داستان های سکسی

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی

فیلم های سکسی خارجی

کیر سیاه مونا

دوران جنگ وقتی عراق تهران رو بمباران میکرد عمه ام دو تا دخترش مهناز و مونا رو فرستاد شمال تا لااقل برای اونها اتفاقی نیوفته و اونها هم تا پایان جنگ و حتی یه چند ماهی هم بعدش شمال موندن…
خب دختر تهرونی بودند و بچه های محل و پسرعموهای ندید بدیدم همه دوران کس کلک بازیهاشون بود و این دونفر که فکر میکنم اون موقع مهناز 17 سالش بود و مونا 15 سالش از اون عفریته های خوشکل بودند که همه رو میبردند لب چشمه و تشنه برمیگردوند و شبها برای هم تعریف میکردندو به ریش پسرهای محل میخندیدند من هم اون موقع 7 سالم بود وکلاس اول
اون موقع ها رسم بود زیر یه میزمانندی یه لامپ وصل میکردندو روش دوتا پتو مینداختند و به اصطلاح کرسی درست میکردند و شبای زمستون همه دور کرسی میخوابیدند مونا منو خیلی دوست داشت و شبا همیشه منو بغل میکرد و بعضی وقتها پشتمو میمالوند و بعضی وقتا یه دستی رو کونمم میکشید و میدید منم خوشم میاد کم کم بیشتر تو شلوارم نفوذ میکرد و بعد یه مدت دیگه شبا سوراخ کونمو نوازش میکرد و یا انکشتشو آبدهنی میکردو یکم فشار میداد تو منم عادت کرده بودم و خوشم میومد
بعدها دیگه باهم زیر کرسی خلوت میکردیم و اون با من دودول بازی میکرد و کیر کوچولومو سیخ میکرد و بعضی وقتها دراز میکشید و منم کونشو باز میکردم و با سوراخ کونش بازی میکردم
جنگ تموم شدو مونا و مهناز رفتند تهران و ما هر وقت که اونا میومدند شمال منو مونا خلوت میکردیم و مونا از دیدن کیرم که هر سری بزرگتر میشد هیجان زده تر …
من یادمه اون وقتها پسر عموم به مونا گیر داده بود ولی بابای مونا مخالفت میکرد و اینها طوری عاشق هم بودند که من همیشه داستان لیلی و مجنون رو که میخوندم یاد چهره های این دوتا می افتادم ولی خب لیلیه شبا منو خفت میکرد…در نهایت نمیدونم چرا ولی اونها به هم نرسیدند و پسر عموم رفت و با یکی دیگه ازدواج کرد ولی مونا تنها موندو ازدواج نکرد و خواستگارهاشو جواب میکرد
من 27 سالم شده بودو عسلویه مشغول کار بودم شرایط عسلویه هم خیلی بد بود کار زیاد و بدون هیچگونه تفریحی و حتی هیچ زنی طوری که اگه کسی بشقاب پرنده میدید انقدر هیجان زده نمیشد که یه زن رو میدید …
خب من تازه موبایل خریده بودمو شماره فامیلهامو پیگیر میشدم و سیو میکردم که یه پیام تبریک از 912 برام اومد خلاصه بعد یه سری دیالوگ کی هستی چیکار داری فهمیدم موناست خیلی خوشحال شدم و یه لحظه یاد همه اون کون بازیها و دودول بازیها افتادمو یه مدت هم شبا شق درد داشتم… خلاصه مونا منو دعوت کرد تهران تو میرداماد، تنها زندگی میکرد منم وقت مرخصیم یه بسته کاندوم خریدمو سراسیمه خودمو رسوندم به آدرسی که داده بود محلشون خیلی خوب بود و اون تو یه آپارتمان زندگی میکرد ساعت 12 شب بود رسیدم جلوی آپارتمانش و وقتی زنگ رو زدم دل تو دلم نبود میخواستم ببینم چه شکلی شده
مونا درو باز کرد وای خیلی خوشکل و جا افتاده بود من همیشه وقتی نیکول کیدمن رو میدیم یاد مونا می افتادم ولی مونا موهای مشکیش اونو خوشکلتر کرده بود و فکر میکنم حدود 34 یا 35 سالی داشت با یه لباس شب توری قرمز و کوتاه … رونهای سفیدشو انداخته بود بیرون … من بی صبرانه منتظر بودم تو موقعیت مناسب به کونش حمله کنم و بخورمش…
مونا : سلام … بیا تو عزیزم
سلام … مونا چقدر ناز شدی!
مونا : تو هم مرد شدی
وقتی رفتم تو درو که بست یه لب با ولعی ازم گرفت زبونشو کرد تو دهنم و دستشو بر رو کیرم منم نمیدونم کی و چطوری تو دو ثانیه شق کردمو دستمو گذاشتم رو کون نرمش و مونا رو محکم بغل کردم یه دفعه فاصله گرفتم ازش و با ترس گفتم :تنهایی
اونم گفت نه بابام اینجاست تا …
من سنکوب کردم کیرم تو همون دوثانیه نخوابید بدبخت مرد
مونا ادامه داد … تا ببینه چطور بهت میدم … خل شدی ؟؟؟ من تنهام عزیزم
یه نفس راحت کشیدم احساس کردم دوباره متولد شدم دوباره حمله کردم بهش…
گفت عجله نکن برات شام درست کردم اول جون بگیر بعد … من انقدر شهوتی شده بودم که اشتهایی نداشتم گفتم تو شام خوردی گفت نه من میخوام دودولتو بخورم … گفتم حالا دیگه کیره عزیزم … گفت از کیر من بزرگتره … منظورشو نفهمیدم اونم رفت و یه کیر مصنوعی سیاه کمری آورد گفتم آره بزرگتره … مال تو خیلی کوچیکه … گفت فلفل نبین چه ریزه آقا پسر برو یه دوش بگیر که امشب باهات کار دارم…
رفتم حموم و لباسامو کندم کیرم داشت میترکید گفتم بهترین زمانه یه جق بزنم تا موقع کردن مونا آبم دیرتر بیاد دیدم مونا درو باز کرد و لخت شده گفت منم میخوام باهات حموم کنم و قبل از اینکه بجلقی آبتو بخورم … واه ه ه ه … مونا یه جنده تمام عیار شده بود …
خلاصه یه آبی به تن زدمون مونا رفت پایین و تا لبشو گذاشت رو کیرم … گفتم دارم میام کجا بریزم … مونا شاخ در آورد و با تعجب داشت می گفت : وا حالا بزار لبمو بچسبونم … که انگار فلکه سد رو باز کرده باشند یه دیقه تمام آب پاشیدم رو صورت مونا تموم نمیشد…

