تــــــــاوان اعتماد
سلام به دوستای عزیز انجمن کیر تو کس من دنیا هستم 20 سالمه
ما هرکدوم به یه دلیلی تو این سایت دور هم جمع شدیم و باید بهم احترام بزاریم من 2ماهی هست با این سایت آشنا شدم و داستان های سکسی دوستان رو خوندم وهم انتقادهایی که شده, هیچ وقت تصمیم نداشتم که منم داستانی بنویسم چون سکس نکرده بودم اما امروز اتفاقی افتاد که گفتم بنویسم تا آروم بشم البته اینم بگم من فوق العاده حشری هستم و این سایت میتونست کمی آرومم کنه تا بتونم خودارضایی کنم… داستان از جایی شروع میشه که من توی ویچت یه پسری و ادد کردم خیلی زبون میریخت همش سعی میکرد خودشو لوس کنه و مخمو بزنه که موفقم شد.
اسمش میثم بود 28 سالش بود خلاصه انقدر اعتمادمو جلب کرد تا شمارمو بهش دادم فردای اون روز قرار شد همدیگرو ببینیم
که اتفاق خاصی نیافتاد به نظرم ادم جالبی میامد.
یکی دوهفته ای باهم دوست بودیم تا دیروز که گیر داد باید روز تاسوعا باهم بریم بیرون منم خونه رو پیچوندم و باهاش رفتم گفت تو ویلامون لباس مناسب نیست بریم خونمون من لباسمو عوض کنم رسیدیم دم در خونه گفت توام بیا بالا تابلوئه تو ماشین بشینی میثمم انقدر اعتماد منو جلب کرده بود که با خیال راحت رفتم تو آسانسور بوسم کرد یکم ترسیدم اما به روی خودم نیاوردم رفتیم تو, رفت تو اتاق لباسشو عوض کنه منم داشتم تالار پذیرایی شونو نگاه میکردم که یهو اومد سمتم گفت بیا اتاقمو نشونت بدم که شالمو از سرم برداشت منم داد و بیداد که شالمو بده که منو پرت کرد رو تختش
عصبی شده بودم هی انگولکم میکرد گفتم میثم من از این شوخیا خوشم نمیاد بس کن
گفت نه میخوام بقلت کنم نمیدونی چند وقته فکر بقل کردنت چطور دیووونم کرده
منم نمیخوام از خودم تعریف بیخودی کنم قدم 163 لاغر نیستم سینه های بزرگی دارم و یه باسن معمولی جز سینه هام که خیلی بزرگه هیکل متناسبی دارم.
خوابید بقلم و هی منو تو بقلش فشار میداد که من احساس کردم کیرش راست شده خیلی ترسیده بودم ولی ضعف نشون ندادمو فقط گفتم باید بریم که یهو قاطی کرد گفت نمیشه باید بدنتو ببینم سینه هاتو ببینم که دستشو آورد رو سینه هام منم خون جلوی چشمامو گرفت گفتم دستتو بکش آشغال میخوام برم شروع کرد با زور شلوارمو در آوردن التماسش میکردم که
خواهش میکنم در نیار من دخترم میترسم گوش نمیداد با هم درگیر بودیم یه چک خوابوندم تو گوشش گفت منو میزنی الان پردتو میزنم من خیلی ترسیده بودم کلی تقلا میکردم قسمش میدادم انگار حیووون شده بود اصلا نمیشنید صدامو زوری ازم لب گرفت گریه م در اومد گفتم چرا من لعنتی, منی که اینکاره نیستم چرا من؟!!!
با هزار بدبختی شلوارو مانتو و تاپمو درآورد از خجالت داشتم میمردم از طرفی گریه میکردم یهو سگ شدم فحشای بد بهش دادم که اونم محکم کوبوند تو صورتم سریع لخت شد افتاد روم گفت الان میکنم جلوت گفتم هرکار بگی میکنم فقط نزن پردمو که به لاپایی راضی شد من گریه میکردم و اون سکس میکرد باهام از خودم بدم اومد همش میگفتم چیکار کردم که دارم تاوانشو میدم
من اصلا حشری نشدم با اینکه اولین بارم بود وقتی سینه هامو میخورد حالم داشت بهم میخورد ازش متنفر شدم
وقتی کارش تموم شد بهش گفتم میثم ازت متنفرم که اومد جلو پیشونیمو ببوسه هولش دادم اونور گفت منو ببخش دست خودم نبود
اینم اولین سکس من اونم تو روز تاسوعا خدا منو ببخشه
من نمیخواستم اینطوری بشه از وقتی برگشتم خونه تو اتاق دارم گریه میکنم از خودم بدم میاد دوستای خوبم ما جوونا خیلی بدبختیم خیلی من یه جور شما هم یه جور دیگه منی که سکس نکردم تا با آبرو یه روز برم خونه ی شوهرم باید تا وقتی میخوام ازدواج کنم خودارضایی کنم خودمو داغون کنم که مبادا دست از پا خطا نکنم که یه حیوونی مثل میثم بیاد اینکارو باهام بکنه
اگه پسری اینو میخونی تورو خدا برو با کسایی که اینکاره ان سکس داشته باش و اگر دختری ازت خواهش میکنم گول حرفاو رفتارای جنس مذکرو نخور چون فقط تو یه لحظه دیوونه میشن
منم شانس آوردم پردمو نزد
ببخشید که سرتونو درد آوردم ولی این بود اولین سکس زندگیم…
و هرآنچه که به رشته ی تحریر در آوردم حقیقتی بیش نبود.
دنــــــیا