داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

باغ توت دانشگاه

اواخر اردیبهشت ماه بود ، اردیبهشت با اختلاف سکسی‌ترین ماه ساله ، هوای نه سرد و نه گرم. روز‌های نسبتا بلند ، به تازگی دانشگاه‌ها باز شده بود بعد از تعطیلات کرونایی و من بعد سه ترم مجازی به تازگی اومده بودم دانشگاه ، از اون جایی که من از تهران بودم و دانشگاهم شاهرود بود تو خوابگاه دانشجویی اقامت داشتم. خوابگاه دانشگاه شاهرود تو خود حیاط دانشگاست و حیاط دانشگاه هم که پر از درخت و باغه ، تقریبا چهل هکتار زمین هست که بیشترش رو درختای صنوبر و انگور قرمز پر کرده بود ، لابه‌لای این درختا چند تا درخت توت بزرگ هم بود که گاهی میرفتیم برای توت خوردن ، چون قد من بلندتر از همه بود(194 سانت) همیشه دوستام با اصرار منو میبردن ، یکی از آخر هفته‌ها که بچه‌های همشون رفته بودن شهرشون و من تنها تو اتاق بودم حوصله‌م کیری شد و زدم بیرون که ی دوری تو حیاط دانشگاه بزنم ، لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون ، دانشگاه شاهرود ی حوض بزرگی تو ی قسمت از حیاطش داره که دورش پر از درختای توتن ، رفتم اونجا و روی نیمکت نشستم داشتم با گوشیم استوری‌ها رو چک میکردم که سروصدای چند تا دختر اونو حوض توجهمو جلب کرد ، از دانشکده ما نبودن اما معلوم بود که اونام خوابگاهین ، چون اون وقت روز و روز تعطیل مسلما کسی کلاس نداشت ، یکم نگاهشون کردم و با دودلی از جام بلند شدم ، اون اطراف غیر از اونا کس دیگه‌ایی رو ندیدم و رفتم سمتشون ، رسیدم ، سلام کردم ، جواب دادن ، گفتم کمک نمیخواین؟ یکیشون با خنده گفت چرا ، اگ دستت به اون شاخه میرسه اونو بیار پایین، بقیه هم لبخند میزدن . قیافشون خوب بود ،‌ تیپ دانشجویی اما یکم راحت تر ، مانتو جلو باز ، یکیشون لاغرتر و از بقیه و قدبلندتر بود اما سه تای هیکلشون خوب بود یکیشون که شال قرمز داشت بدن جذابی داشت و هی نگاهم به سمتش میرفت صورت سفید با رژ قرمز ، زیر مانتو ی کراپ پوشیده بود که وقتی برای چیدن توت دستش رو میبرد بالا و بدنشو کش میداد میرفت بالا و سفیدی شکمش دیده میشد ، از سینه‌های خوش‌فرمش زیر اون تاپ شدیدا داشت تحریکم میکرد. کم‌کم متوجه نگاه‌های سمی من نسبت به خودش شده بود و اونم بیشتر نگاهم میکرد و بیشتر چشم تو چشم میشدیم ، احساس کردم خوشش میاد چون هیچ علامتی از نارضایتی نمیدیدم منم بیشتر نزدیکش شدم تا هیکل سکسی و کون خوش‌فرمشو بیشتر برانداز کنم ، اونم با حرفاش و حرکاتش و نگاهش برام عشوه میومد، دستشو بلند کرد و سعی کرد ی توت رو بچینه اما دستش نرسید ، به من نگاه کرد، منم که منتظر ی فرصت بودم خودمو بهش رسوندم و سه چهار تا توت واسش چیدم و دادم ، تشکر کرد و شروع کرد به خوردنشون. اسمشو پرسیدم ، اسمش پریا بود منم خودمو معرفی کردم ، رشته و شهرشو پرسیدم و اونم جواب داد، یکم از درساش پرسیدم ، ورودی سال جدید بود و 20 سال بیشتر نداشت، یکم فاز همدردی برداشتم و گفتم دوری از شهر و خانواده حتمن خیلی سخته براتون ، اونم تایید کرد و همینجور مشغول حرف زدن بودیم که دوباره چند تا توت چیدم دو تاش رو بهش دادم و سه تا دست خودم بود توت‌هاش رو خورد منم داشتم آخرین توتمو وارد دهنم میکردم که متوجه نگاهش شدم ، برش گردوندمو ناخودآگاه دستمو دراز کردم سمت دهنش اونم دهنشو باز کرد و خورد، ی لحظه پشمام ریخت از حرکتی که زدم اونم خنده‌ش گرفت ، بقیه دوستاش مشغول بودن و توجهی به ما نداشتن ، من که دیگه راهشو باز کردم هی توت میچیدم و میدادم بهش ، گاهیم توت رو میدادم دهنش که بخوره. خیلی زود صمیمی شد همون موقع شماره شو گرفتم و اینستاشو هم پرسیدم و فالو کردم. نیم ساعتی همینجوری گذشت و اون و دوستاش رفتن خوابگاهشون و منم برگشتم اتاقم ، اینستارو باز کردم و پستاش رو دیدم ، عکسای فوق سکسی با تاپ لب ساحل و تو اتاقش گذاشته بود ، هایلایتاشم ی سری هایلایت دپ هم بود ، برای چند هفته قبل ، فکر کردم تو رابطه بوده و کات کرده، یهو ی استوری گذاشت و دور عکس پروفش رنگی شد، زدم روش استوریشو دیدم ی استوری متنی گذاشته بود، ی ایموجی فرستادم و سین کرد و شروع کردم به لاس زدن، و گفتیم خیلی خوش گذشت امروز و مرسی و اینا. اشاره کردم به اینکه توت رو تو دهنش گذاشتم ، خندید و ایموجی 🤤 فرستاد منم دیگه دوزاریم افتاد که آره این دختره کیر میخواد. پر سیدم دفعه بعد کی میرین باغ توت!؟ گفت نمیدونم زیاد نمیریم ، گفتم میای فردا ساعت هفت واست دوباره توت بچینم ، اونم دوباره همون ایموجی آب دهن رو فرستاد و گفت باشه میام ، گفتم خودت تنها بیا. اونم ی ایموجی خنده فرستاد و گفت اوکی. فردا جمعه بود و همون ساعتی که گفتم رفتم دور حوض نشستم که یکم بعدش اومد، قشنگ آرایش کرده بود قیافش ده از ده بود ، ی تاپ صورتی رنگ پوشیده بود با همون مانتو دیروزی و ی شال آبی، اومد رو نیمکت کنارم نشست اما یکم با فاصله ، گفتم اینجا که خیلی تو چشمیم ، ممکنه حراست دور بزنه اگه تنها ما رو ببینیه داستان میشه ، گفت اره ، گفتم بریم داخل باغ قدم بزنیم ، اوکی رو داد و ما رفتیم لای درختا و شروع کردیم به حرف زدن متوجه شدم که قبلا رل داشته و از اونجایی که گفت پسرا همشون دنبال ی چیزن و وقتی بهش میرسن دیگه اون آدم قبلی نیستن ، فهمیدم که یکی قبلا زده پلمپشو باز کرده و خیالم راحت شد و چشمام قلبی شد. دستاشو گرفتم و به راهمون ادامه دادیم یکم که رفتیم دستمو دور کمرش حلقه کردم و چسبوندمش به خودم و هر بار علامت مثبت ازش دریافت میکردم که باعث میشد جرئت بیشتری به خرج بدم . یکم داخل باغ و دورتر از مسیر پیاده روی ی نیمکت دیدم و گفتم موافقی بریم یکم اونجا بشینیم؟ گفت آره خسته شدم ، رفتیم به سمت نیمکت و اونجاها درختا انبوه تر میشدن ی نیمکت دیگه باز داخل‌تر و مخفی تر دیدم گفتم بیا اونجا بشینیم اگ کسی از روی راه رفت ما رو نبینه اونم اوکی داد و رفتیم نشستیم ، چون قبلا هم تقریبا تو بغل من داشت راه میرفت وقتی نشست بهم تکیه داد و بغلم بود، منم دستام دورش و موهاشو بو میکردم و بوس میزدم اون یکی دستم رو با دودلی و ترس گذاشتم روی رانش که حسابی گنده و نرم بود ، و همینجوری ک داشتیم حرف میزدیم خودمو ازش جدا کردم و صورتمون روبروی هم ایستاد، هیجان و علامت توی چشماش رو دیدم و با دستم چونه ‌ش رو گرفتم و ی بوس از لباش گرفتم ، خیلی خوشش اومد ، منم منتظر همین بودم و به لب گرفتن ادامه دادم، لب های خیس و طولانی و پرتحرک که نشان از شهوت درونش میداد. دستامم تو این مدت بیکار نبودن و از روی تاپ سینه‌هاشو میمالیدم، سینه‌های نرم و عسلی داشت و هربار که فشارش میدادم لذت میبرد، چشماش از شهوت خمار شده بود، دختر داغی بود ازش پرسیدم حالت چطوره ؟ با صدایی ضعیفی گفت خودت که داری میبینی ، گفتم حال اون پاینی چطوره ، گفت عالی! خیسِ خیس شده، گفتم واوو، و دستامو آروم از سینه‌هاش جدا کردم و بردم سمت پایین، آروم دستمو از زیرشلوارش وارد کردم ، دستم به شورتش خورد ، انقده خیس شده بود که معلوم بود چند ماهی هست ارضا نشده. هر دو میدونستیم چی میخوایم ، دوباره لباشو بوسیدم و گفتم بریم اونجا و به ی قسمت تاریک تر جنگل که ی تانکر آب هم بود اشاره کردم و رفتیم پشت تانکر ، روبروش وایستادم و همینطور که دارم لب میگیریم با دستم دکمه‌های شلوراشو باز کردم و کشیدم پایین تا روی زانوش ، بعد ازش اجازه گرفتم که شرتشو در بیارم و با تکون دادن سر تایید کرد. آروم شورت صورتی رنگ که کاملا خیس شده بود رو کشیدم پایین ، انگار درهای بهشت به روم باز شده بود ، چیزی که میدیدم باورم نمیشد ی کص کلوچه‌ای و تپل، صافِ صاف که معلوم بود لیزر کرده آروم شورتشو از کصش جدا کردم ، ترشحاتش کص و شورتش کش میومد و صحنه‌ای بی‌نظیری خلق کرده بود دلم غش رفت برای اینکه این کص بهشتی رو بذارم تو دهنم ، گفتم یکم پاهاش رو باز کنه سرمو بردم لای پاهاش و شروع کردم به خوردن این میوه آبدار ، با دستش سرمو به سمت کصش فشار میداد، لای لب‌های بزرگشو با دهنم باز کردم و اطراف سوراخشو با زبونم و لب و لوچه‌هام میخوردم ، واقعن یک چیزی فوق‌العاده‌ای بود، همینطور که داشتم میخوردم ، پاهاش لرزید و شکمش موجی شد. فهمیدم ارضا شده ، بلند شدم و لباشو بوسیدم و بغلش کردم ، گفتم حالا نوبت توعه. گفت با کمال میل ، روی زانو نشست شلوارمو باز کرد و تا روی زانو پایین آورد.کیرم از وقتی وارد باغ شده بودیم بیدار شده بود و الان داشت منفجر میشد، کیرمو گرفت و یک ضرب سرشو کرد تو دهنش ، خیلی عمیق نمیخورد اما با لب و زبونش معجزه میکرد، حد خودمو میدونستم برای همین یکم که خورد گفتم حالا نوبت کصته، دوباره شلوارشو ک یکم برده بود بالا پایین کشیدم و آوردم روی زانو ، به تانکر آب تکیه داد و یکم قمبلشو خم کرد ، سفیدی و نرمی کونش نظیر نداشت ، از پشت چسبیدم بهش و کیرمو گذاشتم روی کصش یکم مالوندم به کناره‌هاش و اروم سرشو کردم تو کصش، مکش عجیبی باعث شد که بی‌معطلی بقیه کیرمم بکنم تو، کیرم داغ کرده بود و بنابراین کصش به سردی میزد، شروع کردم به تلمبه زدن آروم ، میدونستم که چیکار کنم زود آبم نیاد ، گهی تند و گهی خسته میزدم توش ترشحات کصش زیاد بود و میریخت روی شلوارش، دستمو بردم زیر تاپش سوتینشو آوردم پاییین با دستام سینه‌هاشو گرفتم و فشار میدادم و می‌مالیدم، نوکشو گفتم لای انگشتام و با فشار حداکثری قیچیشون کردم و همزمان کیرم داشت تلمبه میزد. به سختی آه و ناله‌هاشو کنترل میکرد ، کم‌کم داشتم ارضا میشدم دوست داشتم که قبلش دوباره اون ارضا بشه ، برای همین تلبمه رو متوقف کردم و با دستم رفتم سمت کصش ، یکم که مالیدم دوباره همون لرزش افتاد به پاهاش ، تند تند تلبمه زدم و خارج کردم کیرمو ، دو سه تا جق زدم و آبشو ریختم رو زمین، حسابی حال کرده بودم ، شلوارمو کشیدم بالا و به پریا هم کمک کردم که شلوارشو بکشه، هوا کم‌کم داشت تاریک میشد ، گفت تا ساعت نه باید برگرده خوابگاه ، یکم روی همون نیمکت نشستیم و لب گرفتیم و بوس و بغل ، بهترین سکس عمرم بود ، خوشگلیش بی‌نظیر بود و با خوشحالی برگشتیم به اتاقمون. تو چت برای فرداش بعد کلاس تو ی خونه اجاره‌ای قرار سکس گذاشتیم. خیالم راحت شده بود که برای سه سال آینده تو دانشگاه کص نابی مهیا بود.

نوشته: حمید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها