داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

یک عروس وهزارداماد 24

روزها و هفته ها و ماهها سپری می شدند و من در این فاصله از کوچکترین فرصتی برای شیطنت و سکس استفاده می کردم . چقدر سکس با شکم قلمبه شده بار دار بهم لذت می داد . یه حس آرامش و لذتی بهم می داد که نمی تونستم اونو چه جوری بیانش کنم . کیف و لذتم وقتی به اوجش می رسید که می دونستم دارم سر فرشاد کلاه میذارم . اون اگه مقرب ترین مقربان درگاه می شد برایم منفور ترین منفورها بود . من عشق خودمو از اون می خواستم . فرشاد چطور می تونست اونو بهم پس بده . بعد از این که با دکتر سینا سکس داشتم تقریبا هر دوهفته درمیون یه سری بهش می زدم و یه حالی باهاش می کردم . فقط چند روز قبل از زایمانم  قرار بر این شد که پرده خونه امو عوض کنم . دیگه حس و حالی نداشتم . زود خسته می شدم . وای وقتی که نصاب پرده اومد تا پرده هایی رو که سفارش داده  و دوخته بود نصبش کنه حس کردم که دیگه اون روز خسته نیستم و باید یه حسن ختامی قبل از زایمان داشته باشم . هرچند اگه کوتاه و به اصطلاح مختصر و مفید باشه . صورتمو طوری میکاپ کردم که اون ازش لذت ببره . یه شلوار جین کشی پوشیدم که هم اذیتم نکنه و هم باسنمو بر جسته تر نشون بده . سینه هام خیلی درشت و آبدار نشون می داد . ولی هنوز شل و ول نشده بود .  این نصاب با خودش یه شاگرد هم آورده بود که کمک حال و زیر دستش باشه . از همون اول طوری با این جوونه که اسمش بود عطا طوری گرم گرفته بودم که اونم با کمال پررویی گاه یه چشمکهایی بهم می زد . اولش فکر می کردم یه تیک عصبی داره . منم گاهی دستمو میذاشتم رو سینه ها و شکمم و با خودم ور می رفتم .. حس کردم که عطا باید خیلی فرز باشه ولی عمدا داره معطل می کنه .. یه پولی داد دست شاگردش و گفت پسر تو برو مغازه من کارم که تموم شد میام . وقتی که تنها شدیم  دو تا دیگه از دگمه های بلوزمو باز کرده و یه خورده سینه چاک تر شدم . -شکوه خانوم شما با این وضعیت اینجا وایسادین خوب نیست . تشریف ببرین استراحت کنین من خودم می دونم سلیقه تون چه جوریه -نه من دوست دارم ببینم شما چه جوری کار می کنین . لذت می برم . راستش با این که اسمم شکوه بود و نام باشکوهی بود ولی یه جورایی احساس می کردم که این اسم واسم سنگینه و منو مسن نشون میده .. درهرحال این عطا خان هم خوب حسشو بیان کرد . -البته شما که نزدیک من باشین من انرژی می گیرم . هم این که خانوم خوش مشرب و زیبایی هستین و هم این که   دیدن زنای بار دار یه هیجان خاصی در من به وجود میاره . به شوخی بهش گفتم چطوره  یه عروس بار دار برای خودت بگیری . -خب هر عروسی که عروس نمیشه . درهر حال حسابی با هم جیک و دختر خاله پسرخاله شدیم . یواش یواش هر چند لحظه درمیون دستشو میذاشت رو قسمتی از شلوارش که ورم کیرشو به خوبی نشون می داد . واسه این که مخشو کار بگیرم گفتم واقعا چه چیز یک زن بار دار می تونه واستون جالب باشه . یه شکم بیقواره کروی .. اوخ اوخ چقدر سخته راه رفتن با این شکم .. -اگه بدونین چقدر دوست دارم این شکمو ببینم . دستمو بذارم روش . چند سال پیش که مادرم خواهرمو بار دار بود دستمو میذاشتم رو شکمش و نازش می کردم -چقدر صادقانه و با احساس این مسئله رو بیان می کنی من دلم نمیاد که تو از این لذتی که نزدیک توست محروم شی . بلوزمو در آورده و درحالی که یه سوتین گنده رو سینه هام بود اون شکم بیقواره پا به ماه رو توی دید عطا خان چشم چرون قرار دادم . -یعنی منظورتون اینه که من می تونم دستامو بذارم رو این شکم خوشگل شما و باهاش حال کنم ببخشید نازش کنم ;/; -چرا که نه . از نردبون اومد پایین و کف دو تا دستشو گذاشت رو شکمم . -دعا می کنم که به سلامتی این بچه رو دنیا بیارین و قدمش خیر باشه .. -این شیطونک که خیلی اون داخل لگدم زده از همین الان نشون میده که قدمش خیره . چون منو با یه آدم خوبی مثل تو آشنا کرده . وقتی داشت با شکمم ور می رفت یه نیم نگاهی هم به سینه هام داشت . -مامانم وقتی بار دار بود از اینا نمی بست . طفلک پسر خجالتی روش نمی شد اسم سوتینو ببره -سوتینو میگی ;/; -آره . می گفت زن بهتره آزاد تر باشه -بد چیزی هم نمیگی ها . من دستم به پشتم نمی رسه . اگه برات امکان داره واسم بازش کنی ممنون میشم -با کمال میل و افتخار . در تمامی این مدتی که داشت باهام حرف می زد و ور می رفت کیرش همچنان شق بود . ,وقتی می خواست سوتین منو از پشت باز کنه یه جوری با کمرم ور می رفت که هوسمو زیاد می کرد . اون خودشو بهم چسبونده بود و تماس کیر داخل شلوارشو با کونم که داشت شلوارمو می ترکوند حس می کردم . اون اگه از پهلو به صورتم دقت می کرد به خوبی متوجه داغی وسرخی صورتم می شد . سوتین منو باز کرد . -عطا جون ببینم به سینه های مامانتم دست می زدی . اون شاید حدود بیست و دو سالی سن داشت و من یه خورده ازش بزرگتر بودم ولی از اونجایی که ازدواج کرده بودم و بار دار و صاحب کار حس می کردم که از اون خیلی بزرگترم . -خیلی دلم می خواست ولی از اونجایی که مامان این کارو بد می دونست انجامش نمی دادم . -دوست داری به سینه های من دست بزنی ;/; … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها