داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بازگشت حس غریزه (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

دیگه بعد تولد اون ادم خشک و نچسب نبودم با همه صمیمی و راحت رفتار میکردم ولی با پویا یه جور دیگه بودم . نمیدونم چرا این پسر شده بود نقطه ضعف من ، هر روز که میومدم سر کار دنبالش میگشتم که خیالم راحت بشه اومده . یه روز که اومدم دارو خونه دیدم نیست از سعید پرسیدم گفت قرار بود بیاد از صبح زنگ میزنم جواب نمیده .خیلی نگران شدم خودم زنگ زدم دیدم جواب نمیده . یهو عصبی شدم اونجا فهمیدم چقدر به وجودش احتیاج دارم . بهش پیام دادم :
-سلام اقای انصاری زنگ زدم جواب ندادید امروز میای داروخونه ؟
دیدم نیم ساعت بعد پیام داد :
+سلام خانم دکتر عزیز معذرت میخوام بدون اطلاع نیومدم شرایط جسمانیم خوب نبود واقعا نمیتونستم بیام
یهو استرس همه وجودمو گرفت سریع نوشتم :
-ای وای چراااااا ؟؟؟؟
+راستش دیشب با دوستام شام بیرون بودم از وقتی اومدم خونه حالم بد شد تا نزدیکای صبح دیگه با قرصو دارو خوابیدم الان بیدار شدم
-الان حالت چطوره دکتر رفتی ؟
+نه فکر نکنم به دکتر نیاز باشه الان بهترم سعی میکنم فردا بیام سر کار
-اصلا نگران اینجا نباش هر چند روز میخوای استراحت کن تا خوب شی بعد بیا
+فکر میکنم تا فردا دیگه بهتر بشم درضمن من به محیط کارو همکارام و شما عادت کردم اگه یه روز نبینمتون جور دیگه مریض میشم اونوقت میشه قوز بالا قوز
_ما هم به شما عادت کردیم انشالا فردا حالتون خوب میشه میبینمتون . فعلا
بعد از پیام به خودم گفتم یعنی چی شمارو نبینم جور دیگه مریض میشم ؟ یعنی اونم بهم حس داره ؟ پس چرا اصلا واکنشی نشون نمیده .
بعد از پیام دادن بهش یکم آروم شدم .
شبش دوباره پیام دادم و حالشو پرسیدم و گفت بهتره و فردا حتما میاد . خیالم راحت شد و بعد خوابیدم . فرداش رفتم داروخونه دیدم اومده . سریع رفتم پیشش
_سلام اقای انصاری بهتر شدید ؟
+بله خدارو شکر بهتر شدم . ممنون که نگران حالم بودید و پیام دادین واقعا فکر نمیکردم انقدر مهم باشم براتون
_همه آدمای اینجا برام مهمن و شما هم مثل بقیه اید.
+یعنی اگه همکاران دیگه هم نیان اینجوری پیگیر حالشون میشی ؟؟؟؟
جوابی نداشتم بدم داشت منو وادار به گفتن علاقم میکرد . با خنده گفتم :
_اونش دیگه به تو نیومده کارتو بکن .
شبش داشتم میرفتم خونه که فهمیدم پویا ماشین نیاورده .میخواست با اسنپ بره بهش گفتم من میرسونمت قبول نمیکرد با اسرار سوار ماشین شد .
چند دقیقه بعد از راه افتادن پرسید
+خانم دکتر یه سوال شخصی میتونم بپرسم ؟
_به شرطی که خیلی شخصی نباشه
+شما متاهل هستید ؟
_تو چی فکر میکنی ؟
+من فکر نمیکنم مجرد باشید چون خانمی تو سن شما و این زیبایی و موقعیت اجتماعی نمیتونه مجرد مونده باشه
_درست حدس زدید
+ولی هیچ وقت همسرتونو ندیدم اینجا ؟
_راستش من ۲ ساله پیش جدا شدم از همسرم .
یهو ابروهاشو دا بالا و گفت
+واقعا ؟؟؟ حتما لیاقتتونو نداشته
_شاید . حالا تموم شد سوال شخصیتون ؟
+بله . ببخشید اگه ناراحتتون کردم .
_نه ناراحت نشدم . شما سعی کن از این به بعد بیشتر حواستو جمع کنی مریض نشی که بعدش نتونی بیای دارو خونه
با خنده گفت :
+شما که دیروز گفتی عجله نکن هر وقت خوب شدی بیا الان واسه یه روز نیومدن بازخواستم میکنی ؟
_دیروز دلم برات سوخت الان فرق میکنه
+راستش من بیشتر اوقاط تنهام . پدر که به دلیل شرایط کاری ماهی چند روز تو سفره یه برادر بزرگتر دارم که اونم در نبود بابا تو این چند روز مسئولیت کارا گردنشه واسه همین بعضی وقتا غذای بیرون بهم نمیسازه
_پس مادرت کجاست ؟
+مادرم ۴ سال پیش عمرشو داد به شما
_متاسفم واقعا خیلی ناراحت شدم
رسیدیم جلو خونشون ، خواست پیاده بشه تشکر کرد خیلی غیر عادی دستمو دراز کردمو گفتم مواظب خودت باش دیگه کار دستمون ندی .
دستمو محکم فشار دادو گفت شما هم مواظب خودتون باشید ببخشید دیروز نگرانتون کردم . دستمو ول کرد دوباره همون حس اومد سراقم از بالای سرم تا نوک انگشتام مور مور شد . خداحافظی کردم رفت .
رسیدم خونه لباسمو عوض کردم طبق عادت هر شبم رفتم حموم ، وقت خوابیدن گوشیو گرفتم دستم دیدم پویا پیام داده .
+سلام خانم دکتر عزیز .ممنون که زحمت کشیدید امشب منو رسوندین . خواستم ازتون تشکر کنم و بگم فردا تنهام اگه براتون مقدوره نهار باهم بریم جایی . اخه میترسم تنهایی چیزی بخورم و مسموم شم نتونم بیام سر کار اونوقت دیگه بیچاره میشم استیکر خنده گذاشت
منم استیکر خنده گذاشتم گفتم :
_باشه فقط بخاطر اینکه نگران مریض شدنتم میام
+اگه میشه ادرس بدید من بیام دنبالتون
_باشه فردا لوکیشنو واستون میفرستم . شب بخیر
+شبتون بخیر
خیلی حس خوبی داشتم که قراره با پویا فردا دوتایی بریم جایی . پیش خودم گفتم کاشکی زودتر از اینا بهش میفهموندم تنهام .
صبحش بلند شدم صبحونه خوردم و یه لباس شیک و آرایش ملایم کردمو منتظر بودم پویا بیاد دنبالم .
ساعت ۱۲ گوشیم زنگ خورد نفهمیدم چجوری اومدم پایین
سوار ماشین شدم بوی عطر و لباس خاصش منو دیوونه خودش کرد ، همینجور که نگاش میکردم گفتم
-چقدر خوشتیپ کردی قراره بریم عروسی
خندیدو گفت :
+البته نه به زیبایی و جذابی شما
+کجا بریم ؟
-بریم دربند هم یکم قدم میزنیم هم از منظره و زیبایی هاش لذت میبریم
+به روی چشم بانوی زیبا
با صحبت های پویا دوباره احساس خیسی و شهوت اومد سراقم ، لعنت به این حس ، از الان تا موقع برگشت چه خاکی تو سرم کنم . اصلا چرا انقدر بی جنبه شدم نمیدونم .
راه افتادیم به سمت دربند کلی پیاده روی کردیم تا انتها کلی گفتیمو خندیدیم دیگه خانم دکتر و اقای انصاری رفت کنار و هم دیگه رو کیمیا و پویا صدا میکردیم. یه رستورانی انتهای دربند بود اون طرف رودخونه باید از سنگ چین اب رد میشدیم پویا جلو رفت من پشت سرش یهو ترسیدم بیوفتم تو آب پویارو صدا کردم گفتم :
-کجا داری میری دستمو بگیر الان میوفتم تو آب
دستمو دراز کردم دستمو محکم گرفت از آب رد شدیم دیگه دستمو ول نکرد تا رسیدیم به رستوران . نهارو خوردیم دوباره موقع برگشت قبل از اینکه برسیم به پل خودم دستشو گرفتم .دیگه دست همو همش میگرفتیم و عادی شده بود تا نزدیکای غروب کلی گشتیم خیلی خوشگذشت واقعا ابن حسو چند سال بود تجربه نکرده بودم دلم نمیومد از پیش پویا برم که دیگه هوا داشت تاریک میشد منو رسوند جلو خونه . یهو دیدم دستمو گرفت آورد بالا پشت دستمو بوسید یه لحظه نفسم حبس شد گفت :
+میشه چند دقیقه بمونی یه چیزی میخوام بهت بگم
دستمو تو دستش نگه داشته بود روشو سمت من کرد
+راستش رو بخوای از وقتی که به داروخونه اومدی همون روزای اول حس خاصی بهت داشتم هر حرفی که به زبون میاری، هر چیزی که میگی و هر واکنشی که نسبت به مسائل مختلف داری دقیقا همون چیزیه که من میخوام. خیلی با خودم کلنجار رفتم که بالاخره این حرفارو بهت بگم یا نه که الان میبینی نتیجه اش مثبت شده و تو داری حرفای دل من رو گوش میدی. من واقعا دوست دارم و میخوام کنارم باشی نمی دونم واکنشت در برابر حرفایی که بهت میزنم چیه. فقط اینو بدون که خیلی برام خاصی پس برای همین هم که شده اگه جوابت منفیه یکم وقت بذار و بیشتر روی پیشنهادم فکر کنم تا بتونی به یک تصمیم منطقی تر برسی.
چند ثانیه سکوت کردم .انگار داشت دقیقا حرف دل منو میزد . با اون دستم دست دیگشو گرفتم گفتم :
_ببین پویا تو خیلی پسر خوب و مهربونی هستی خیلی با شخصیتو با وقاری ولی من چند سال ازت بزرگترم
وسط حرفم پریدو گفت:
+عشق و دوس داشتن که سن و سال نمیشناسه
گفتم :
_من جوابم منفی نیست مواظب خودت باش خدافظ
از ماشین پیاده شدم با یه شور شوق وارد خونه شدم انگار که به یه موفقیت بزرگ دست پیدا کردم . اومدم خونه به مادرم سلام کردم سریع رفتم تو اتاق انقدر ازم آب رفته بود که داشت از رون پام میومد پایین سریع لباس زیرمو در آوردم و اینبار هواسم بود نندازمش وسط اتاق دیگه حتی خودارضایی هم جواب نیازمو نمیداد رفتم حموم دوش آب سرد گرفتم یکم حالم بهتر شد وقتی در امدم مامانم گفت کیمیا کجا بودی با عجله رفتی حموم ، گفتم
مامان جان تو که منو میشناسی چقدر وسواسم هوا انقدر گرم بود کلی عرق کردم بدم میومد سریع رفتم حموم . خدارو شکر مامانم چیزی نگفت و رفت
بعدش سریع به پویا پیام دادم که رسیدی خونه ؟ گفت اره عزیزم نگران نباش

دوستی ما از اون لحضه شروع شد …

دیگه هر روز تو دارو خونه دور از چشم بچه ها کلی باهم حرف میزدیم و شوخی میکردیم . دیگه وقتی صبحا پا میشدم دلیل رفتن به داروخونه کارو تو اجتماع بودن نبود فقط به عشق دیدن پویا میرفتم یه رنگ و بو تازه ای به زندگی من اومده بود خیلی شاداب و سرزنده شده بودم .
یه روز اخر وقت پویا گفت :
+عزیزم باید برای یک هفته همراه بابام برم کیش برای وکالت یه سری از کارا
_چرا یهویی نکنه اتفاقی افتاده
+نه اتفاقی نیوفتاده عزیز دلم من خودم راضی نبودم برم و یه هفته ازت دور باشم ولی بابام اصرار داره حتما باید برای وکالت بعضی از اموال برم کیش
_اونوقت بابات نگران این نبود که بهت مرخصی ندم
+اتفاقا برای پیچوندنش اینو گفتم گفت بگو اگه راضی نشد مرخصی بده خودم بهش زنگ میزنم
_ای بابا خوب باشه چاره دیگه نداریم انگار
شب هموم روزی که داشت میرفت چند ساعت باهم بودیم و موقع خداحافظی بازم دستمو گرفت بوسیدو گفت مواظب خودتو این زیبای های دوشیزه من باش تا برمو برگردم
وقتی رفت خیلی بغض کردم ۲ روز که داروخونه نرفتم ، مدام بهش زنگ میزدم و پیام میدادم . خیلی سخت گذشت اون یه هفته . وقتی عشقت هر روز باهات بودو کنارت بود یهو یه هفته بره آدم خیلی بهم میریزه . همکارام کم کم داشتن شک میکردن که از وقتی پویا رفته رفتار منم مثل قبل نیست . تا اینکه پویا گفت کارم تموم شده پنج شنبه میام تهران . خیلی ذوق کردم کلی به خودم رسیدم تا بعد یه هفته چند ساعت کنار بهترین مرد دنیا باشم . ساعت ۸ شب اومد دنبالم به مامانم گفتم با یکی از دوستام میرم کافه چند ساعت میام . سوار ماشین شدم اشکم سرازیر شد فکر نمیکرد نبودش انقدر داغونم کنه . سرمو بقل کرد و پیشونیمو بوسید این اولین بار بود قسمتی از صورتمو میبوسید . اروم زدم رو صورتش گفتم دفه آخرت باشه منو میزاری میری .
باهم رفتیم یه کافه چند ساعت نشستیم و از این یه هفته هم اون تعریف کرد و هم من موقع رفتن پویا گفت چند دقیقه وایسا الان میام رفت بیرون با یه جعبه پر از گل رز قرمز داخلش یه جعبه کوچیک جا سازی شده بود اومد داخل گذاشت رو به روی من گفت تقدیم به بهترین خانم دنیا . نمیدونستم از ذوق چیکار کنم بلند شدم چند ثانیه بغلش کردم بغل کردنش با بوی عطرش بهرین حس دنیا بود این اولین بار بود ازش هدیه میگرفتم جعبه رو باز کردم یه گردن بند هرینگ بون بود . چقدر زیبا بود این گردن طلا
_چقدر خوشگله پویا سلیقت حرف نداره

اولا که این گردن بند با زیبایی تو رو گردنت گم میشه بس که زیبایی بعدشم که معلونه سلیقم خوبه که الان تو روبه روم نشستی .
_چه زبونی داری تو پویاااااااا
راه افتادیم به سمت خونه موقع پیاده شدن گفت
+یه پیشنهاد دیگه هم دارم واست
_چی
اگه فردا بیکاری به جبران این یه هفته فردا از صبح تا غروب بریم باغ لواسون ، البته اگه کاری نداری
_با تو بودن بهترین کار دنیاست هر کاری باشه کنسل میکنم
+باشه فردا ساعت ۱۱ صبح میام دنبالت
_باشه عشقم خیلی مواظب خودت باش
_همچنین تو عشقم
خداحافظ
یه بوس براش فرستادمو پیاده شدم رفتم خونه
خیلی حالم خوب بود خیلی ذوق داشتم از اینکه فردا قراره چند ساعت با پویا باشم . واسه اینکه فردا دیر بیدار میشدم و به کارام نمیرسیدم شبش به همه کارام رسیدم و حموم رفتم . مطمعا بودم اگه فردا پویا اقدام میکرد برای لمس تنم من حتی یه درصدم نمیتونستم مقاومت کنم و بندو آب میدادم واسه همین برای احتیاط در حین حموم با اینکه قبلا کل تنمو لیزر کرده بودم بازم تک خالای تنمو لای پامو شیو کردم . صبح ساعت ۱۱ اومد دنبالم یه بلیز استین حلقه ای پوشیده بودم که از زیر سینم تا پایین گیپور بود تنم معلوم بود با شلوار لی و مانتو رفتم پایین . تا خود لواسون با موزیک زیاد پر انرژی رفتیم .
رسیدم دم در باغ حس همون شب اومد سراغم و امپر شهوتم رفت رو ۱۰۰۰ خوب حقم داشتم نزدیک ۳ سال هیچ رابطه جنسی نداشتم .پیاده شدیم توی باغو نگاه کردم خبری از میز و صندلی ها نبود ولی حیاط خیلی تمیزو مرتب بود گفتم :
_پویا شما اینجا زیاد میاین انقدر تمیزو مرتبه ؟
+نه گاهی وقتا تا ۳ ماهم میشه که نمیایم اینجا نگهبان داریم کنج باغ خونه داره .
رفتیم تو خونه ، خونه بزرگو شیکی بود پله بزرگی داشت که میرفت طبقه بالا یه حال و ایوون خیلی بزرگ و ۳ تا اتاق ، حموم و دسشویی ، چیزی که با ورود خونه خیلی جذاب بود بوی عطری خیلی ملایمی بود که تو کل پذیرایی پیچیده بود . پویا گفت :
+کیمیا بیا بریم تو باغ یکم بچرخیم
چون وسط تابستون بودو گرم بود مانتومو در آوردم موهامو دم اسبی بستم کلاه لبه دار گذاشتم سرم رفتیم بیرون . قسمت شکم و نافم از پشت گیپور معلوم بود یکم سختم بود ولی پویا هیچ وقت نگاه نمیکرد .
رفتیم ته باغ یه درخت گیلاس بزرگ اونجا بود گیلاسای سیاه داشت یه هو گفتم
_پویا دلم گیلاس میخواد
+خوب بیا بریم یکم بچینیم
چنتا پایین بود چیدم بقیه بالا بود دستم نمیرسید
با صدای بچه گونه و لوس گفتم دستم نمیرسه
گفت غصه نداره الان بلندت میکنم دستت برسه ، اومد جلو از زیر زانو منو بلند کرد منم دستمو دراز کردم به سمت بالا در حال چیدن گیلاس بودم لباسم اندازه یه وجب اومده بود بالا و رو به روی صورتش بود که یهو شیطونیش گل کرد زیر نافمو بوسید من حول کردم اومدم خم شم داشتم میوفتادم پویا منو گذاشت زمین و فرار کرد
دنبالش کردم وایستاد چنتا مشت به پشتش زدم با اخم گفتم
_خیلی بی شعوری پویا این چه کاری بود کردی خجالت نمیکشی
+به خدا دست خودم نبود شکم سفید و نازت جلو چشمم بود بی اختیار بوسیدم
_حرف نباشه پسره هیز
+ببخشید دیگه تکرار نمیشه بیا بریم دوباره بلندت کنم
_لازم نکرده من دیگه نمیام برو خودت بچین برام بیار اینم جریمته
+به روی چشم
من تو الاچیق کنار درخت نشستم رفت از انبار ته باغ چهار پایه بلند اورد یه سبد گیلاس چید آورد داد دست من
تقدیم به بانوی زیبا و پاکدامن
_مسخره خودتی
کنارم دراز کشید منم کنارش نشستم مشغول خوردن گیلاس شدم با لبخند گفت :
+اگه برای بانوی پاک دامن مقدوره یکی هم تو دهن من بزاره
چپ نگاش کردم یه گیلاس گذاشتم دهنش دومی رو که آوردم جلو دهنش همراه گیلاس انگشتامم میذاشت دهنش دوباره یکی دیگه آوردم جلو دهنش باز همون کارو تکرار کرد من که بعد از بوس نافم کلی تحریک شده بودم با اینکارش دیگه رسما خیس خیس بودم. گفتم :
_فکر کنم آقا گیلاس میخواستن نه انگشتای من
+انتگشتاتو دیدم نظرم عوض شد
_خوبه چیز دیگه ندیده
+مثلا چی
منم شیطونیم گل کرد یه گیلاس گذاشتم رو لبم رفتم جلو لبش
یهو گیلاسو با دست گرفت شروع کرد به بوسیدن لبام نفهمیدم چی شد که دیدم مشغول خوردن لبای همیم . اصلا تو این عالم نبودم چه صحنه بی نظیری بود خوردن لبای کسی که دنیات شده . کاش زمان همونجا متوقف میشد . کاملا روش دراز کشیده بودم و لبای همو میخوردم یهو بلند شدم گفتم :
_پویا من اینجا خیلی استرس دارم میشه همین الان بریم تو
+چشم پرنسس زیبای من
دستمو گرفت باهم تا داخل خونه نزدیک پله های طبقه بالا رفتیم دیدم یهو منو بقل کرد از پله ها اومدیم بالا رفت سمت یه اتاق که از همه بزرگتر بود منو گذاشت رو تخت افتاد روم . با ارامش شروع کرد به خوردن لبام . منم همراهیش میکردم تا اینکه رفت پایین و گردنمو بوسید ، دیگه رسما خودمو در اختیارش گذاشته بودم از شهوت زیاد هیچ حرکتی نمیکردم لباسمو از تنم در آورد یه سوتین سفید توری پوشیده بودم که اگه کار به اینجا کشید تحریکش کنم که موفقم بودم از روی سوتین نوک سینمو میبوسید منم فقط نگاش میکردم تا اینکه دست برد پشتم منم یکم بلند شدم سوتینمو باز کرد سینه هامو گرفت تو دستش سایز سینم ۷۵ بود ، فقط خدا خدا میکردم از شهوت زیاد از حال نرم دور تا دور نوک نوک سینمو بوسید چند دقیقه ، یهو تو چشمام نگاه کرد زبونشو گذاشت رو نوک سینم با اون دستش نوک اون سینمو گرفت که یه دفه یه آهههههه بلند کشیدم . لعنتی میدونست چجوری منو به جنون برسونه بعد از چند دقیقه خوردن دیگه شهوت اجازه نمیداد تحمل کنم سرشو هل دادم به پایین همینجوری شکممو بوس کرد تا رسید به دکمه شلوارم بازش کرد با کمک من شلوارمو در آورد شرتمم ست سوتینم بود سفید توری نازک که کس پف کردم از رو شرت کاملا معلوم بود فقط مشکل اینجا بود که انقدر آب ازم رفته بود کل شرتم با یک وجب روی رونم خیس بود پویا که این وضعو دید اومد لبمو بوسید و گفت :
+قربونه دوشیزه خودم بشم که برای من کل تنشو آب پاشی کرده
_تورو خدا هیچی نگو خجالت میکشم
+قربونه خجالت کشیدنت بشم من
یهو رفت پایین از روی شرت قسمت خیسی کسمو بوسید و گفت :
+وای چه عطری چه مزه ای
_اِاِاِاِ پویا نکن بدم میاد
+من بوسیدم تو بدت میاد
دستشو برد شرتمو از پام در آورد پاهامو باز کرد داخل رون پام نزدیک کسمو میبوسید دیگه اونجا نفسام سنگین بالا میومد چشام سیاهی میرفت دیدم زبونشو گذاشت پایینه کسم کشید تا نزدیک نافم دیگه کنترول خودمو از دست دادم با صدای بلند لرزیدم و ارضا شدم .
اومد کنارم دراز کشید سرمو بقل کرد و شروع کرد به بوس کردنم . درد ملایمی پاینه دلم احساس کردم . شاید واسه این بود که بدون دخول ارضا شدم ولی خدارو شکر که ارضا شدم یکم از اون آتیش شدید وجودم کم شد ولی دلم ارضا شدن با دخول میخواست بعد چند دقیقه لبای پویارو روسیدم تیشرتشو از تنش در آوردم بدن عضله ای و کم مو عشقمو دست میکشیدم که یواش یواش دستمو بردم پایین از بند کشیه شلوار و شرتش رد کردم دستمو رسوندم به کیرش ، وای خدا چقدر نرمو لطیف بود انگار اصلا اون ناحیه هیچ مویی رشد نکرده بود ، دیگه طاقت نیاوردم به پشت خوابوندمش شلوار و شرتشو با هم از پاش در آوردم چشمم که خورد به کیرش دوباره نفسم سنگین شد . با دست باهاش بازی میکردم که یهو سرشو بوسیدم دوباره باهاش بازی میکردم باز سرشو میبوسیدم انقدر سفید و تمیز بود که دیگه طاقت نیاوردم جلو پاش دراز کشدم همشو کردم تو دهنم .
هیچ وقت تو زندگیم فکر نمیکردم با این حد وسواسیم یه چنین کاری بکنم ولی این قسمت بدنش انقدر تمیزو لطیف بود که نمیشد نخورد . چند دقیقه ای براش خوردم احساس کردم اگه ادامه بدم ارضا میشه از دهنم درش آوردم اومدم روی شکمش رفتم نزدیکه گوشش گفتم پویا جونم هواست هست که هیچ ابزاری نداریم ، کار دستمون ندی ؟ لبشو گذاشت رو لبم و گفت نترس هواسم هست عشقم بعد دستمو بردم پایین کیرشو گرفتم با کسم تنظیم کردم ، انقدر ازم آب رفته بود و کیر پویا هم با خودن من خیس بود با وجود چند سال سکس نداشتن و تنگ شدن واژنم موقعی که نشستم روش خیلی آروم بدون درد سر خورد تمامش رفت تو . یه لحضه چشمم سیاهی رفت انگار بار اول بود داشتم این حسو تجربه میکردم تمام کسم با کیرش پر شده بود چقدر حس سنگینی بود ، درد زیر دلم بیشتر شد شروع کردم به بالا پایین کردن خودم ، با پرو خالی شدن کسم همینجوری آب میومد بیرون ، چقدر کیرش خوش فرم بود ، داشتم بهترین حس دنیارو تجربه میکردم ، بعد از چند دقیقه بالا پایین کردن دیگه نایی تو من نموند دیدم پویا دستشو برد کونمو گرفت شروع کرد به کردنم بعد چنتا ضربه به پویا گفتم خسته شدم تو بیا روم . به پشت دراز کشیدم پویا اومد رو شکمم پاهامو داد بالا آروم شروع کرد به تلمبه زدن ، با بیحالی بهش گفتم پویا جونم تند تر بزن که شدت ضربه هارو بیشتر کرد با هر ضربه ای که میزد سینه هام بالا پایین میشد خوابید روم نوک یکی از سینه هامو کرد تو دهنش با اون دستش نوک اون یکیو گرفت محکم فشار میداد دیگه طاقتم تموم شد با جیغ بلند ارضا شدم . شدیدترین ارضای عمرمو تجربه کردم انگار هرچی آب تو این چند سال تو بدنم بود آزاد شدن به سمت بیرون ولی چون پویا هنوز ارضا نشده بود در حال تلمبه زدن بود انگار آب پشت یه سد گیر کرده بود که دیدم پویا هم محکم بغلم کرد کیرشو کشید بیرون آبش انقدر جهش داشت ریخت رو شکمو سینه خودشو من . با در آوردن کیرش کلی اب از کسم ریخت رو تخت . رسما تختو به گند کشیدیم دیگه نایی تو بدنمون نبود بتونیم بلند شیم همینجوری نیم ساعت تو بغل هم خوابیده بودیم و پویا منو بقل کرده بودو با دستش موهای سرمو ناز میکرد منم تو بقل مردی که بهترین حس دونیارو بهم داده بود آروم گرفته بودم .

ادامه دارد …

نوشته: باغچبان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها