داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

اعتراف (۲)

نکته: لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحهی داستان با نام نابودی منتشر شده است. جهت داشتن پیش زمینه ای از فضای داستان پیشنهاد میکنم قبل از خواندن این قطعه نابودی را بخوانید
سلول نمور و تاریک بود . سکوت مطلق ، به طرز ترسناکی بر فضا حاکم بود و گهگاهی صدای پایی می آمد و می رفت. اما اینبار ، قفل در صدا داد و در باز شد. تد با ترس از زمین نیم خیز شد و به درخیره شد:
-همینگتون؟
-بله قربان؟
-سرهنگ روزولت در اتاق بازجویی منتظر شماست
دست های سرد و یخزده ی تد را در دست گرفت و برگرداند و به او دستبند زد.

کمی بعد در اتاق بازجویی با جیر جیر باز شد و افسر و تد وارد شدند. افسر یک دستبند تد را باز کرد و به میله مخصوصی که روی میز برای همین امر تعبیه شده بود بست و رو به سرهنگ سلام نظامی داد و خارج شد
-ببین تد 24 ساعت بازداشت برات زدم که به حرف بیای. دادستان عصبانیه.برات 5 سال زندان و 2 سال حبس خانگی نوشته.ببین،تو این پایین برگه ها رو امضا کن اگه اینا رو امضا کنی و بیای به رفع اشکال سایت فدرال کمک کنی ، از دادستان قول گرفتم که یکسال حبس خانگی برات بنویسه. گوش میکنی؟؟!
اما تد فکرش پیش دایان بود.با مشخص شدن اینکه او به دایان کمک رسانده بود چه میشود؟احتمالا انتخابات را دوباره برگزار میکنند.لعنتی.در سلول بارها و بارها تصور کرده بود که با مشت بر کله ی نامزد دایان میکوبد اما با اینکه سرهنگ یا همان نامزد دایان جلویش نشسته بود هیچ غلطی نمیتوانست بکند. ناخودآگاه گفت:تو واقعا نامزد دایان هستی؟
سکوتی مرگبار بر فضا حاکم شد. سرهنگ با چشمانش به او خیره شده بود و تد از ترس غالب تهی کرده بود.ناگهان سرهنگ قهقهه ای سر داد و گفت:<<خنگ خدا هنوز درگیر اونی؟ نه اون یه حقه ی قدیمی بود یعنی نفهمیدی؟ وای خدا نیم ساعته دارم برات سخنرانی میکنم معلوم هست چی تو مغزته؟ و…>>
سرهنگ هنوز مشغول خندیدن بود.ناگهان تد ورقه ها را از دست سرهنگ قاپید و تند امضا کرد.خنده بر لبان سرهنگ ماسید.تد دوربین بازجویی را به سمت خود چرخاند و مشغول اعتراف کردن شد
یک هفته بعد:
تد در حبس خانگی روی کاناپه لم داده بود و پفیلا میخورد و نتایج انتخابات دوباره را نگاه میکرد.وقتی نتایج را اعلام میکردند لبخند بر لبان تد خشک شد و پفیلا در دهانش پرید. داشت خفه میشد که با سرفه های مکرر پفیلا بیرون پرید.نگران به صفحه تلویزیون چشم دوخت.
نیم ساعت بعد زنگ در خانه تد را زدند تد لخ لخ کنان به سمت در رفت تا در را باز کند.ناگهان خون به رگ های تد دوید:
پشت در دایان با یک دسته گل ایستاده بود. تد هرچه در ذهن داشت را فراموش کرد و با لکنت زبان گفت: سسس
دایان گفت منظورت سلامه ؟ و گل را به دست تد که دم در ایستاده بود داد و گفت اجازه هست؟
تد با لکنت زبان گفت: اااللبته
دایان با قدم های مسحور کننده اش به داخل خانه او پا گذاشت: مزاحم نشدم که؟ و نگاهی به خوراکی های روی میز تد انداخت گفت : انگار حبس خانگی بد نمیگذره؟
جوری رفتار میکرد که تد از او پرسید : م م متاسفم که برنده نشدید. اصلا خبر دارید؟
دایان گفت: از چی؟ از اینکه برنده نشدم؟ و آهی کشید و گفت اشکال نداره بعدا برای همینه دیگه.
بعد آمد و روی کاناپه نشست و گفت پذیرایی نمیکنی از مهمونت؟
تد که فهمیده بود چه گندی زده سریعا خودش رو جمع و جور کرد و آماده پذیرایی شد.
یک ساعت بعد تد و دایان داشتند در خانه تد گل میگفتند و گل میشنیدند.انگار نه انگار که دایان در انتخابات شکست خورده است و تد که نه تنها به عشق خود رسیده بلکه با او صحبت هم میکند در پوست خود نمیگنجید.
شب ، برخلاف انتظار تد ، دایان در خانه تد ماند. آنها در تمام طول بعد از ظهر خود از زندگی خود برای یکدیگر گفته بودند. تد متوجه شد دایان را اولین بار کجا دیده ، در دانشکده اقتصاد. خودش است . او از بر و بچه های اقتصاد است که سال 2018 فارغ التحصیل شد. در این هنگام صدای دایان حواس او را پرت کرد:
-شام چی داری؟
-فکر میکنم یک مقدار پیتزا توی فریزر هست
-آها باشه
ده دقیقه بعد،
آنها در حال دیدن فیلم رمانتیک بودند و پیتزا و شراب ناب اسکاتلند میخوردند. یکساعت بعد، دایان خوابیده بود و تد به کارهای امروز فکر میکرد ، هیچ فکرش را نمیکرد که حتی بتواند دایان را به خانه دعوت کند. آرام پتو را روی دایان کشید و به طرف رختخواب رفت. اما طولی نکشید که برگشت و اینبار با نگاهی که تمنا و شهوت ازش میبارید به هال برگشت و دایان را که در لباسی زیبا روی کاناپه خوابیده بود نگاه میکرد…
ادامه دارد…

نوشته: کابر احمدی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها