داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بكن بكن وسط شام

سلام اسم من p.v است ‍‍(تمامي اسم ها مستعار است) 20سال دارم ليسانس حسابداري دارم ‍‍ ودارم واسه فوق ميخونم
واين خاطره مربوط به چند روز قبل از عيد.

1390 است من تا حالا خيلي دوست دختر داشتم اما به دلايلي با همه كات كردم
كارم شده بود فقط تيكه پراني توي پارك توي خيابان
من با خانواده امسال مسافرت نرفتم چون ميخواستم درس بخونم وخونه تنها بودم

تاريخ:8/5/1389
يه روز توي يه پارك ‌به يه دختر كه حس كردم يه كم پررو تشيف دارن گفتم

خانم يه پا ميدي واسه جانباز مي خوام

ديدم جواب داد من كه سه تا پا دارم يه كيش برا تو

كم نياوردم گفتم راستي جانباز خودمما ميدي

گفت آره بيا كارتشو داد ورفت

من يه دقيقه توحالت hang over بودم خيلي پرر تر از اوني بود كه فكر ميكردم

شب كه شد زنگ زدم گوشي رو برنداشت
يه مسيج دادم همون جانبازم
نوشت من جانبازا دوست نميشم
نوشتم خيل خوب تسليم اسم p.v است
نوشت من شيما هستم از برخوردت تو پارك خوشم اومد به همه اين جوري تيكه ميندازي
نوشتم نه چون تو خيلي پررو هستي اينجوري كردم
گفت ميخوام بينمت فردا توهمون پارك ساعت6
يه اوكي دادم

فردا رفتم سرقرار با يه clo اومده بود
يم مانتو آبي جيغ چسبون شلوار مشكي شال صورتي اومده بود
رفتيم يه كافي شاپ واز اونجا يواش يواش با هم آشنا شديم
وبعد چند ماه با هم صميمي شديم
19سالش بود
ما زياد رابطه سكسي نداشتيم بيشتر حرفش را ميزديم تا عمل
تاريخ:25/12/1389
شيما به من زنگ زد گفت مي خوام يه برنامه شام ترتيب بدم مثل برنامه بفرماييد شام بهش گفتم
كه ما فقط دو نفريم گفت به دوستام گفتم ميان پايه اي ؟
گفتم اوووه چه جورم
پيش خودم فكر كردم چه قدر خوش ميگذره اصلا فكر سكس نبودم چون يكي از دلايلي كه دوست دختراي قبليمم به هم زدم سكس بود از اخلاق شيما خوشم اومده بود و نمي خواستم رابطمون قطع بشه
من خودم دسپختم افتضاحه و تصميم گرفتم از يه كترينگ نزديك خودمون غذا بگيرم
شيما به من زنگ زد گفت ساعت 7شب كافي شاپ هميشگي
ساعت 5دقيقه به7 آنجا بودم ديدم شيما با دو تا دختر ديگه اومد و به هم معرفي شديم هستي و سيما ‌}مستعار{
شيما گفت كه من يه قرعه كشي كردم شب اول خونه خودش بعد سيما بعد من وبعد هستي
يه كم حالم گرفته بود تنها پسر بودم

تاريخ:26/12/1389
اون شب خونه شيما بوديم ومن بهترين لباسمو پوشيدم ساعت حدودا5/6 بود كه راو افتادم وساعت 7 آنجا بودم شيما بايه تيشرت صورتي ويه شلوار سرمه اي اومد در را باز كرد هنوز كسي نيامده بود آپارتمان كوچكي بود ولي وسايل با سليقه چيده شده بود 10دقيقه بعد هستي و سيما هم آمدند شيما براي پذيرايي
يه مخلوط از چند ميوه درست كرده بود بعد از آن به سر ميز شام رفتيم
ما ديگه نميگفتيم پيش غذا وغذاي اصلي ودسر چون خودوني بوديم همه را باهم سر ميز گذاشته بود}ايراني بازي{

بعد از خوردن غذا بگو و بخند كرديم تقريبا ساعت 12 بود كه از هم خدا حافظي كرديم ورفتيم خانه خودمان

تاربخ:27/12/1389
شب بعد خانه سيما هم همين طور بود وسطاي مهماني بود كه صحبت سكس در اومد اون طور كه من فهميدم

همه ي ما سكس داشتيم هستي هي ميخواست جرقه سكس رابزند اما شيما وسيما بحث را عوض ميكردند

آن شب هم گذشت

تاريخ”28/12/1389
شب مهماني خانه من فرا رسيد من ته چين مرغ }از كترينگ{وژله درست كردم

سيما اول از همه آمد بعد شيما وبعد هستي از قيافه هستي معلوم بود كه ميخواهد بحث را به سكس عملي برساند

سرميز شام هستي گفت هوا سرد شده ميتواني شومينه را روشن كني راست ميگفت هوا سرد بود

رفتم شومينه راروشن كردم چون نزديك محل سرو شام بود

برگشتم ديدم هستي داره كتشو درمياره زيرش يه تاپ پوشيده بود فهميدم شومينه بهانه بود

سيما وشيما خيلي خونسرد بودند هستي كار خودشو كرد سوتين نپوشيده بود

و من بد جوري حشري شده بودم هستي كه بغل من نشسته بود بادستش داشت رون پام روماساژ ميداد كيرم داشت ميتركيد ولي به روي خودم نياوردم سيما داشت به هستي چشم غره ميرفت ولي هستي كار خودشو ميكرد

شيما گفت من ميروم دستشويي و با چشم به من اشاره كرد كه بيا رفتيم توآشپزخانه وگفت ببخشيد اين دوست ما خيلي وقته سكس نداشته حشري شده داشت با دست با موهام بازي ميكرد من هم همين كارو كردم گفت وقتي رفتيم سرميز تو كنار سيما بشين بعد بشقاب هامونو باهم عوض ميكنيم
گفتم باشه خواستم برم كه ديدم شيما پريد تو بغلم وشروع كرد لب گرفتن اول لبام بسته بود خواستم بگم چيكار ميكني لبم كه باز شد شدت كارش هم بيشتر شد منم نامردي نكردم شروع كردم لب گرفتن 1دقيقه تواين وضعيت بوديم كه اون خودشو كنار كشيد وگفت دوستت دارم من گفتم دوستت دارم عزيزم

بعد شروع كردم خوردن گردنش پوستش گندمي بود وخيلي حال ميداد

بهش گفتم بريم الان مشكوك ميشن ها گفت نببا اونا خودشون مشغول اند رفتم ديدم بله هستي وسيما با هم لز اند هستي داست پستان هاي سيما رو ميمالوند سيما هم داشت با كون هستي ور ميرفت

شيما اومد واز عقب خودشو چسبوند به من و كيرم رو از روي شلوار گرفت و باهاش ور ميرفت منم شيما رو خوابوندم پيش سيما سريع لختش كردم هيچ عكس العملي نشان نداد فهميدم خودشم دوست داره
سوتينشو كه وازكردم كيرم رفت به آسمون سينه هاي گندمي با سرايي قهوهاي شروع كردم خوردنشون خيلي حال ميداد يه لب ازش گرفتم دوباره شروع كردم خوردنشون با آه آه هاي كه ميكرد بيشتر حشري ميشدم

كه ديدم سيما داره آه آه شديد ميكنه هستي داشت باچوچولش رو مي ماليد داشت آبش ميآومد كه هستي دهنشو گذاشت رو كسش وهمه آبش رو خورد منم يواش يواش با خوردن بدنش اومدم رسيدم به نافش با زبون سوراخ نافش روليس ميزدم اونم اه اه اه اه ميكرد رسيدم به كسش شلوارشو در اوردم شورتشم با كمك خودش در اوردم
يه كس ناز صورتي وبدون مو داشت عين اين ديوونه ها افتادم روش حالا نخور كي بخور اونقدر خوردم كه آبش آومد با آبش كسشو ميمالوندم كيف ميكردم اونم كيف ميكرد هستي و سيما هم ديگه كارشون تموم شده بود داشتند مارو نگا مي كردند شيما گفت حالا نوبت توئه خوابيدم }لخت بودم فقط شورت پام بود{ يه له گرفت و شروع كرد ليسيدن بدن من به شورتم كه رسيد يه كه كيرم رو از رو شورت مالوند بعد شورتمو در آورد وبا دست شروع كرد مالوندن چشامو بسته بودم يه حس كردم كيرم دهنشه حدس من درست بود كيرمو كرده بود تو دهنش ساك ميزد خيلي حال ميداد انصافا حر فه اي بود انقدر ساك زد}حدود 10دقيقه{ كه آبم پخش شد تو دهنش اونم خوردش بهش گفتم كه ميخوام بكنم اولش ميگفت نه بالاخره راضيش كردم آماده بودم كه بكنم توكونش كه ديدم داره اشاره ميكنه بكنم تو كسش گفتم اوپني گفت آره از 2سال پيش اوپنم گفتم كاندوم ندارم به هستي اشره كرد هستي رفت يه بسته كامل آورد دادش دست شيما شيما كشيد سر كيرم سر كيرم رو گذاشتم دم كسش يواش هل دادم رفت تو داغ داغ بود شروع كردم تلنبه زدن اونم بلند آه آة ميكرد سيما و هستي هم دوباره شروع كرده بودند
شيما ميگفت بكن جرم بده منم شدت تلنبه زدنم رو بيشتر كردم بعد 5 دقيقه خسته شدم گفتم بذار از كون بكنمت گفت به هيچ وجه هر چقدر اصرار كردم نذاشت گفت من خسته شدم يه لب ازم گرفت و رفت لباساشو پوشيد مي ترسيدم به هستي بگم كه خودش گفت نميكنيم منم رفتم سراغش خيلي حال ميداد با همون كاندوم شروع كردم تلنبه زدن سيما هم اونور خودشو ميمالوند بعد 5 دقيقه آبم اومد ريختم تو كاندم هستي هم بلند شد يه لب گرفت گفت مرسي عزيزم
سيما هم گفت منم خلاصه من اونشب سه بار آبم اومد شيما.هستي و سيما
شب آخرم همين بساط بود}خونه هستي {اما با اين تفاوت كه من همشونو از كون كردم آبم ريختم تو كونشون از اون به بعد رابطه من وشيما خيلي بهتر شده

اگه خوشتون اومد نظر بديد تا داستان سكس هاي قبليمو هم بنويسم

نوشته: p.v

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها