داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

تا فردا

بابا هیچی نگفت .
مامان گریه ش گرفت ولی بابا حتی یه اخم کوچولو هم نکرد . دستمو گرفت و آوردم تو راهروی ساختمون . یدونه شال با همون مانتوی مدرسه رو پرت کرد تو صورتم و درو آروم بست .

این زخم لبم مال همونجاست ، انقد محکم گزیدمش تا اشکم در نیاد که حالا اینجوری شده .
من شبیه بابام نیستم . نه چهرم ، نه اعتقادام ، تنها چیزی که ازش بهم ارث رسیده همین غرور مسخرشه .

توی فامیلا کسی نیست که آدم حسابم کنه باسه همین زنگ زدم میترا . یکی از آروم و بیخیال ترین آدمای دنیا .
رفتش روی پیغامگیر . حتما دوباره یه جایی گیر آورده بود با خودش خلوت کنه . چه میدونم ، بره مراقبه کنه .
پیرمردی که ازش کارت تلفن قرض کرده بودم کلافه به نظر میرسید ، حرفمو خلاصه کردم : بهشون گفتم ، الان دارم میرم پیش فرهاد ، زنگ بزن اونجا .

پرسیدم که میشه سوار شم ولی بعدا پولشو حساب کنم ؟ ، راننده اتوبوسه خندید ، با تکون دادن سرش گفت باشه .

شب بود و خلوت . باد از پنجره ی صندلی جلویی مستقیم می خورد تو صورتم . به میترا فکر کردم . به اینکه اگه اینجا بود چی کار می کرد … احتمالا سرشو میذاشت رو شیکمم و یه جوک ناجور راجبه حاملگی میگفت تا یکمی هم شده حالمو عوض کنه .

هنوز به این موجود کوچیکی که داره تو من زندگی میکنه عادت نکردم . فکر نکنم هیچوقت مادر بدردبخوری بشم ، وقتی زیاد نزدیک کسی می مونم احساس غربت میکنم .
فرهاد نه … اون … نمیدونم یه جورایی بودنِ پیشش برام راحت بود . پسر مهربونیه .
حتی الانم که روی این نیمکت نشستم و دارم گوشه ی خیس شالم رو میچّلونم بابت اون شب متاسف نیستم .
میدونین ، احساس فوق العادیه که یه نفر حتی برای چند لحظه هم شده انقد زیاد دوستتون داشته باشه …
انقد آروم چشماتون رو نوازش کنه
لباتون رو ببوسه
درونتون فرو بره …

جلوی عطرفروشی ای که توش کار می کرد منتظر وایساده بودم تا مشتری هاش برن . همینجوری الکی نگاه کردن بهش هم برام لذت داشت :
نرم بودنش با اون دختر جوون و پدرش که اومده بودن خرید … مسخره بازیهاش …

یه جورایی دویدم . توی همین پارک ، کنار آبخوری ، اطراف شالم رو گرفتم زیر شیر … یخ بودن آب رو نمیفهمیدم فقط میخواستم این بوی عطر لعنتی ای که یه روزی بهم هدیه داده بود بپره .
مجبور نبود دوستم داشته باشه
حتی مجبور نبود به خاطر این بچه بخواد با من بمونه
اما حق نداشتم اینو بدونم ؟ …
نباید قبل از اینکه شماره دادن هاش رو شروع می کرد به من میگفت ؟
غرورم شکست ، اشکام سرازیر شد .

نیم ساعتی هست اینجام .
تا فردا که به میترا زنگ بزنم و بهم بگه : باز چت شده دیوونه …
تا اون موقع چیزای زیادی باسه نگران شدن دارم ، ولی جمع و جمع تر شدن این کوچولویی که درونمه باعث میشه بگم :
فقط …
ای کاش انقد سرد نبود .

نوشته: او.

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها