با تو یا هیچ
آخرین تلاش
پسر عمویم که بزرگ خاندان محسوب میشد فوت کرده بود او با داداشم باجناق هم بود شب خونه داداش بودم فاطی بیرون بود اومد تسلیت گفت منم متقابلا تسلیت گفتم چون شوهر خواهرش میشد شامو خوردیم فاطی تو هر لباس و فرمی برایم دنیای لذت و شهوت بود حتی چادر و مانتو خیلی وقت بود ازش دور بودم شاید یکسالی میشد
بعد شام داداش یک لیوان بزرگ نوشابه پر کرد و خورد گفت من رفتم بخوابم حالم زیاد خوب نیست فاطی گفت با اون وضع قند بالا و مشکل کبد و کلیه هات مگه دکتر نگفت نوشابه قدغن؟ کمی با فاطی جر و بحث کردن من طرف عشقمو گرفتم و داداش دید فاطی هواخواهش منم کوتاه اومد ندا دختر فاطی هم تا دید من طرف مامانش گرفتم اومد بوسم کرد و گفت فدای عموی خوشتیپم برم که هوادار مامانه نذاشت باز بابا اونو دعواش کنه ندا هم گفت منم خسته ام عمو ببخش رفتم بخوابم که صبح زود باید برم به اداره برسم گفتم خوشگلم مگه نمیای خاکسپاری شوهر خالت؟
گفت نه نمیتونم بغلش کردم و بوسیدم تو گوشش طوری که مامانشم بشنوه با شوخی گفتم شوهر نکن تا خودم بگیرمت هر دو خندیدیم فاطی هم شنید
خندید و تماشای منو دخترش، گفت دختر اینهمه با عموت شوخی نکن حیا داشته باش ببین عموت دستاش کجاته؟!
گفت خیلی هم دلت بخواد مال خودشه اختیارشو داره عمو محرممه میخوای جلوش لخت بشم ؟! آخه دستم رو باسنش بود برای اینکه فاطی را حشری کنم چنگش میزدم میگفتم حیف اسلام مانعم است خخخخ
فاطی گفت ندا نمیدونم کی وصله سیاهی پشتم بندازی برو دختر پر رو
ندا خنده کنان یه سیلی زد در کون فاطی و گفت خیلیم دلت بخواد جات بودم یه لحظه از بغلش جدا نمیشدم (ندا فکر میکرد منو مامانش سکس داریم چند بار پرسیده بود باورش نمیشد میگفت عمو ناقلا راستشو چرا نمیگی من بدم نمیاد) از هال خارج شد رفت خونهای که باباش رفته بود بخوابه
گفت مامان عمومو اذیت نکنی
فاطی گفت گمشو دختر پروو
بمن گفت عمو خوش بگذره مامانو ادبش کن پررو شده روشو کم کن
گفتم چشم عشقم .
با این جمله آخرش و اشاره به باسنش گفت بگیر مامانمو ادبش کن حسابییی!
تمام اون صحنه هایی که طی این دو دهه و اندی فاطی خودشو در اختیار من گذاشته بود و هر بار من ناشیگری و بی عرضگی کرده نگاییده بودمش جلو چشمم رژه رفت …
فاطی شدیدا مذهبی شده بود شروع کرد اوراد مذهبی خواندن و رو به من که دیگه به دخترمم نمیتونم بگم حاشیهی شوخیشو با تو و من رعایت کنه
گفتم فاطی حرص نخور ریلکس باش شوخیه دیگه
گفت دستتو میبره رو شرمگاهش چه جور شوخیه میدونم لختم بشه تو کاری باهاش نمیکنی اما گناهه!
گفتم تمومش کن به خودت برس که فردا سر خاک مرتب باشی اینجا دهات نیستا انگار میری مجلس عروسی باید شیک و آرایش مرتب داشته باشی
کمی برای شوهر خواهرش ذکر گفت و صلوات فرستاد و رفت وضو گرفت نماز عشا را گفت نخوندم خوند من داشتم تورنمنت جام دیویس تنیس را تماشا میکردم با رفتن ندا بازی آغاز شد فاطی هم خونه را جمع و جور کرد کلی رفت و اومد تا مسابقه تمام شد
گفت بابک فردا میخوام برم خاکسپاری موی سرم دو رنگه میشه الان رنگ بذارم ؟ کسی متوجه میشه؟ ابجیم و دختراش بنظرت بدشون نیاد؟! بگن چرا رنگ گذاشتم ؟!
گفتم از کجا میدونن تو امشب رنگ گذاشتی
نه اگرم متوجه بشن فکر میکنن قبلا گذاشتی
چندتا رنگ آورد گفت کدامو بذارم گفتم رنگ طبیعی موهات بارها گفتم بلوند دودی است باید C6 یا C7 با واریاسیون دودی با اکسیدان 6% بذاری
رنگ موی تو و عسل (زنم) کپ هم است البته زیبایی تو محشره فاطی
مثل همیشه چشاش پر از شرم شد و دنبال واژه ها گشت
گفت عسل از من جوونتره اونم زیباست
من سر در نمیارم ببین کدام رنگ مناسبه میکسشو خودت با سلیقه خودت انجام بده تو عمرم فقط یک بار رنگ آمیزی موهامو پسندیدم اونم تو میکس کردی خودتم گذاشتی تو عروسی حمید پسر خواهر بزرگم بود یادته ؟ همه تو عروسی مات و مبهوتم مونده بودن با اون لباس مجلسی که تو برام خریده بودی هر جا میرفتم موج مکزیکی ایجاد میشد! یادته ؟ یادته؟
گفتم آره عشقم
گشتم یک عالمه تیوپ رنگ بود میکس مناسبو تهیه کردم اول گفتم باید دکلره کنم بعد رنگ بذارم گفت اوکی نشست جلوم گفتم برو لخت شو نایلون بپوش بیا
رفت دیدم یه لباس بدرد نخور پوشید و نایلونم آورد من سوراخ کردم رد کردم سرش گفتم ترسیدی لخت نشدی؟! دکلره کردم
گفت نه عرق میکردم با نایلون مشکی
رنگو گذاشتم گفتم بلند شو سرپا قسمت پشت سرتو بهتر مسلط بشم تمام کردمو تایم زدم رفت زیر دوش شست و اومد اینو بگم چندباری از پشت کیرم تا چاک کصش خورد اما از زیر کیرم رم کرد منم وانمود کردم ندانسته شده
از تیررس کیرم دوری کرد نوبت خشک کردن موهاش رسید ساعت نزدیک یک بامداد بود سشوار داشت میکشید رفتم از دستش گرفتم گفتم خرابش نکن بده من
گفت آخه نمیخوام زحمت بیفتی بابک
گوش ندادم مشغول شدم تمام شد پا شد فرم موهاش و رنگ شو ببینه از پشت نزدیکش شدم اگه اینبار نمی گاییدمش دیگه ابدا نمیشد!
از تیپش از زیباییش از هات بودنش تعریف کردم تا کیرمو خیلی نامحسوس فشار دادم چاک باسنش باز از زیر کیرم فرار کرد از پشت گرفتم آوردم جلو دراور تو آینه نگاه کنه کیرمو اینار با تسلط بهش فشار دادم لای پاهاش رو کصش هر چه تقلا زد میخکوبش کردم گفتم خوب نگاه کن ببین چقدر فرق کردی الان همان دختر ۱۵ ساله ای که آموزش پد گذاشتن رو بمن یاد میدادی و منم الکی چشامو بسته بودم تماشات میکردم و دیگه نذاشتم تکان بخوره
گفت بابک گناهه نکن گفتم چیو نکنم میخوام مدل هایی که به این گیسوان بلوند میتونی بدی چندتاشو درست کنم ببینی کاری ندارم
گفت آخه بدنت بهم میخوره معذب میشم اونجاتو دور کن؟!!
گفتم اونجا کجاست خندید با دستش زد رو کیرم که زیر پیژامه عینهو جک بولدوزر سفت و سرپا بود
گفتم کاری به بیچاره نداشته باش اون دیوونه است حرفمو گوش نمیکنه عشقم
از حرفم خندش گرفت کمی خمشد منم فرصتو غنیمت دونستم کمرمو تکان دادم کیرم درست رو چاک کصش رفت آخه شورتم تنش نبود فقط دامن نازکی تنش کرده بود با یه تیشرت بدون سوتین
وقت خواب بود
تلاش کرد در بره گفتم کمی صبر کن شاید این دیوونه سر عقل بیاد بلکه بره تو لاکش منم اعصابم ریلکس بشه بمن داره فشار میاره بیضه درد گرفتم تا مریض نشدم آرام باش تا ریلکس بشم هر چه تلاش کنی زبان نفهم بیشعور دیوونه تر میشه و گردن کلفتتر
خندید گفت ترا خدا گناه داره نکووون دارم اذیت میشم نکوووووون …
دیگه آدم با تجربه بودم معنی افعال معکوس را خوب میدونستم این نکووون های کشیده یعنی بکوووون مجالم نده ! هر چه تلاش کرد بیشتر فشارش دادم تا تسلیم شد گفت بفرماااا ببینم راحتم میذاری آخه تو دیگه زن داری مگه سیرت نمیکنه؟! فقط اجازه میدم بی حرکت همونطوری بغلم کنی اگه بخوای کاری کنی جیغ میکشم آخه من تازه از زیارت کربلا و نجف و سامره اومده ام.
ادامه داد :
عسل هم جوونه هم خوشگل و هم حلال…برو فردا سراغش تا مریضم نشی اونجاتم درد نگیره
گفتم صد تا کوزهی عسل فدای یک تار موی فاطی
عشق من تویی
گفت داداشت بیدار بشه بیاد ببینه چی؟!
گفتم اون هفت پادشاهو تو خواب میبینه برای چه بیاد اینور اونم تو اتاق خوابی که درش قفله ؟
گفت قفلم کردی؟! (خودش دیده بود قفل کردنی) چه خوش اشتها به روح مامانم قسم اگه بذارم بیشتر از این حد جلو بری فقط از رو دامن اونم بی حرکت!
گفتم آره هم اتاقی که من قرار بود بخوابم هم اتاق خودتو قفل کردم احتیاط را از دست نمیدم اگر علی هوس کرد بیاد یا شک کرد به در بسته میخوره
دیگه شل شده بود اما این مذهب نمیدونم چه بلاییه نمیذاشت کارمو بکنم تا دستمو شل میکردم دامنشو بدم بالا شلوارمو بکشم پایین قصد فرار داشت و تهدیدم میکرد
منم موهای خوشبو نرم سرشو بوس میکردم سینه هاشم تو مشتام بود با انگشتم با نوکشون که سفت شده بود بازی میکردم حرف میزدیم خیلی نرم کیرمو رو چاک کسش میمالیدم تا حرکتم شدت پیدا میکرد اعتراض میکرد و منو قسم به امامها و پیامبر فاطمه زهرا میداد که جلوتر نروووو
گفتم پس سرتو بچرخون صورتتو ببینم میخوام بوست کنم گفت نه تا دستمو شل میکردم رم میکرد
بزور با دماغم موهاشو یه وری کردم تا یه گوششو لخت کردم هرم داغ نفسم وقتی خورد به بناگوشش حس کردم پایین تنشو کمی رها شد کیرم راحت رو کصش جلوتر رفت میدونستم شل کنه کیرم بخوره به چوچولش دین مذهب و خرافات دیگه دوام نمیاره کاش شورت تنم نبود دامنش خیلی نازک بود حرارت نفسمو عمیقتر کردم تا کیرم چند بار تمام رو چاکش عقب جلو شد پاهاشو کیپ میکرد به قدری که لذتش بیشتر بشه نه بلکه کیرم جلوتر نره حالا نفسهای فاطی هم عمیقتر و با صدا تر شده بود دستشو از رو دستم ورداشت موهاشو جمع کرد سرشو چرخوند تو آینه خماری چشاشو دیدم وقتی برگشت سمت لبم دیوانه وار لبمو گرفت باسنشو فشار داد رو کیرم گفت بابک جووون دیووونتم دستام دیگه سینه هاشو می مالید و آوردم پایین تیشرتشو کشیدم بالا وا داد از سرش کشیدم بیرون
خدای من ممه های فاطی انگار همان ممه های ۱۷ سالگیش بود که من نادان بارها اونارو خورده بودم تا بیدار میشد فرار کرده بودم و …
سه تا بچه زاییده بود شیر داده بود انگار هیچ دست نخورده مقایسه با مال عسل کردم زمین تا آسمون فرقشون بود مال او با داشتن ۳۴ سال به سایز ۹۰ رسیده و دیگه اون سفتی را نداشت هر چند زیبا و خوردنیست اما مال فاطی معرکه بود دامنشو خودش کشید پایین افتاد زمین گفت عاشقتم بریم رو تخت! میخوام دیگه آب توبه دین و مذهبو بریزی تو وجودم دیگه مال خودتم نمیدونی وقتی ندا اونجوری آزادانه پیش من لباتو مک میزد چه زجری میکشیدم که چرا من نتونم وقتی دستتو برد رو باسنش گفت محرممه دوس دارم همه جامو لمس کنه چه حسادتی تو وجودم شعله کشید! یه لحظه شک کردم نکنه ندا خودشو به تو تسلیم کرده! اما حسی به من گفت نه چون میدونستم چقدر منو دوست داری و حاضر نیستی از من بگذری
میدونستم تو ذره ای به ندا از دریچه سکس فکرم نمیکردی ولی ندا دختر منه میدونستم داره لذت میبره تو چشمکی بزنی پردشم تقدیمت میکنه هر چند نداره و نمیدونم میگه تو دانشگاه در ورزش و نرمش پاره شده
منم میدونستم ب من راستشو گفته ولی بینمون رازه حسودیم میشد چرا تو این ۲۳ سال اینهمه منو تا لب ناودون بردی و ولم کردی تو عطش سکس با تو آتش میگرفتم میسوختم و خاکستر میشدم تا چند ساله که تارک دنیا شدم
میدونی از کی علی منو نگاییده؟
درست زمانی که شمال دسته جمعی تو ویلای خانوادگیتون بودیم بیش از پنج ساله!
تو با عسل اتاق کوچیکه بالا تا صبح سکس کردی من دق کردم
هنوز آرمیتا هم تو شکمش نبود یکسال بود ازدواج کرده بودی تصور میکردم اون کیر زیبا الان تو کص عسله! دیوونه میشدم آتش حسادت وجودمو پر از کینه میکرد!
دووم نیاوردم و همونجا ترک همه چیزو گفتم به خودم قول دادم یا باتو یا هیچ از داداشتم میدونستی که از روز اول خوشم نمیاومد تو هم که تو باغ نبودی هرچه خودمو تسلیمت میکردم درست آخرین لحظه شکارو (منو) رها میکردی از تو تنفر پیدا میکردم
بارها حتی خواستم سیانور بریزم تو مشروبت تا دیگه عذاب اون همه فکر سکس بتو را نداشته باشم
در لحظه نهایی گریه میکردم از خودم بدم می اومد و…
حالا دیگه فاطی کامل در اختیارم بود آرزوی دیدن کوص کلوچه ایش دوباره نصیبم شده بود ریز ریز همه جای تنشو چندین دقیقه نگاه کردم و بوسیدم از نو انگشتان پاهاش ساقهای تراشیده رونهای هنوز صاف و سفید شفاف وااای کس پف کردش تمیز و بدون یه تار مو لبهای کلفت بیرونیشو لبهای صورتی داخلیش و سوراخ صورتی داخل کصش
کونش و باسنش کمر و چالگی های زیباش سینه های مرمرینش گردن و چهره زیبا و لب و دماغ چشم پیشونی و گیسوان انبوه و نرمش بازوان خوش ترکیبش همه و همه را پاییدم بوسیدم چشامو مالیدم اونم مقابله به مثل کرد و
تا هر دو لخت و عریان تو بغل هم نخستین سکسمون را در کمتر از چند دقیقه به نقطه اوج رساندیم جالبه هر دو تقریبا باهم به اوج رسیدیم من دیگه با تجربه بودم انقدر نوازش و فداییش رفتم تا ریلکس شد سکس دوم که طولانی بود در حالات مختلف آغاز شدو شاید ۴۰ دقیقه طول کشید در بغل هم خوابمون رفت تا صدای اذان گوشی فاطی هردومون را بیدار کرد فاطی گفت بازم میتونی؟
تا دست به کیرم زد دید مثل علم حضرت عباس سیخه گفت منو بکووون کوص و کونمو بزن پارش کن من مال توام میدونی جنده توام فاحشه توام گفتم تاج سر منی خانم منی
گفت اینا درست اما منو مثل همون
فاحشه هایی که میدونم خیلی گاییدی بکووون (من تا الانم فقط عسل و فاطی را گاییدم قیافه ام غلط اندازه) با حرارت و شدت بالایی گاییدمش گفت کیرتو بکوون تو کونم میخوام همه جام مال تو باشه کونم تلمبه بزن پارش کن
واااای این زن چه شوق سکسی داشته خدایا
با وجودی که آب کصش اومده بود من هنوز آبم نیومده بود لق لق و چلپ چلپ مون اتاقو سرش گرفته بود گفت بی عرضه اسکول کونمو بکووون کیرمو از کصش درآوردم روش که بودم با دستم نوکشو سردادم رو سوراخ کونش به قدری آماده بود و تشنه تو چند حرکت همه کیرم که واقعا خوشتکیب و جونداره تو کونش بود نرمو تنگ از درد به خودش میپیچید اما میگفت پاااارش کن میخوام خون پاره شدنمو ببینم طولی نکشید بقدری وجد اومدم آبمو ریختم تو کونش گفت چرا پاره نشدم چرا پاره ام نکردی بازم میخوام زود باش تا آفتاب نزده جرررم بده به قدری باسنش نرم زیبا تو بغلم میجنبید دومین دور ماراتن صبحگاهی گاییدن کونشو آغاز کردم گفت بذار تو کوصم کوصم تشنشه پرش کن زنداداشتو بکوووون جندتو بکوووون چرا میذاشتی فرارکنم؟! دوست داشتم بگیری با زور منو بکنی وااای خدایا به آرزوم رسیدم هزار بار شکرررر خائن بکوووون کیرت تو کس زن داداشت که خایه نداره منو بکنه اومد روم تا جون داشت رو کیرم بالا پایین شد آبش اومد من دیگه آب تو کمرم نمونده بود برش گردوندم دمرو باسنش مثل موجی زیبا اومد بالا پاهاشو کیپ کرد کسی که سالها پیش پف کرده دیده بودم باز با همان پف و زیبایی منتظر کیرم بود کیرمو دو دستی گرفتم با حرص رد کردم تو کصش باور کنید نیم متر یهو از درد خودشو بلند کرد گفت آخخخخخخ سوختم ترکیدم نامررررد همین منو شارژ کرد لذت بخش ترین سکانس سکسمو با ریختن آبی که نمیدونم کجام ذخیره شده بود باز کسشو سیراب کردم نوازش هامو کردم دیگه هوا داشت روشن روشن میشد هر دو خسته بودیم هنوز تو یه اتاق و رو یه تخت طولی نکشید فاطی لباساشو جمع کرد پرسید کلید اون اتاق کجاست گفتم رو دره از تراس رفت اتاق بغلی فکر کردم رفت بخوابه منم دستشویی داشتم رفتم هال فهمیدم رفته حمام صدای دوش حمام حکایت دیگری داشت
زیاد طول نکشید دیدم در اتاقو میزنه هنوز آفتاب نزده بود اما طلوع نزدیک بود دیدم سرش حوله پیچیده لباس تنشه اومد نشست رو چارپایهی دراورش گفت بیا سشوارمو بکش گفتم بارک الله عشقم حالا چرا اینهمه پوشیده؟!
گفت آخه بعد غسل نمازمو خوندم !!! عجب این مذهب اونم شیعه چه خرافات عجیبیه که تو کت اینها رفته؟!
گفتم فاطی از نصف شب زیر کیر منی اون همه گفتی دینو توبه میکنم چی شد؟!
گفت نمیشه من کربلا رفتم نجف رفتم مکه رفتم یعنی همشون چرت هستن خدا میبخشه !!!
گفتم الان علی بیاد ببینه من تورا تنهایی تو اتاق خواب دارم سشوارت میکشم نمیگه چرا؟
گفت نه
گفتم ببینه حمام رفتی شک نمیکنه با من سکس داشتی
گفت بکنه مهم نیست اگه بپرسه میگم بابک رنگم گذاشت خوابید رو تخت منم دلم نیومد بیدارش کنم رفتم اتاق مهمان خوابم گرفت صبح رفتم حمام سرمو شستم اومدم بیدارش کردم سشوار موهامو بکشه !!!
علی هم نیومد باز مالیدمش گفت دلم میخواد بزار برای بعد از مراسم !!!
خوشحال شدم که با دین و مذهبش یه جورایی کنار اومده!
بر میگردم به بیش از دو دهه قبل …
منو فاطی هم سن بودیم او ۱۶ ساله بود خونه ما پا گذاشت من هیچی از سکس نمیدونستم اما یه نیرویی همیشه منو به سمت فاطی میکشید
۱۸ سالگیم یادمه خونه تنها بودیم گفت برو برام پد بگیر بیار
من نمیدونستم چیه گفتم از کجا گفت از سوپری گفتم از اینجا برم اونور شهر؟ نمیشه از یه سوپری دیگه بگیرم ؟
آخه مغازه خودمون خیلی دور بود باید دو کورس ماشین عوض میکردم (تو امیریه خونمون بود الانم داریم مغازه بابام تو حسن آباد بود.)
گفت دیوونه نمیشه که از بابات بگیری خوب که گفتی تا عصرم باید منتظرت میموندم
برو از همین سوپری اونور خیابون بگیر پرسیدن بگو برای مامانمه!
به روی خودم نیاوردم که نمیدونم پد چیه رفتم و از آقای لعلی پرسیدم پد داری؟ گفت چجوریشو بدم ؟ گفتم خوبشو مگه چند جوره اون خوب خوبشو بده گفت بالدار داره معمولی داره مسافرتی داره نگفتن کدامشو بگیر ؟ برای کی میخوای ؟ گفتم بالدارشو بده مامانم گفت بالدار!!
فکر کردم شاید بالدارش بهتر باشه گفت باشه بسته ای را برداشت گذاشت تو نایلون مشکی بقیه پولمو داد اونم دو بسته آدامس بایودنت گرفتم اومدم تو راه هر چه بسته را نگاه کردم نفهمیدم چیه خیلی جمع و جور بود عکسی بود با یه پر لطیف و عکس بر چسبی که دست زنی از روی یه چیز بیضی شکل میکنه تا رسیدم خونه دادم فاطی گفتم بفرما
فاطی اینم پد
بالدارشو گرفتم گفتم برای برای مامانمه
ببین خوبه ؟ راستی برای چیه؟!
فاطی خندید گفت تو چقدر چشم رو بسته ای این برای ما زناست پریود که میشیم استفاده میکنیم خون شلوار و شورتمونو کثیف نکنه
تا گفت پریود دونستم وااای همون نوار بهداشتیه که میزارن روی کس (پریود را تو کتاب زیست خونده بودم میدونستم چیه) گفتم الکی گفتم میدونم نوار بهداشتیه اما فاطی پریود چیه توضیح داد گفتم اینو چطوری میذارن؟ اینم میدونستم خواستم بلکه نشونم بده کسشو لااقل از رو شورتش ببینم چون دامن تنش بود پاهاش لخت بود
رفت یه شورتکس قرمز آورد گفت ببین میزارن اینجا بعدش میپوشن اون شورتکس مال مامان بود
گفتم این که مال مامانه
گفت خواستم بدونی اما من شورتکس نیاز ندارم چون خونریزیم زیاد نیست سه چهار تا نوار بسمه کل خونریزیم شاید نیم استکانم نباشه
گفتم چطوری میزاری باید ببینم تا زن گرفتم بلد باشم اینکه میفته رفت یکی از شورت های زیبای خودشو آورد یه نوار درآورد بالهاشو باز کرد برچسب روشو مثل همون عکس کند اونو چسبوند به جلو شورتش درست همونجا که کصش را میپوشوند و بارها تو نشستنی چاک لبهای بادکردشو دیده بودم نشونم داد گفت اینجوری
گفتم یکی الان بزار ببینم چطوره منوو منی کرد گفت شلوار تنم نیست چشاتو ببند تا به شورتم بچسبونم ببین منم دستامو گذاشتم رو چشام اما از لای انگشتام همه چیو میدیدم فاطی یه نگاهی بمن کرد گفت آفرین همونجور دستاتو بذار تا نگفتم برندار دامنشو داد پایین از پاشم درآورد برگشت کونشو کرد سمت من داشت قلبم از دهنم میاومد بیرون باسنی سفید گرد و رو فرم رانهای صاف و مرمری شفاف دولا شد شورتشو در آورد از پشت کصشو که خیلی کلفت و باد کرده بسیار زیبا و دلخواهم بود دیدم سوراخ کونشم با یه هلال کرمی زیبا معلوم بود شورتشو که درآورد خدا خدا میکردم برگرده کسشو از جلو هم ببینم که برگشت موهاش معلوم بود چند روز پیش زده کمی روییده بود کاری کرد که انگار خوب ببینم تو دلم میگفتم حالا فکر میکنه چشام بسته است اول نوارو گذاشت رولبای کصش خوب معلوم نبود بعد ورداشت یه کمی پاهاش باز کرد کصشو از جلو واضح دیدم نمیدونم چرا یه جورایی از کلفت بودن لبهاش و پف کردگی بام عشقش خوشم نیومد تو ذهنم کس را یه شکاف صاف تصور میکردم تا همون شورتی که نوارو چسبونده بود را پوشید گفت چشاتو باز کن
دستامو ورداشتم کیرم سفت شده بود دیدم کصش بادکردگیش زیادتر شده گفتم چقدر جلوت باد کرد!!
گفت خوب نوار روشه
گفتم الان توش خونیه؟
گفت نه فردا یا پس فردا میشم گفتم حالا نوا رو در بیار ببینم باز باد داره
گفت دستتو بذار چشمت دستپاچه بود و از اینکه با شورت با پاهای لخت جلوم بود یه کمی خجالت میکشید ولی هی طولش میداد کاری میکرد لپ های باسنشو خوب ببینم باز دستامو الکی گذاشتم رو چشام دیگه انگشتام کامل لاشون باز بود و فاطی میدونستم میدونه چشام بازه و میبینم شورتشو داد پایین باز خیلی خوبتر کوصشو دیدم حتی از قبلشم بادش بیشتر بود شورتو کشید روش پاهاشو زیادتر باز کرد خودش نگاه به شورت و کصش کرد نقش لبهای متورم و برآمدگی بالای کصش(بام عشق) واضح معلوم بود گفت دستاتو وردار نگاه کن تاپ مشکی تنش بود داد بالا نافشم دیدم که زیاد دیده بودم و دست زده بودم
گفتم فاطی چرا مال تو صاف نیست اونهمه باد کرده
گفت مال من اینجوره میگن اینجای دخترا شکل لب و دماغشونه ببین لبام قلوه ایه اینجامم قلوه ایه اینو مردا خیلی خیلی میپسندن و دوست دارن! تو هم زن گرفتی لباشو نگاه کن اینجاش فرم لب و دهانش میشه ! راست میگفت یه جورایی شکل دهنش بود!!
گفتم فاطی صاف بود قشنگ تر میشد.
خندید گفت ایییی ناشی زن که بگیری اون موقع میفهمی فرقش چیه !
گفتم کمرت چرا اونهمه گوده ؟
گفت اونم از زیبایی های زنه پس مثل صفورا (زن داداش بزرگم) باید شکم داشته باشم باسنم صاف باشه و اینجامم صاف باشه سیاهم لابد باشم!
گفتم نه صفورا که خیلی زشته ندیدم مال اونو اما صفورا بارها میگه فاطی را دوست نداشته باش اون بدنش زشته ببین کمرش میخوا بشکنه کونشم گنده است زشته باید صاف باشه مثل مال منو زن عموت
گفتم مامانم هم مثل فاطی کمرش گوده و کونش بزرگه چرا اونهمه خوشگله (اینارو تو ۱۶ سالکیم میگفت)
فاطی برگشت گفت کمر و باسنم زشته؟
گفتم نه به قدری زیباست دوس دارم ببوسمش
گفت یواشکی بوسش کن وقتی لبمو رو لپ باسنش چسبوندم به قدری داغ بود حس کردم لبم سوخت !
برگشت باز شکمو نافو لختی رونهاشو نگاه کردم حالا دوس داشتم کوصشو باز ببینم دیگه انگار خوشم میاومد ولی رو نکردم که بگم شورتتو درآر میخوام ببینم و دست بزنم کوصتم ببوسم فکر کردم ناراحت بشه
زور اوردم انگار بعدا فهمیدم حدسم درست بوده منتظره که بگم شورتتو در بیار اونجا را هم ببوسم حرفمو برگردوندم گفتم ممه های تو هم مثل ممه های مامانه ؟
گفت مال من کوچکتره نمیدونم شاید شکلش مثل هم باشه،
آخه خالم حساب میشه، فاطی دختر خاله مامانم است خیلی شکل همند
منتظر نشد بگم گفت تو همه جامو دیدی ممه هامم ببین تاپشو درآورد حالا فاطی فقط یه مایو تنش بود دستامو گرفت گفت دست بزن ببین مال مامان قشنگه یا مال من؟!
گفتم مال توووو دوس دارم مثل مال مامان بخورم
گفت نه نمیشه نکووون گفتم یه ذره گفت نکووون آخه طوریم میشه باید تو هم لخت شی
گفتم فاطی بخواب پاهاتو باز کن میخوام اونجاتو یه بار دیگه ببینم زود خوابید تا خواست پاهاشو باز کنه شورتشو در آورد گفت خوب ببینش !!!
خدای من کصش باز باد داشت و گنده تر از قبل بود پاهاشو باز کرد حالا توشم دیده میشد عجب باز یه جوریم شد نمیدونم بگم چی ولی یه جورایی ترسیدم دست بزنم گفت دوست داری ببوسی نشستم بغلش دستمو کشیدم روی رونش جرأت نکردم بکشم رو کصش!!! اونقدر معطل کردم که حالا میدونم کلافه شد
من دیوث کصخل نمیدونم چرا لخت نشدم و چرا فاطی را نگاییدم اگه اونو میگاییدم الان حساب میکنم صاحب همه چیز بودم سکس با افرادی چون زنداداش و دختر داداشو عروس داداش و محارم لازمه هر فرد است باید آن را تو سنین بلوغ تجربه کنند اینو آویزه گوشتون کنید میگید چرا میگم
من اگر فاطی را میگاییدم از این حالاتی که میگم یکیش اتفاق می افتد
۱/ عذاب وجدان در آینده ای نه چندان دور میگرفتم لذا از زیر یوغ خانواده در میرفتم رو پای خودم میایستادم و پیشرفت چشمگیری میکردم و…
۲/ ادامه میدادم تا به مرحله زن گرفتن می رسیدم زن سکسی و همه جوره باب پسندم را میگرفتم
۳/ همه جورهی سکس را یاد میگرفتم بی گدار و ناشیوار با زنم رفتار نمیکردم
۴/ ممکن بود خیلی عذاب وجدان دچارم میشد قطعا به یک کشور غیر از ایران مهاجرت میکردم
۵/ الکی هزینه و پولهای کلان به فک و فامیل نمیکردم و پسانداز میکردم با برنامه حرکت میکردم
فاطی را لخت مادر زادو تو خماری گذاشتم با ترس و لرز تنها کمی از سینه اش را خوردم تا گفت وااای بدنم مور مور میشه نکوووون تورو خداااا باااابک دارم میمیرم !!! نکووون میدونم الان لخت میشی گناهه نه نکووون قلقلکم میاد وااااای
من احمق دست کشیدم و مثل ببوها نگاهش کردم دید از من بخاری بلند نمیشه شاید نیم ساعت باز لخت رو کاناپه بغل هم نشستیمو تعریف
منم دروغ های الکی که یعنی سکس بلدم از دوست دخترهایی که نداشتم قصه بافتم تا زنگ در بصدا در اومد زود لباساشو پوشید مامانم بود اومد همه چیز در حسرت گذشت …
حالا همه این خاطرات جلو چشام رژه میرفتند و سشوار رو تمام کردم انگار عروس آرایشگاه رفته اماده برای داماد شد رفت لباس مشکی پوشید کامل ما هم اماده شدیم بریم سر خاک علی هم با تأخیر اومد سر میز صبحانه تا موهای فاطی را دید گفت زن مگه عروسی میخوای بری این مسخره بازیا چیه تو دیگه پیر شدی نوه داری باز دعواشون داشت شروع می شد گفتم داداش اینجا داهاتتون نیست تهرانه تو عزا هم بزک میکنند تازه فاطی کاری که نکرده سرشو رنگ کرده به رنگ طبیعی خودش این که دعوا نداره اونجا هم شالو مانتو تنشه موهاشو کی میبینه زیر شاله تازه اگه ببینند نمیگن الان رنگ کرده، میگن قبلا رنگ گذاشته بوده
گفت اینجا ایرانه ما هم همون داهاتی های سابقیم مردم حرف در میارن
هرچی گفت جوابشو دادم آخرش کم آورد گفت من غلط کردم تو فاطی درست میگید
فاطی گفت قربان اون دهن و اون لبای خوشگلت بابک جان تو نبودی چجوری به این باید حالیش میکردم
باز دووم نیاورد گفت زن چرا مالک زبانت نیستی تا من روفو کنم فاطی گفت بابک داداشمه از داداشمم بخدا بیشتر دوست دارم حرف حق میزنه خوشبحال عسل که همچین شوهری داره نه مثل تو که همش تو عهد بوقی
گفت حالا که بابکو دوس داری اصلا برو پیش عسلو بگو تو برو خونتون من میخوام با بابک زندگی بکنم
فاطی از کوره در رفت و خواست دری وری بگه دهنشو گرفتم خودم جواب داداشو دادم که تو کی میخوای درست حرف بزنی میدونی این حرفت چه شیونی را میتونه پشت سرش داشته باشه ؟
پا شد صورتمو بوسید عذر خواهی کرد قسم خورد گفت تو جان منی بخدا الکی گفتم بی منظور و گریه کرد منم اشکم در اومد همو بغل کردیم و عذاب وجدان منو گرفت دیگه دیر شده بود باید این اتفاق بیست سال قبل می افتاد تا منو به آمریکا میفرستاد …
ممنونم که ماجرایم را خوندید
منو فاطی الان که نوشتم ۴۳ سالمون است تعداد سکس های من روز بروز زیادتر و زیبا تر میشه
نوشته: کیومرث