مطمئنم دیگه از یه دختر 20 ساله خوشم نمیاد آره هر چی سن بره بالاتر از خانم های سن بالاتر هم خوشت میاد این یه قانون ننوشته است که بیشتر اوقات صدق میکنه الان اینی که داره تو پیاده رو از روبرو با بچه ی سه ساله اش میاد حدودا سی و هفت هشت سالش باید باشه دندوناش چقدر سفیده شاید لمینت کرده یعنی هولو یعنی بهترین حالت ممکن …
هوا یه خورده آلوده بود خبری از باد و بارون هم که شکر خدا نیست توی پیاده رو سمت لبنیاتی می رفتم که سرشیر بخرم و غرق این افکار بودم که یه ماشین برای پرسیدن آدرس جلوی پام ترمز زد یه ماشین شاسی بلند سیاه بود شیشه ی ماشین رو پایین کشید و یه دونه از همین هولو ها که داشتم می گفتم با صدایی که کمی افکت داشت با دندونای خیلی سفید یه آدرس پرسید انگار داشت از پشت میکروفن حرف میزد آدرسی که سوال کرد دقیقا با مغازه ما منطبق بود فقط یه کوچولو تفاوت داشت حالا ما شرقیم مغازمون غرب تهران … نگو اینا همش نقشه است . وقتی اومدم نزدیک تر که راهنمایی کنم سرش توی موبایلش بود و ناگهانی چرخید توی صورت من متوجه نشدم که از توی چشماش چی پاشید سمت صورتم اما همینطور که آدرس می دادم همه جا صورتی رنگ شد و از دنیای پیرامونم جدا شدم . فقط مطمئن بودم سوتین نپوشیده و روی زانوش پارگی داره نه روی رون پاش بود آره نمی دونم کجای شلوارش بود و گوشیی که دستش بود با همه فرق داشت یکی به صورت سه بعدی از توی گوشی داشت باهاش حرف می زد درواقع داشت بهش دستور می داد و اون هی می گفت چشم آقا. صدای مردی که توی گوشیش بود دقیقا صدای بابای خودم بود و انگار همونجا حضور داشت چون صداش کاملا واضح و سالم به گوش می رسید داشتم به صدا و گوشی عجیب خانمه و سه بعدی بودن تصویر و سوتین نپوشیدن این هولو خانم سی و هفت هشت ساله با دندونای سفید و صداش که انگار از پشت میکروفن صحبت می کنه فکر می کردم و هم زمان آدرس می دادم که مرده از توی گوشی انگار کله اش رو بیرون آورد گفت جوون چی میگی مزخرف بیا بالا ما رو تا اونجا ببر دیگه و نگاهش از جنس نگاه خانمه بود یعنی یه چیزی می پاشید توی صورت آدم که نمی دونم چی بود فقط می تونستی بگی چشم و سوار بشی دندوناش ولی انگار چپ و چوله بود و اصلا سفید نبود.
وقتی سوار شدم یه تصویر پورن نسبتا بزرگ از مونیتور ماشین مشاهده کردم یه عکس از یه خانم سی و هفت هشت ساله با دندونای سفید که پاهاش رو داده بود هوا و کوسش رو با دو انگشت باز کرده بود در واقع عکس نبود یه کوچولو حرکت می کرد کوسشو هی با انگشت باز می کرد هی می بست وقتی باز می کرد از اون توو یه نور صورتی پخش می شد تمام ماشین صورتی می شد و وقتی می بست رنگ ها معمولی بود خانمه گفت اسم من ماهاناست توو دلم گفتم کیرم توو قبرت بابایی اسم قحطی بود گذاشتی روی ما الکی گفتم اسم من باربده گفت ببین نقی جون وقتی میرم روی دست انداز روتو برگردون گفتم چرا گفت آخه حرکت ممه هام که می پره بالا و دوباره بر می گرده پایین رو نمی خوام ببینی بعد خواست بره روی دست انداز من نگام رو اوردم پایین از توی پیرهنش بعد از دست انداز صدای ممه هاش بلند شد که شالاپی خورد روی سینه اش متوجه شدم شلوار خانمه از پاچه تا بالای یقه یه زیپ داره یعنی اگه زیپ رو باز کنه در و دستگاه شو می تونه ای کی ثانیه بندازه بیرون اما از اون مهم تر این بود که شلوارش پاره بود و پارگی شلوارش جاشو عوض می کرد وقتی می رسید به جاهای حساس این ماهانا خانم پارگی رو هل می داد که برگرده اون پایین پایینا … دوباره همه جا صورتی شد مرده از توی گوشی گفت جوون بعد چرخید سمت صورت من و گفت حواست کجاست مگه نگفتی اینجا دور بزنیم گفتم چرا یعنی نه از روی پل باید بریم مرده به ماهانا گفت کسوشعر میگه دور بزن ماهانا گفت چشم اقا بعد دیدم از خودم بهتر آدرس رو بلده بیرون پنجره همه دنبال چتر بودند نمی دونم کی بارون گرفته بود و داشتند با عجله مغازه هاشون رو می بستند یه لبنیاتی دیدم که داره کرکرشو می ده پایین یادم افتاد اومده بودم سرشیر بخرم که همه جا صورتی شد و دوباره مرد توی گوشی با صدای بابای خودم گفت جووون بعد متوجه شدم که شیشه ماشین از بالا به پایین خط های آبی رنگی داره انگار از توی قفس داری بیرون رو نگاه می کنی . یه دفه صدای موبایل اومد خانمه دستشو گذاشت روی ممه اش صدا سایلنت شد صدا از موبایلی که دستش بود نبود بعد دستشو گذاشت روی کوس زنی که توی تصویر بود و کشید بالا… تصویر یه آقایی بالا اومد گفت دیر کردین؟ ماهانا گفت داریم با نقی میایم بعد مرده توی مونیتور به من سلام کرد بعد به ماهانا گفت این آقا چقدر شبیه منه. خانمه گفت خودتی دیگه اوشکول… بعد بدون خدافظی انگشتش رو برد سمت پاش پارگی شلوارش داشت به وسط پاش نزدیک می شد وقتی پارگی بالاتر اومد لختی کوس و کونشو دیدم فوری پارگی رو هل داد رفت پایین دستشو گذاشت روی دکمه ی ممه اش صدا و تصویر قطع شد . دوباره تصویر پورن خانمه اومد و وقتی همه جا صورتی شد مرده گفت جوون . تا بالاخره رسیدیم.
می دونستم که باید بیام پایین و گورم رو گم کنم اما انگار پاهام فلج شده بود تا خواستم بلند شم ماهانا گفت اهل عشق و حال اگه هستی بمون امشب اینجا مراسم داریم . وایساده بودیم جلوی یه خونه ی بزرگ ویلایی من که پاهام واقعا فلج شده بود گفتم نه باید برم مرده از توی گوشی گفت اه چقدر تو نچسبی بچه بعد ریموت رو از توی گوشی ماهانا زد در خونه باز شد.
توی حیاط همه جور جک و جونور بود باغبونها همه زنهای سی و هفت هشت ساله بودند و فقط یه سوتین و یه کلاه نقابدار پوشیده بودند و موهاشون مثل مردها کوتاه بود دیگه هیچی لخت لخت مشغول کارهاشون بودند تا اومدیم پایین یه چیتای سیاه نر که کیرش شق شده بود پرید تو بغل ماهانا و صورتشو لیس زد بعد مودب وایساد کنار خانم انگار همه من رو دوست پسر ماهانا می دونستند همه جلوی خانم و من دولا و راست می شدند ماهانا بغلم وایساد دستمو مثل اینکه زیدم باشه از کنار گرفت و رفتیم تو…
نوشته: دوست پسر ماهانا
حنایت
میلف