داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بعد از شکست عشقی (۱)

سلام دوستان
چون بنا بر این هست که اینجا از خاطراتمون بگیم پس اجباری نیست بگم واقعی هست یا نه
این سر گذشتی از ایام زندگی من هست که برای دوستان به صورت یک داستان تعریف میکنم
بعداز چندسال نامزدی با ی خانمی که چند ماه به مراسم عقدمون مونده بود به صورت کاملا غیر قابل باور ترکم کرد و رفت ( البته بعد‌ها متوجه شدم که همزمان با شخص دیگه‌ای هم ارتباط داشته)
بگذریم براشون آرزوی سلامتی دارم
اون روزها کلا آشفته و سردگم بودم
با هیچکس هم نمیتونستم از احوالاتم بگم بجز دوستم که مغازه‌اش دقیقا روبروی مغازه من بود و سنگ صبور هم بودیم
بر خلاف من رامین اهل خانم بازی بود و دوروبرش پر بود از خانم‌
دوست خوبی بود و مثل ی برادر اون روزهای سخت مراقب احوالتم بود و تنهام نذاشت
چند ماهی از شکست عشقی من گذشته بود و من روز به روز درگیر خاطراتم حالم بدتر میشد
اکثرا مغازه می‌موندم و خونه نمیرفتم و توی تعطیلی مغازه تو افکار خودم گریه‌ام می‌گرفت
رامین خیلی جویای حالم بود و برام دل می‌سوزوند
ی روز برای ناهار دعوتم کرد مغازه‌اش و بین صحبت‌ها گفت میخوام با ی خانمی آشنات کنم تا از تنهایی دربیای و یکم حال و هوات عوض بشه
راستش خودم هم خیلی احساس تنهایی می‌کردم
از طرفی هم با اون حال دوست نداشتم با کسی وارد رفاقت بشم
قبول کردم همدیگرو ببینیم
فرداش با هماهنگی رامین اومد در مغازه
با زید رامین اومده بود
در واقع یکی از دوستای زید رامین بود
یکم چشم تو چشم شدن باهاش برام سخت بود
چند دقیقه‌ای موندن و من از چهره‌اش خوشم اومد
قد بلندی هم داشت
رفتن مغازه رامین و بهش زنگ زدم گفتم از نظر من اوکی هستش و اگه اونم موافق هست شماره منو بده بهش

بعداظهر زنگ زد و یکم باهم صحبت کردیم
اسمش زهرا بود
بخاطر اعتیاد شوهرش جدا شده بود از همسرش و با ی پسر ۷ ساله تنها زندگی می‌کرد
خرج و مخارجش هم پدر شوهرش میداد و همسر سابقش هم بخاطر حمل مواد اعدام شده بود
آدم درد کشیده‌ای بود
از اون ازدواج‌های زودهنگام و ناموفق داشته
چند وقتی رو گرم صحبت‌های تلفنی بودیم و باهم برای ناهار و … قرار میذاشتیم
چند ماهی گذشته بود و تقریبا از حال و هوای روزهای سختم داشتم دور میشدم
کم‌کم باشگاه رفتن رو شروع کرده بودم و یکم داشت بهم خوش میگذشت
میلم به غذا برگشته بود و مصرف سیگارم خیلی کم شده بود
با مادر و پدرش توی ی محله زندگی میکردن و بیشتر زمان‌ها مادرش خونه‌اش بود و شب‌ها هم اکثرا پیشش بود

رابطه ما درگیر سکس چت شده بود و تا دیروقت باهم راجب مسائل سکسی پیام میدادیم بهم و دیگه کاملا تشنه سکس شده بودیم
خونه اون نمی‌شد و مادرش هم مثل عجل معلق بالا سرش بود این اواخر
شک کرده بود بهش و کم میومد بیرون و خیلی کوتاه
ساعت حدود ۹ مغازه رو بستم و راهی باشکاه شدم
زهرا هم قرار بود برای مراسم عروسی بره شهرستان
پنجشنبه شب بود و زود باشگاه تعطیل می‌شد و منم زود اومدم بیرون
ی نم بارونی هم زده بود تو این فاصله
گوشیمو چک کردم دیدم زهرا بالای ۲۰ بار زنگ زده
نگران شدم و بهش زنگ زدم
گوشی رو جواب داد و گفتم چی شده نگران شدم
گفت مادرش و خانواده رفتن شهرستان و پسرش رو هم بردن و این پیجونده نرفته تا بمونه باهم سکس کنیم
منم خوشحال شدم
اما راستش بعدش یکم ترس برمداشت که برم خونه‌اش
بعد چند دقیقه کل کل اون قبول کرد بیاد مغازه من
مغازه من بالکن داشت که این اواخر دیگه شده بود خونه دومم
بخاطر اینکه برام مشکلی پیش نیاد ی وقت ی دربست گرفتم و ماشین نبردم تو محلشون
زنگ زدم اومد سوار شد و نزدیکای مغازه پیاده شدیم و قدم زنان از داخل کوچه پس کوچه رسیدیم پشت مغازه
منم عمدا لامپ‌های مغازه رو روشن گذاشته بودم و کرکره هم بالا مونده بود
اول من رفتم مغازه رو بازکردم و از دوربین داشتم بیرون رو چک میکردم
اکثر همسایه‌ها بسته بودن
دیدم خبری نیست بهش زنگ زدم اومد داخل
مثل ی مشتری داشت قالیجه‌هارو نگاه می‌کرد و منم تمام حواسم به دوربین بود تا مطمئن بشم کسی متوجه داستان ما نشده باشه
چند دقیقه بعد یکی از کرکره‌هارو دادم پایین و یکم داخل کور شد و بعد کامل کرکر‌هارو دادم پایین و چند دقیقه‌ای هم باز بیرون رو رسد کردم و دیدم امن امان هستش
ادامه دارد

نوشته: ناصر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها