داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ترس، شهوت، عشق

شماره ش و که رو گوشیم دیدم ترس و اضطراب تمام وجودم و گرفت، اصلا فکر نمیکردم زنگ بزنه.
_جانم؟
_سلام کجایی؟ رسیدی؟
_آره نزدیک میدونم
_عه، منم نزدیک میدونم، بیا ببینمت تا نرفتی خونه
_ دیرم میشه آخه
_ فقط ببینمت. زود برو
نگاه کردم عقب و دیدم دوستام تو بغل دوس پسراشون ولو شدن. گفتم من همینجا پیاده میشم. امید همونطور ک در حال رانندگی بود با همون نگاه چندش آوری ک این چند ساعت باهاش همه جام و ورانداز کرده بود گفت
_چت شد یهو جیگر؟؟
_ هیچی ففط نگه دار باید برم
و با پشت دستم محکم کشیدم رو لبام بلکه رژ لبم پاک شه
باز نگاه کردم عقب، دوستام فهمیده بودن چی شده اونا میدونستن چی میتونه تا این حد من و نگران کنه و بترسونه !!! زیر نگاه های متعجب امید بی هیچ حرفی پیاده شدم. عجب اشتباهی کردم رفتم . میلاد از کجا فهمیده بود دروغ گفتم ؟؟؟؟ چقد من بد شانسم آخه!!! تند تند ریمل و از رو مژه هام میکندم و تو ذهنم مرور میکردم ک چی بهش بگم. نمیشد نرم، اگه نمیرفتم خیلی بدتر بود.
داشتم ب زور مانتوی چسبونی که پوشیده بودم و میکشیدم پایین تا بلکه یکم بلند تر ب نظر بیاد که یهو میلاد و از دور دیدم… خودم و جمع و جور کردم و ب زور ی لبخند نشوندم رو لبم و دو قدمی به سمتش رفتم که یهو دیدم دوتا دستاش و گذاشت جلوی صورتش و رو نیمکت تو میدون نشست.
جراَت نداشتم نزدیک تر برم. چی میگفتم ؟؟؟ هنوز من و از نزدیک ندیده ، با دیدن تیپم اینجوری بهم ریخته. با استرس خودم و بهش رسوندم و با خونسردیه تصنعی پرسیدم
چیزی شده؟؟؟

میلاد با توام چرا اینجوری میکنی؟؟

دستش و از رو صورتش برداشتم با چشمای سرخ ک داشت از حدقه بیرون میومد با تمام خشمی که تو خودش سراغ داشت نگاهم کرد. همونجوری سرتا پام و با دقت نگاه کرد ، سری تکون داد و رفت…
دویدم دنبالش
_ میلاد… میلاد تورو خدا وایسا… وایسا توضیح میدم … بخدا اونجوری ک فکر میکنی نیست…
رسیدم بهش و وایسادم جلوش تا راهش و سد کنم
_ تورو خدا بذار حرف بزنم
_ کجا بودی؟
گفتم که با دوستام میرم سینما، چی شده ؟؟؟؟
_ ولی نگفتی این ریختی میری، نگفتی پسر باهاته
_ بخدا، خواستم جلو دوستام کم نیارم این لباسارو پوشیدم ، نمیدونستم قراره دوست پسراشونم بیان…
خودمم میدونستم چرت و پرت ترین حرفای ممکن و دارم میزنم و دلیل های احمقانه و بچگانه میارم ولی اینا تنها چیزایی بودن ک ب ذهنم میرسید

_ بازم حق با توعه، اشتباه کردم ولی تو ک میدونی چقد دوستت دارم تو که میدونی من به تو هیچ وقت خیانت نمیکنم. ببخشید بخدا دیگه تکرار نمیکنم
بی حرف به راه افتاد با قدم های آروم و منم تو سکوت کنارش راه میرفتم. رسیدیم ب ماشین و سوار شدیم. بدون اینکه حتی یک کلمه حرف بینمون رد و بدل شه من و رسوند خونه. تموم طول راه تو افکار خودش غررررررق بود، حتی نگاهمم نکرد. میدونستم اذیت شده، رو لباس پوشیدنم، آرایش کردنم و رفت و آمدام خیلی حساس بود. دوستم داشت. نباید آزارش میدادم. اجازه داده بود با دوستام برم سینما با اینکه قلبا شاید راضی نبود اما بخاطر من کوتاه اومده بود و من بجاش گند زده بودم به همه چی، اونم برای بار چندم !!! عصبی بود، از طرز رانندگی کردنش، از صدای نفسهاش، از سر تکون دادنش، از رگ گردن و صورتی که
هنوز سرخ بود میشد فهمید!
_برو خونه
_ تا حال تو اینجوری باشه نمیرم
_ هه! حال منم برات مهمه پس. برو خونه
_ بیا بریم بالا
_ اونایی ک باهاشون سینما بودی مگه قرار نیست بیان شب پیشت ؟؟؟
با طعنه این و گفت و خیلی ام بهم برخورد. منظورش و فهمیده بودم. میدونست وقتی تنهام حتی خودشم نمیذارم شب بمونه چون مامانمم صبح زود از شیفت برمیگرده. با اینکه دلخور شدم اما ب روم نیاوردم، عصبی بود و شاید حق داشت که طعنه بزنه، اصن حقم بود‌ هر کس دیگه ای جاش بود شاید میرفت پشت سرشم نگاه نمیکرد. بعله بهاره خانوم، غلط اضافه کردی تاوانشم بده
_ بحز تو کسی پیش من نمیاد. بیا بریم بالا. فقط یکم بمون. بذار یکم باهات حرف بزنم .زود برو بازم بی هیچ حرفی دنبالم راه افتاد
کلید و تو در انداختم و تو تاریکی وارد خونه شدیم. فقط چراغ آشپزخونه رو روشن کردم و تو نور ضعیفش دیدم رفت نشست روی مبل و باز دستاش و گذاشت جلوی صورتش. رفتم تو اتاقم لباسم و عوض کنم ، چراغ و روشن کردم و چشمم توی آینه افتاد ب خودم، رژ لب نیم پاک شده ای که تا روی لپم کشیده شده بود و ریملهایی که با مژه های کنده شدم ریخته بود زیر چشمم. چشمایی که هنوز رگه های اضطراب توشون بود و بغضی ک ب زور نگهش داشته بودم. هه! تو مضحک ترین حالت عمرم بودم!!
مانتو و شالم و برداشتم و زود رفتم پیشش ، دستاش هنوز جلوی صورتش بود. آروم دو زانو رو زمین مقاباش نشستم دستاش و از رو صورتش برداشتم. نگاهش و ازم گرفت و به زمین دوخت ولی من تو سکوت تماشاش کردم، این بازوهای مردونه، این موهای خرمایی خوشرنگ، این چشمایی که عصبانیت و ناراحتی حتی حالتش و جذاب تر کرده بود، بوی ادکلنش، دستاش… خدایا من چقدر این مرد و دوست دارم. خدایا غلط کردم تو فقط ازم نگیرش… قول میدم دست از پا دیگه خطا نکنم. یهو بی اختیار گفتم
_ میلاد من و تنها نذاریا…
_اگه میتونستم ک الان اینجا نبودم. کاش میتونستم
_کاش میتونستی؟ ینی دوست داری بری؟ ینی من و دیگه نمیخوای؟
بغضم ترکید و بدون اینکه منتظر واکنشی از طرفش باشم سرم و بردم تو سینه ش و گریه کردم
دستاش دورم حلقه شد و گرمای آغوشش روحم و تازه کرد. موهام و نوازش کرد ، سرم و بوسید و با ی نفس عمیق گفت
_آخه چرا با خودت و من اینجوری میکنی دختر؟؟
هیچی نگفتم، هیچی نداشتم که بگم . فقط سرم و آوردم بالا و تو چشماش نگاه کردم. آروم تر شده بود، نگاش مهربون شده بود. همین بهم جراَت داد تا بیشتر تو چشماش خیره بمونم. با دستاش اشکام و از رو صورتم پاک کرد و تازه اونجا بود ک نگاهم و ازش گرفتم. دستش و گذاشت زیر چونم و سرم و آورد بالا، تو چشمام نکاه کرد و ی بوسه کوچیک از لبام گرفت. صورتش و ازم دور کرد و دوباره نگاهم کرد، انقدر با دقت ک انگار بار اول من و میبینه. دوباره لبام و بوسید و اینبار دیگه زود جدا نشد. من و چسبوند به خودش و لبام و میبوسید و مک میزد. دستام و انداختم دور گردنش تا بیشتر بهش بچسبم میخواستم انقدر به خ
ودم فشارش بدم که یکی بشیم
دستام و از دور خودش باز کرد و من از رو زمین کشید رو مبل تو بغل خودش‌ دستاش و از زیر تی شرتم رسوند ب سینه هام و همینجوری ک آروم میمالیدشون شروع کرد ب لیسیدن گردنم. میدونست نقطه ضعفم همینه، انقدر با حوصله و آروم همه جای گوش و گردنم و لیسید که نفس نفس زدنم دیگه به ناله تبدیل شده بود. دستش و انداخت دور کمرم و من و رو کیرش عقب جلو میکرد. انقد سفت شده بود که فکر میکردم چیزی نمونده شلوارش و پاره کنه. ی بوس کوچیک از لبش گرفتم و خودم و ازش جدا کردم. دوباره دو زانو نشستم رو زمین اینبار وسط پاهاش. تی شرتم و خودم در آوردم ولی به سوتینم دست نزدم. میدونستم دوست داره تنم با
شه. بهش فرصت دادم خود نمایی کردن سوتین مشکی روی بدن سفید و سینه های خوش فرمم و تماشا کنه و لذت ببره. دستش و گذاشت رو سینه م ی فشار کوچیک داد و گفت
_چی هستی آخه تو !!؟
لبخند ریزی زدم و مشغول باز کردن کمر بندش شدم، بلند شد و شورت و شلوارش و باهم توی حرکت کشید پایین و نشست سر جاش. صورتم و بردم نزدیک کیرش و کیرش و مالوندم به صورتم. نگاهش کردم، سرش و تکیه داده بود عقب و چشماش بسته بود. از زیر تخم هاش زبونم و کشیدم تا سر کیرش، انقدر این کار و کردم ک همه جای کیر و خایه هاش خیس آب شد‌ آب دهن من و پیش آب خودش! سر کیرش و میکردم تو دهنم و در میاوردم و با زبونم همه جای کیرش و لیس میزدم همزمان با دستام تخماش و میمیالیدم، باز نگاهش کردم. داشت نگام میکرد و این بار تو چشماش جز شهوت هیچی نبود، نه خشم، نه غم، و نه حتی عشق. از این حالت نگاهش ،
از این شهوت خالص متنفر بودم!!
زیر نگاهش ب کارم ادامه دادم و یهو کیرش و تا ته کردم تو دهنم، نفسی ک از اول کارم تو سینه ش حبس کرده بود ی جا داد بیرون و آه بلندی کشید‌. کیرش و در آوردم و دوباره تا ته کردم تو دهنم چند بار دیگه م اینکار و کردم و آه کشیدناش دیگه ممتد شده بود. دستش و گذاشت پشت سرم و فشار داد رو کیرش و با حرکاتش ازم خواست که تند تند ساک بزنم و خودشم هی سرم و رو کیرش فشار میداد آب از لب و دهن من و کیرش سرازیر شده بود. من و از خودش جدا کرد و بلند شد رفت پشت سرم نشست. هولم داد تا دستام و بذارم روی مبل . از پشت گردن تا گودی و کمرم لیس زد و زبون کشید و همزمان دستش و برده بود تو شلوارم و کسمو میمالید .صدای ناله های من و نفسای اون کل خونه رو گرفته بود. شلوارم و کشید پایین میدونستم دوست داره خودم درش بیارم. همینجوری که پشتم بهش بود بلند شدم و اول شلوار بعدم شرتم و در آوردم و دوباره دستام و گذاشتم رو مبل. یکم بدن لختم و نوازش کرد و با دستش کمرم و به سمت پایین هل داد تا قوس کمرم بیشتر بشه و کسم بیاد بالا تر. کیرش و گرفت تو دستش و چند بار از بالا تا پایین کسم کشید‌ ی دونه زد در کونم و یکم تو چنگش فشار داد و یهو کیرش و تا آخر کرد تو کسم. نفسم ی لحظه حبس شد و همزمان ک کیرش و کشید بیرون منم آااااه کشیدم. یکی دیگه زد در کونم و دو باره کیرش و تا ته هل داد تو ک
سم‌ و شروع کرد تلمبه زدن . دست انداخت سینه هام و از رو همون سوتین گرفت تو دستش و سرعت تلمبه زدنش و بیشتر کرد‌ فقط ناله میکردم و لذت میبردم. تو وجودم الان چی بود به جز حس شهوت؟؟؟ شهوت مطلق؟؟؟ ینی باید از این حالت خودمم متنفر میشدم؟!
صداش تو گوشم پیچید
_تو مال منی لعنتی، همه ی وجودت مال منه
سینه هام و فشار داد و گفت
_اینا مال منه
تلنبه هاش تو کسم عمیق تر و محکم تر شده بود
_ این مال…‌ منه… تو فقط … مال منی، میفهمی؟؟؟
و من در جوابش فقط ناله میکردم و آه میکشیدم. داشت ارضا میشد، دستش و رسوند ب کسم و شروع کرد مالیدن، با ریتم تند ضربه هاش، همزمان کسم و میمالید . داشت آبم میومد که اونم خودش و ول کرد و تقریبا باهم ارضا شدیم
_ اوووف، بیست بیستی دختر
رفت تا خودش و بشوره و تا بیاد منم سریع خودم و جمع و جور کردم.
آماده ی رفتن شد، ی بوس از گونه م گرفت و باز من و به خودش چسبوند. سرش و آورده بود نزدیک سرم و موهام و بو میکشید، عمیییییق…عمییییییق
پیشونیم و بوسید و من و از خودش جدا کرد
نگاش کردم، تو چشماش فقط عششششششق بود، عشق مطلق

نوشته: nina

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها