داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

المیرا (2)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…

آنچه گذشت : داستان مربوط به مردی سی و چند ساله به نام اشکان است که در میهمانی که دوستان و هم دوره های زمان دانشگاه در آن دعوت شده اند ، دوستی قدیمی به نام المیرا را ملاقات میکند ، آن شب احساس پنهانی که ان دو نسبت به یکدیگر داشته اند ، مثل آتش زیر خاکستر شعله میکشد و هر دو در رابطه ای جدید خود را درگیر میبینند و اینک ادامه داستان: به سمت دستشویی که رفتم ، تصمیم گرفتم دوش بگیرم تاحداقل حالم از اون گیجی مبهم بهتر بشه ، اب ولرم وقتی روی بدنم روان شد ، انگار خستگی وگیجی از بدنم پر میکشید و تازه میشدم، به سمت آینه تمام قد درون حمام برگشتم و در هوای مه آلود حمام خودم را درون آینه دیدم ، تصویر مردی که دوازده سال پیش عشقش را در عین ناباوری از دست داد ، عشقی که قسم خورده بود تا آخرین لحظه عمر برایش باقی خواهد ماند ، اما بی وفایی و خیانت را با هم آمیخت و رفت ، نه از پیش او ، بلکه با همین دو گناه از دنیا رفت. حمام کاملا بخار کرده بود ، درون آینه تصویر زنی پدیدار شد ، با موهای حالت دار و مشکی ، پوستی برنزه ، صورتی زیبا و اندامی هوس انگیز ، چقدر دلم میخواست که او مهسا باشد ، کسی که من با تمام سادگی ام میخواستم و او با تمام بی وفاییش مرا نخواست، اما این فقط یک ارزوی ناممکن بود ، زن از پشت به من نزدیک شد و مرا در آغوش گرفت ، نرمی سینه های هوس انگیزش و برخورد پوست لطیفش با بدنم باعث شد بخودم بیام ، بوسه داغی که بر گردنم زد باز هم آتش شهوت را در وجودم بیدار کرد، انگار الهه شهوت بود و در آغوش من باید آرام میگرفت ، به سمت المیرا چرخیدم ، کسی که دوازده سال پیش به من گفت احمق هستم که مهسا را برای آینده ام انتخاب کرده ام و چه راست گفته بود . لبهامون دوباره گره خورده بود ، تن خیس و یخزده من و اندام داغ و شهوت آلود و لطیف او ، زبانم در دهانش میچرخید و لذت میبردم از نرمی لبهای المیرا ، دوباره جلوی من زانو زد ، برای دومین بار ، سرش را در دستهام گرفتم ، و نگاهمون از زاویه ای که عاشقش بودم بهم خیره شد ، صورت المیرا در برابر کیر نیمه افراشته من. المیرا کیرم را در دست گرفت و کلاهکش را بوسید و ناگهان با لبهایش کیرم را بلعید آهی از لذت کشیدم ، و تصویر نیم رخمان را در آینه دیدم ، المیرا در حمام خانه من در میان بخار و مه ، با لذت و اشتیاق کیر من را ساک میزد . دست راست المیرا بیضهایم را میمالید میکرد و دست چپش با آن ناخنهایی که لاک مشکی براقش دیوونم میکرد سینه و شکم و گاهی رانم را لمس و نوازش میکرد .المیرا سعی میکرد عمیق ساک بزند ، اما کیر من که حالا به بزرگترین حد خودش رسیده بود ، اجازه بهش نمیداد و اون فقط تا نصف کیرم رو میبلعید و با هر چند بار مکیدن کیرم ، اب دهنش رو روی کیر من میریخت.دستش رو گرفتم و از کیرم جداش کردم ، سینه به سینه هم شدیم ، دستی به سرش کشیدم و موهایش را مرتب کردم ،اروم پیشونیش رو بوسیدم ، پای راستش رو بلند کردم و روی لبه جکوزی گذاشتم ، کیرم رو روی کسش تنظیم و آروم فشار دادم ، با ورود کیرم ، المیرا خم شد و دستش رو به دیوارش شیشه ای حمام تکیه داد ، دیدن دست لاک زده المیرا و شیشه عرق کرده دیوار حمام و قطرات آبی که روی بدنش ریخته بود ، حسابی تحریکم کرده بود ، نگاهم رو روی بدنش لغزوندم و دیدن پای نازش که طرح عقرب رپش تتو شده بود و اون ناخنهای لاک زده و انگشتهای خوش تراش ، حسابی دیوونم کرد. با صدای آه کشیدنهای المیرا ، توجهم به تلمبه هایی که میزدم برگشت و سعی کردم قوی تر ضربه بزنم ، در همین هین ناله های المیرا تبدیل به جیغهای کوتاه میشد . دست چپش رو به باسن من رسوند پو با یه ریتم قشنگ خودش رو با ضربه های من هماهنگ می کرد ، یه لحظه فکری به سرم زد ، همونجور که المیرا خم شده بود و پاش رو روی جکوزی گذاشته بود ، تا کس نازش بیشتر تو دسترسم باشه ، کیرم رو بیرون کشیدم و کمی آب ولرم روی کسش ریختم و شروع به خوردن کسش کردم ، با این کار المیرا از خود بی خود شد و با یه جیغ بلند ، ازم میخواست که ادامه بدم ، چند دقیقه که اینکار رو کردم احساس کردم زانوهام درد گرفته ، برای همین بلند شدم و المیرا رو برگردوندم ، با کمک المیرا ، بغلش کردم و از زمین بلندش ، خودش پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد و با یه دست کیرم رو وارد کسش کرد و دستاش رو دور گردنم انداخت ، بالا و پایین شدنهای سینه هاش و دیدن صورت عرق کردهموهایی که پیچ وتاب خورده بود ، دیگه طاقتم رو تموم کرد . به المیرا با نگاهم فهموندم که دارم میام و گذاشتمش زمین ، المیرا جلوم زانو زد و شروع به ساک زدن کرد ، بعد از چندبار مالیدن و ساک زدن آبم با ناله های فریادوار من با فشار روی صورتش پاشید . اروم کیرم رو از دست المیرا بیرون کشیدم ، ابی به تنم زدم و از حموم خارج شدم و المیرا رو تنها گذاشتم.

ادامه…

نوشته:‌ اساطیر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها