داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

آخوند دانشگاه

من ثریا هستم ۲۳ سالمه، مشهد زندگی میکنم. و دانشگاه آزاد مشهد درس میخونم. قدم ۱۵۹، سینه هامم سایز ۷۰. اما در عوض باسن ردیفی دارم. دیگه بیشتر توضیح نمیدم و می رم سراغ خاطره ای که با حاج آقا فاکرالسادات دارم.
ترم پنجم که بودم، توی دانشگاه یه مسئله ای واسم پیش آمد، هیچ پارتی و آشنایی هم نداشتم که واسم حلش کنه. خلاصه دو هفته تمام از این اتاق به اون اتاق خواهش و تمنا میکردم و بی فایده بود.
یه روز معاون آموزشی بهم گفت اگر حاج آقا فاکرالسادات نامه بده و تایید کنه، ماهم کارو واست انجام میدیم.
خلاصه ظهر توی سلف به دوستم گفتم همچین چیزی شده.
بی معطلی گفت اوه این یارو… گفتم چیه مگه؟ گفت هیچی یه شایعاتی درباره اش هست و این داستانا.
گفتم ببین حاضرم سه شبانه روز بهش بدم ولی کارم راه بیفته. اینهمه پول دانشگاه دادم حالا ترم پنج همش به فنا بره. نه نمیشه. فردا اول وقت میرم.
صبح که میخواستم برم، حمام و آرایش و یه ست خوب ردیف کردم که اگر شایعات واقعیت داشت اوضاع اوکی باشه.
ساعت ۹ در اتاق حاجی بودم. یه منشی محجبه داشت که فقط دماغش پیدا بود. گفت حاجی اصلا امروز وقت ندارن، گفتم اشکال نداره من میشینم همین جا شاید وقت شد.
یه ده دقیقه نشستم منشی گفت : حاج آقا اصلا شمارو با این وضع پوشش نمی پذیرن تشریف ببرید لباس مناسب بپوشید.
آقا منم نمی‌خواستم بهانه ای باشه رفتم لباسم عوض کردم.
ساعت ۱۱ونیم رسیدم دفتر حاجی جون.
از شانس خوبم خود حاجی داشت با منشی صحبت می کرد. منم فوری
با ناز و ادا ولی با حال التماس که وای حاج آقا شما آخرین امید من هستید، بدبخت میشم. کلی پول خرج کردم. و خلاصه
حاجی هم گفت ساعت ۵ بیا الان جلسه دارم. منم یه نگاه موفقیت آمیز به منشی جنده اش زدم و رفتم تا ۵.
ساعت پنج عصر دیگه ساعت اداری تمام شده بود، در زدم در اتاقشون یه پسر بسیجی در باز کرد گفت بفرمایید.
منم با ادب و نزاکت نشستم روی مبل روبه رو میز حاجی جون.
حاجی قد بلند و چاق بود، فکر میکنم ۵۰ سال داشت. ریش بلند داشت و استغفار از دهنش نمی افتاد.
خلاصه مشکلم گفتم، وقتی فهمید داستان چیه ناگهان چهره ی واقعی جناب حاجی نمایان شد. لبخند زد و از پشت میز بلند شد اومد رو به روی من نشست. منم که آماده بودم گفتم، یعنی بگه کیرم بخور، بمال، کس بده، کون بده، حاضرم هرکاری بکنم. حاجی یه دستی به ریشش کشید و گفت خب دختر جان شما کاری هم بلد هستید. همین موقع خیلی ریز دستش به کیرش هم کشید از روی عبا.
منم گفتم بله ، شما چه کاری مد نظرتون هست من هر کاری بگید با کمال میل در خدمتم.
حاجی دیگه خیلی علنی کیرش مالید، منم از جام بلند شدم، رفتم وسط پاهاش روی زمین نشستم، مقنعه درآوردم و مانتو باز کردم.
با دستام از روی لباس کیرش می مالیدم و میگفتم حاج آقا فاکرالسادات شما کار منو درست می کنید؟ نامه واسم میزنید؟ حاج آقا هم می‌گفت بله بله البته با توجه به اینکه شما کارتون خوب انجام بدید. گفتم چشم حاج آقا.
هرچی شما بگید بهم گفت لباسم در بیارم، خودش هم لخت شد.
وای یعنی میمون از این بهتر بودا، باز خودم دلداری دادم که کارم در عوض راه میفته.
دوباره به همون حالت نشستم و کیرش می مالیدم شکمش پشمالو بود
بالای کیرش پشمالو بود اصلا کلا پشم بود فقط لعنتی.
کیرش می مالیدم و هر چند دقیقه زبون میزدم. اونم می گفت احسنت احسنت، عجب انگشت های ظریفی داری. منم گفتم حاجی میخوای انگشتام لیس بزنی، حاجی هم حال کرده بود ، بلندم کرد گذاشت روی پاهاش شروع کرد لب گرفتن. ریش و سبیلش می‌رفت تو دهنم اصلا یه وضعی, بهش گفتم حاج آقا در اتاق قفل نکردید کسی نیاد یه وقت.
اونم همین طور که منو فشار میداد و لب می گرفت گفت نترس عروسک نترس جانم.
منم گفتم حله دیگه. لابد کارش همیشه همینه. خلاصه سوتینم باز کرد و افتاد به جون سینه هام ، منم داغ شده بودم، منو خوابوند روی کاناپه
خودشم افتاد روم اما چون چاق بود کامل روی کاناپه جاش نمیشد.
سینه هام لیس میزد، محکم فشار میداد، نوک سینه هام محکم میک میزد
می‌گفت : به به چه انار شیرینی، انار ساوه همینه. چه سینه هایی
منم می گفتم : آره حاج آقا جون مال شما نوش جان ، منم نوازشش میکردم.
بلند شد و نشست بهم گفت حالا زبون مبارک بکش روی پسر ما.
منم فهمیدم یعنی باید ساک بزنم. رفتم لای پاهاش و شروع کردم از تخماش لیس می زدم تا بالا، چند باری اینجوری لیس زدم و بعدم کیرش کردم توی دهنم، سر کیرش میک میزدم، آب دهنم می ریختم روی تخماش. دوباره میک میزدم. سفت شده بود کیرش حال میداد.
یهو بهم گفت آب دهنت بزن به سوراخ کونم، انگشتت بکن داخل
منم فهمیدم حاجیمون کونی هم هست. منم یه تف انداختم دم سوراخش و انگشت اشاره ام کردم داخل، اون حروم زاده هم هی میگفتم اوف اوف اوف، ااااه اااااه اااااخ. یه کمی بعد بلند شد و شرت من درآورد لیس زد خودش خوابید روی زمین .
گفت : نازگلت رو بذار روی دهان ما ببینیم آب بهشت چه طعمی داره؟! منم عاشق این کارم. کسمم خیس شده بود، نشستم روی دهنش، دستم روی سینه اش تکیه داده بودم هی کسم روی صورتش عقب جلو میکردم. اااخخخ حاجی کسم خیس شده،کسم بخور حاجی جونم، چه زبون داغی،
ای من کیر میخوام، کیر کلفت حاجی رو می‌خوام، حاجی زبونت کیر کن برام. حاجی هم زبونش سیخ کرد، می کرد داخل کسم، روی زبونش بالا پایین میشدم که بره داخل کسم. حاجی هم رونام می مالید و فشار میداد.
منم که توی فضا بودم، حاجی بخور کسم بخور، کسم مال تو، اگه میخوای کس بکنی، باید حسابی کس بخوری، یه کمی خم شدم و کیرش واسش می مالیدم یهو حاجی چوچولم محکم با لباش گرفت و شروع کرد میک زدن محکم منم داغغغغغغ، حاجی بخور بخور بخور آره، میک بزن
که ارضا شدم، حاجی بلندشد. با دستش دو سه تا محکم زد روی کسم که خیس خیس بود
گفت بهشت همینه، مزه آب زمزم میده، من نشستم روی مبل پاهام باز کردم. حاجی هم کیر به دست اومد جلو اولش محکم با کف دستش می کوبید روی کسم. آخ درد می گرفت.
آخ حاجی، ای دردم میاد.
بله جانم کس دادن درد هم داره، مگه نامه تایید نمی‌خواستی جانم؟
اصلا دیگه یادم رفته بود توی دفتر حاجی ام هر لحظه ممکن کسی بیاد .
حاجی محکم میزد رو کسم، کسم سرخ شده بود دیگه درد نداشت. یهو خم شد رو کسم و ریش بلندش می مالید روی کسم حال میداد حشری میشدم , بلند شد و چوچولم گرفت بین انگشتاش فشار میداد. کیرش هم می مالید به سوراخ کس و کونم، منم عشق می کردم.
حاجی بکن، بکن کیرت توی کسم. حاجی کس من خوشگل تر یا حاج خانم؟
اونم می‌گفت درد و بلای کست بخوره تو سر حاج خانم عروسک
با یه دستش پام داد بالاتر و کیرش هل داد داخل یه صدای اههههی داد.
هی میگفت، جان جان ، چه نازگل داغی داری، کجا بودی تاحالا
ااااخ کس طلا، اااخ کون طلا، کس و کونت بخورم.
من فدای کست بشم. آخ چه پستون هایی داری.
منم داغ. آره حاجی می‌خوام زیر تو باشم. زیر کیر کلفتت باشم.
حاجی کسم پاره کن، کونم پاره کن. حاجی بذار کیرت توی کسم بمونه.
منو بکن بکن بکن.
اونم حشری شده بود شلپ شلوپ می کوبید. با دستش محکم میزد. روی سینه هام، نوک سینه ام می کشید فشار میداد، یه کمی خم میشد با دندون نوک سینه ام می کشید.
آخ حاجی کندیش، درد میاد، اااخ اااخ حاجی ای
اونم می گفت به به، احسنت ماشاءالله ماشاالله
چوچولم با انگشتاش میگرفت فشار میداد تا ارضا شدم. خودش هم چند دقیقه بعد ارضا شد، افتاد روی زمین.
نفس نفس میزد و قربون صدقه کس و کونم می‌رفت. انگشتش می کرد توی کسم.
خلاصه فردا صبح رفتم و نامه تاییدی گرفتم.
و البته سکس من با حاجی فاکرالسادات هم چنان ادامه داره…
(( این داستان واقعی نیست اصلا))

نوشته: Hamin joori

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها