سلام اين داستان بر مبناي ذهن خودم است و حقيقت ندارد
يكي از همكارام يه عمل جراحي انجام داده بود و خونه بستري بود روز پنجشنبه غروب تصميم گرفتم برم عيادتش حدود ساعت 7 عصر بود رسيدم خونشون تو عظيميه كرج بعد از ورودم به داخل و سلام و احوالپرسي با خانم دوستم رفتم كنار دوستم و روبوسي كرديم و نشستم كنار تختش خانمش هم روي مبل نشسته بود روبروي ما يه چند دقيقه اي گذشت و كه ديدم از آشپزخونه يه حوري با يه سيني شربت اومد بيرون يه زن 28 / 29 ساله قد بلند سفيد چشم و ابرو مشكي با آرايش زياد سلام كرد من هم جوابش رو دادم تعارف كرد شربت برداشتم براي خانم دوستم هم شربت گذاشت و كنارش نشست كه دوستم گفت سيمين خانم خواهرخانمم بعد رو كرد به من گفت آقاي مهندس … از دوستان و همكاران خوبم به اين وسيله من و سيمين خانم با هم آشنا شديم حدود يك ساعت من خونه دوستم بودم ديگه ميخواستم خداحافظي كنم برگردم خونه كه ديدم سيمين خانم هم حاضر شده و ميخواد جايي بره فكر كردم ميره خريد به دوستم گفتم اگر چيزي لازم دارين برم تهيه كنم گفت نه مرسي و چون متوجه فكر من شده بود گفت سيمين خانم ميخواد بره خونه خودشون بعد مثل اينكه چيزي يادش بياد گفت فقط اگر برات زحمتي نيست تا مترو سيمين خانم رو برسون البته اگر جايي نميري گفتم نه جايي نميرم ميرم خونه
خلاصه بعد از خداحافظي به همراه سيمين خانم از ساختمون زديم بيرون در ماشين رو باز كردم ديدم سيمين خانم اومد جلو نشست راه افتاديم بهش گفتم منزلتون كجاست با ناز گفت شما كجا تشريف ميبرين گفتم من ميرم سعادت آباد گفت من بايد قبل از خونه برم جايي تو آرياشهر بعد ش ميرم شهرك غرب خونه گفتم خوب ميخواين من برسونمتون گفت مزاحم ميشم گفتم خواهش ميكنم تو راه يه كم با هم حرف زديم من از كارهام و زندگيم گفتم سيمين هم از زندگيش و فهميدم كه از شوهرش جدا شده و تنها زندگي ميكنه و در تدارك كارهاي رفتن به خارج از كشور و الان هم ميخواد بره پيش وكيلي كه داره كارهاش رو درست ميكنه رسيديم آريا شهر چند دقيقه رفت و برگشت و گفت وكيله نيست راه افتاديم سمت شهرك غرب تو راه گفت حتما الان خانمتون منتظرتونه گفتم من ازدواج نكردم گفت پس پدر و مادر منتظر هستن فهميدم داره زير زبون كشي ميكنه گفتم من تنها زندگي ميكنم و الان فقط تختخواب منتظرمه گفت به اين زودي ميخوابين منم براي تلافي گفتم خوب ديگه آدمي كه نه پدر مادرش منتظرن نه خانمش و نه حتي دوست دختري داره كه منتظرش باشه بايد چيكار كنه غير از خواب ديدم زد زير خنده گفت خوشم اومد گفتم از چي گفت از زرنگيتون گفتم خوب ديگه بعد هر دو زديم زير خنده بهش گفتم خوب من تكليفم روشن شد شما چي كسي منتظرتون هست يه آهي كشيد و گفت نه من هم مثل شمام هيچ كس نمونده كه بخواد انتظارم رو بكشه پدر و مادرم كه عمرشون رو دادن به شما شوهرم كه الان معلوم نيست كجا پاي بساط نشسته گفتم پس اگر اجازه بدين امشب شام رو در خدمتتون باشم گفت باعث افتخاره سريع گردش كردم سمت فرحزاد جاتون خالي يه شامي خورديم حسابي با هم خودموني شده بوديم اون به من پيمان ميگفت و من به اون سيمين موقع كشيدن قليون سيمين كنار من نشسته بود و سرش روي شونه من بود آروم داشت با موهاي دستم بازي ميكرد كم كم داشتم به هم ميريختم دستش رو تو دستم گرفتم و با انگشتاش بازي ميكردم باور كنيد يادم نيست چي به هم ميگفتيم سيمين طوري به من تكيه داده بود كه آرنجم ميخورد به پستونش و حسابی راست كرده بودم كير بدبخت داشت تو شلوار لي داغون ميشد بلند شديم دست تو دست هم راه افتاديم سمت ماشين گفت امشب به من خيلي خوش گذشت اما حيف كه داره تموم ميشه گفتم خوب اگر دوست داري بريم با هم يه چرخي تو خيابون بزنيم گفت بريم اونشب تا ساعت 1 تو خيابون ميچرخيدم و دستمون تو دست هم بود رفتم سمت شهرك كه برسونمش انگار يه نفر بهم ميگفت دعوتش كن خونت يه دفعه بهش گفتم سيمين امشب مياي خونه من يه نگاهي كرد و گفت چه زود گفتم چي چه زود يه خنده كوتاه كرد و گفت بگذريم بعد با حالت بچگونه اي گفت مامانم گفته هر كي دعوتت كرد يه كم براش ناز كن بعد بگو آره گفتم پس OK با خنده گفت تو كي؟
ديگه همه چيز حل بود گاز ماشين رو گرفتم و حركت به سمت خونه ساعت 2 بود وارد آپارتمان من شديم شانسي من چند روز قبلش همه جا رو مرتب كرده بودم وارد كه شد اولش يه كم از سليقه من تعريف كرد بعد بهش گفتم مانتو رو دربيار با لبخند و همون اداي بچگونه گفت شيطوني نكنيا گفتم قول نميدم ولي سعي ميكنم خنديد گفت باز خوبه تو راستش رو ميگي بلند شد مانتوش رو درآورد زير مانتو يه تاپ يخه باز تنش بود كه خط سينه هاش قشنگ معلوم بود با يه شلوار برموداي تنگ بهش گفتم چي ميخوري برات بيارم چاي – قهوه – نسكافه خنديد گفت ودكا نداري گفتم ودكا نه ولي ويسكي چرا من هميشه تو خونه مشروب دادم گفت چه عالي پس اگر ميشه يه كم بيار بخوريم البته اگر خوابت نمياد گفتم باشه سريع رفتم تو آشپزخونه يه كاسه ماست موسير و يه كم چيپس و دو تا پيك با يه شيشه ويسكي آكبند آوردم نشستيم به مشروب خوردن من كه بيشتر از ديد زدن سيمين مست شده بودم تا از مشروب چون كلا مشروب رو من زياد اثر نميكنه ولي سيمين حسابي داغ كرده بود
چشماش حسابي شهلا شده بود با هر پيكي كه ميرفت بالا من چيپس و ماست تو دهنش ميذاشتم سيمين ديگه نميتونست بشيبنه يه ببخشيد گفت و دراز كشيد سرش رو گذاشت روي پام من هم آروم آروم داشتم با موهاش بازي ميكردم ديدم خيلي ساكته آروم گفتم خوابي با حالت مستي گفت دوست داري بخوابم ناقلا خنديدم دستم رو از روي صورتش سمت گردنش كشيدم و آروم آروم بالاي سينه اش رو ماليدم ديدم مخالفتي نيست آروم انگشتام رو پائين تر هدايت كردم تقريبا تا وسط پستوناش رفته بود كه ديدم دستش رو گذاشت روي دستم گفت پيمان گفتم جانم گفت ميشه بريم تو اتاق خواب من خيلي خوابم گرفتمه تو دلم گفتم بيا مست كرد حالا ميخواد بخوابه گفتم باشه بلند شو بريم بلند شد نشست من ايستاده بود دستش رو دراز كرد گفت دستم رو بگير بلندش كردم افتاد تو بغلم با خنده گفت بغلم ميكني يه دست زير گردنش يه دست زير كونش بغلش كردم تو سينه خودم دستش رو انداخت دور گردنم و لبش رو جمع كرد منم يه لب اساسي ازش گرفتم و بردمش تو اتاق خواب روي تخت يه نفره خودم خوابوندمش نشستم كنارش چشماش به زور باز ميشد يه نگاهي به من كرد گفت تا صبح ميخواي نگاهم كني گفتم چيكار كنم گفت من الان در اختيار تو هستم هر كاري دوست داري بكن گفتم مطمئني تو الان حالت دست خودت نيست فردا گله نكني بگي من رو مست كردي به هم تجاوز
كردي خنديد گفت نترس من مست نيستم ميخواي برات حرف بزنم گفتم چي ميخواي بگي تعداد تموم پيكهايي كه خورده بود رو گفت بيشتر حرفاي از غروب تا اون موقع رو يادش بود بعد گفت باز هم ميترسي گفتم نه دستاش رو باز كرد گفت پس شروع كن ديگه مردم خم شدم روش لبم رو گذاشتم روي لباش و شروع كردم لب گرفتن و لب خوردن كه ديدم زبونش رو كرد تو دهنم زبونش رو تو دهنم ميچرخوند دستم رو گذاشتم روي پستوناش و آروم ميماليدمشون تاپش رو دادم بالا يه كرست سورمه اي بسته بود از اين توريها كه جنسشون نرمه از روي كرست كه پستوناش رو گرفتم كلي حال كردم بلند شدم تاپ و كرستش رو درآوردم پستوناش شل نبود سفت بود و سر بالا با يه حاله قهوه اي كم رنگ نوكشون خودم هم پيرهن و زير پيرهنم رو درآوردم و خوابوندمش خودم افتادم روش و شروع به خوردن پستوناي خوشمزه اش كردم دست سيمين توي موهام بود و سرم رو به پستوناش فشار ميداد يه دستم رو گذاشتم روي كسش يه كم ماليدم بعد بلند شدم شلوارش رو درآوردم شرت با كرستش ست بود از روي شرت يه كم كسش رو بو كردم
و ليسيدم بعد از كنار شرتش گرفتم اون رو هم كشيدم پائين كسش مثل گل بود تميز و قشنگ سفيد خم شدم كه كسش رو ليس بزنم با دستش سرم رو گرفت گفت تو هم لخت شو من هم كامل لخت شد كيرم رو كه ديد گفت آخيش چقدر دلم كير ميخواست دستش رو دراز كرد كيرم رو گرفت فشارش ميداد گفتم حالا ميذاري كس قشنگت رو بخورم گفت به شرطي كه اول من هم رو بخورم من هم از خدا خواسته رفتم روي سينه اش نشستم يه كم سرش رو بلند كرد كيرم رو آروم كرد تو دهنش چند مك محكم زد از دهنش بيرون آورد با آب دهنش كيرم حسابي خيس شده بود يه كم با دستش ماليد بعد آب دهنش رو انداخت روي كيرم يه كم ديگه ماليد دوباره كرد تو دهن
ش آب دهنش از زير تخمهام داشت ميريخت بهش گفتم بسه حالا نوبته منه گفت صبر كن من اول بايد آبت رو بخورم بعد گفتم بدت نمياد گفت نه من عاشق اين مدل سكسم اونقدر با كيرم بازي كرد و ساك زد كه داشت آبم ميومد گفتم سيمين آبم داره مياد گفت بريز تو دهنم بعد دوباره شروع كرد ساك زدن كه ديگه نتونستم تحمل كنم تموم آبم رو تو دهنش خالي كردم تا آخرش رو خورد بعد با زبونش لباش رو پاك كرد گفت حالا لب ميخوام لبم رو گذاشتم روي لباش حالم داشت بهم ميخورد اما زود عادت كردم بعد به حالت 69 خوابيديم سيمين كسش رو به صورتم فشار ميداد و خودش هم كير من رو كرده بود تو دهنش اونقدر خورد تا باز ه
م بزرگ و سفت شد كسش رو روي صورتم ميچرخوند گاهي هم كيرم رو از دهنش بيرون مياورد ميذاشت لاي پستوناش و كسش رو فشار ميداد تو دهن من ميگفت بخورش بدجوري هوس يه مرد كرده بودم كه كسم رو بخوره كه كيرش رو بخورم قشنگ بخور كسم رو كسم داره حال مياد منم هر چي تجربه تو كس ليسي داشتم روي كس سيمين انجام ميدادم كه ديدم داره كسش رو روي صورتم ميماله و ناله ميكنه يه مرتبه صورتم داغ شد و تموم آبش رو ريخت روي صورت و دهنم چند ثانيه به حركت موند بعد بلند شد پشت به من نشست روي كيرم و آروم آروم كردش تو كسش يه كم موند بعد شروع كرد بالا پائين كردن همونطوري كه كيرم تو كسش بود چرخيد سمت
من منم پستوناش رو گرفتم تو دستم سيمين روي كيرم بالا پائين ميشد و حرف ميزد بكن جرم بده كسم رو داغون كن با اين كيرت چه حالي داره ميكنه كسم با كيرت كسم كيرت رو قورت داده هيچي ازش نمونده پستونام رو بمال خوشم مياد بهش گفتم بيا يه حالت ديگه بشيم گفت باشه بلند شد گفت چطوري گفتم چهار دست و پا شو از پشت بكنمت انگار ترسيد گفت از كون نه گفتم از پشت ميكنم تو كست گفت باشه آماده شد منم كيرم رو با كسش ميزون كردم با يه فشار تا ته دادمش تو گفت آخيش چه حالي ميده پستوناش رو تو دستم گرفتم تو كسش تلنبه ميزدم خودش هم چوچولش رو ميماليد ميگفت محكم بزن تو منم موقع تو كردن با ضربه ميزدم تو لرزه هايي كه به كونش ميافتاد دلم رو ميبرد هر چي اصرار كردم از كون بكنمش قبول نكرد چون يه بار آبم اومده بود ميدونستم حالا حالا ها نمياد بهش گفتم بخواب من بخوابم روت گفت يه كم ديگه ادامه بده اين حالت رو دوست دارم با چند تا ضربه ديگه يه واييييييييييييييييي گفت و براي بار دوم اورگاسم شد به كمر خوابيد منم خوابيدمم روش و كيرم رو كردم تو كسش ازش لب ميگرفتم هنوز دهنش بوي آب خودم رو ميداد سيمين من رو محكم بغل كرده بود و من هم تند تند تو كسش ميكردم كه حس كردم داره آبم مياد گفتم سيمين آبم داره مياد گفت نگهش دار من دارم ميشم منم يه كم خودم رو كنترل كردم تا ديدم سيمين داره پشتم رو چنگ ميزنه فهميدم با يه ضربه محكم سيمين فرياد كشيد بازم آبم اومد آخيششششش بعد منم يه كم ديگه كردمش و كيرم رو كشيدم بيرون و تموم آبم رو روي شكمش خالي كردم چند دقيقه بي حال افتادم روش بعد بلند شديم دوتايي رفتيم حموم حسابي شستمش خودم رو هم شستم برگشتيم تو اتاق خواب ساعت 6 صبح بود هر دو لخت تو بغل هم خوابيديم چشمم رو باز كردم ديدم ساعت 1 ظهر سيمين نيست بلند شدم اومدم ديدم تو آشپزخونه نشسته داره چاي ميخوره تا من رو ديد با خنده گفت ساعت خواب گفتم كي بيدار شدي گفتم نيم ساعت پيش نهار رو با هم خورديم بعد از نهار هم يه بار ديگه با هم سكس داشتيم غروب كه سيمين رفت من انگار ديگه نا نداشتم بدون شام خوابيدم تا موقعي كه سيمين از ايران رفت حدود شش ماه طول كشيد و تو اين مدت ما حسابي با هم سكس داشتيم اميدوارم سيمين عزيزم هر جا كه هست سلامت باشه و اين خاطره رو بخونه و به ياد گذشته قشنگمون باز هم كسش خيس بشه
ببخشيد كه طولاني شد لطفا نظر بدين و اگر پسنديديد لايك كنين
نوشته: Armin