نزدیکش شدم ، چشمامو بستم و رفتم نوک پنجه و لبامو گذاشتم رو لباش ، آروم بوسیدم و شروع کردم دکمه های لباس نظامیشو باز کردن ، اونم همینو تکرار کرد و لب رو لب پیراهن همو درآوردیم . حرارت بوسه ها بیشتر شد وقتی دستم رفت سمت زیپ شلوارش ، کیرش نیم خیز بود و از اینکه داشتم لختش میکردم و لختم میکرد لذت میبردیم ، کمربندشو باز کردم و بعدش دکمه و زیپ . اونم سینه هامو میک میزد و مشغول درآوردن شلوارم بود . کمک کردیم و کامل لخت شدیم تو بغل هم .
منو برد کنار تخت و با فشار چسبوند به دیوار ، دستامو مثل صلیب باز کرد و شروع کرد به لیسیدن گوش و گردنم ، با حرارت لب میگرفت و زبونمو میکشید تو دهنش و زبونشو میکرد تو دهنم منم میک میزدم ، وقتی سینه هامو میخورد زبری ته ریشش حشری ترم میکرد . خشن و با ولع همه جامو میخورد .
بعدش منو انداخت رو تخت و گفت چه خشم شبی بزنم امشب !
همونجور که رو تخت خوابیده بود نشست رو سینه ام ، البته نه کامل . کیرشو گذاشت تو دهنم و آروم عقب جلو میکرد ، مردونه و پشمالو بود . آنقدر حرفه ای میکرد و درمیآورد که سرش می رفت تو حلقم و لبام میخورد به پشماش .
حشر جفتمون بالا بود ، سرمو گرفت تو دستاش و کیرشو تو دهنم عقب جلو میکرد ، ناله میکرد و میگفت امشب اساسی میگامت سرباز کوچولوی من …
کیرشو از دهنم کشید بیرون سریع شروع کرد لب گرفتن
طعم لب و شوری مایع کیرش بهم قاطی شده بود و حسمو بیشتر میکرد .
خودشو کشوند پایین تخت و پاهامو داد بالا ، منم پاهامو گرفتم تو دستم که لای کونم بازتر بشه ، زبون پر از تفشو کرد لای چاک کونم ، با حرص میخورد و سوراخمو میلیسید . دادم رفته بود بالا و میگفتم جناب سروان بکن جون من …
حسابی حشری بودیم و خیس عرق ، تو همون حال دوزانو نشست رو تخت و پاهای منو انداخت رو شونه هاشو و کیرشو میمالید به کونم . با یه نفر آبدار یواش یواش سرشو کرد تو و با کمی فشار و توام با درد همه رو جا کرد تو کونم . واااای چه درد لذتبخشی ، تلمبه میزد و سینه هامو چنگ میزد ، منم زیر کیر مردونه اش آه و اوه میکردم
خلاصه سرعت کردنش بیشتر شد و لبای منو کرد تو دهنش و با ولع میخورد که داغی آبشو تو کونم حس کردم
هی میگفت جووون عجب کون تمیزی کردم
تا آخر خدمت باید سرباز کوچولوی خودم باشی
منم از درد و لذت از حال رفته بودم و گفتم بله قربان
باهم خندیدم و بوسه شیرین و ناز و نوازش بعد از سکس
اون شب نزدیک صبح جناب سروان یکبار دیگه به من شبیه خون زد و حسابی گایید البته بدون تلفات جانی و مالی …
نوشته: نیما