یه دفعه کم آوردم و رو پاهام نمیتونستم وایسم
مونا با دلسوزی گفت عزیزم چندوقته سکس نداشتی
زودباش بریم رو تخت من حالتو خوب کنم پسر کوچولوی من
مونا تقریبا 8 سال از من بزرگتر بود و من سکس با اون رو خیلی دوست داشتم
اومدیم رو تخت و دراز کشیدم و مونا شروع کرد به خوردن کیرم ولی کیرم نا نداشت
گفتم بزار من برات بخورم تا یکم کیرم به حال بیاد و اونم کنارم رو شکم خوابید و منم رفتم پشتش و شروع کردم از گردن خوردنو اومدم رو کمرشو رسیدم به کون نازش مثل قدیما کونشو باز کردمو سوراخ کون خوشکلشو نگا میکردم که مونا کلمو کرد تو کونشو گفت بخور دیگه چیو نگا میکنی و من تا ته زبونمو میکردم تو کونش مونا بی نظیر بود
کیرم داشت جون میگرفت …مونا قنبل کرد و من رفتم رو کسش وای که چه بویی … چه کس هولویی
یکم که خوردم مونا داشت ارضا میشد و سرمو بیشتر فشار میداد با یه چرخش رو کمر خوابید و کلمو فشار میداد رو کسش که دیگه چنگ میزد تو موهامو با اه و ناله ارضا شدو سرمو دور کرد تو بغلش دراز کشیدم مونا چرخید طرفمو همینطور که ازمن تشکر میکرد انکشتشو آب دهن زدو با سوراخ کونم بازی میکرد و من خیلی لذت میبردم آروم انگشت ظریفشو کرد تو کونم و سوراخم جمع میشد دور انگشتش و یه حس خوبی داشتم نمیدونم چرا دوست داشتم به مونا از کون بدم ولی روم نمیشد
مونا گفت کیرت چطوره گفتم نیم خیزه گفت بزار برات درستش کنم و از کنار پاتختی یه خشاب قرص آوردو یکی رو داد بهم گفت اینو بخور یه قرص گرد و صورتی بود و خودشم کیر کمریشو بست به کمرش
گفتم چیکار میکنی گفت کون بازی و من همینطور که دمر خوابیده بودم رفت پشتمو شروع کرد سوراخ کونمو خوردن
و منم کم کم احساس میکردم بدنم داره سر میشه
اون کله کیر سیاهشو گذاشت رو سوراخ کونمو سرشو داد تو و میلرزوند و سوراخ کونم کم کم جا باز میکرد و اونم هی بیشتر فرو میکرد که یه دفعه داد زدم آی دردم گرفت ، مونا کیرو یکم کشید بیرون و یه تف انداخت و یکم دیگه داد تو که احساس کردم توی کونم یه سوراخ دیگه جا باز شدو کیر مصنوعی تا ته رفت تو و من داد میزدم وای پاره شدم مونا در بیار … مونا کونم داره پاره میشه … مونا جر خوردم … مونا خیلی با خونسردی گفت دیگه باید تحمل کنی الان خوب میشه باید طاقت بیاری تو داری به من کون میدی پس خوب بده …
اینو گفت و کامل خوابید روم و آروم کمرشو میچرخوند و کیر مصنوعی داشت تو من جا باز میکرد… مونا آروم تو گوشم گفت اومده بودی منو بکنی عزیزم … حالا زیر من بهت خوش میگذره … حرفاش شهوتیم میکرد با درد جواب دادم آره … گفت بکن تو کیه؟ … گفتم تویی … گفت اسم بکن تو چیه؟ گفتم مونا … از رو کمرم بلند شدو یه تو سری محکم زد و گفت آدم اسم بزرگترشو اینجوری صدا میکنه بچه کونی… گفتم مونا خانوم … شروع کرد وحشیانه کمر زدن داشتم جر میخوردم ولی خیلی هم داشتم حال میکردم و مونا وحشیانه داشت منو میکرد و میگفت کی داره جرت میده … منم هی میکفتم مونا خانوم … مونا خانوم … مونا بس کن دارم جر میخورم مونا چندتا دیگه کمر محکم زدو کیرو کشید بیرون و گفت رو زانوهات وایسا و دستتو بزار رو دیوار … اومدم حرف بزنم یکی دیگه زد تو سرم گفت زود باش پای دیوار میخوام دارت بزنم و منم دستمو گذاشتم رو دیوارو مونا کیرو فرو کرد تو کونم یکم درد گرفت ولی دیگه کشاد شده بودم و مونا تا بیخ میکرد تو کونم و میگفت چه کونی دارم میکنم من … کیرت به حال اومد …
کیرم پاک یادم رفته بود … خیلی شق شده بودو بی حس و با هر ضربه مونا کیره بدبخت گو گیجه میگرفت … یکم دیگه مونا کمر زد گفت دیگه نوبت توست و رو تخت نشت و کیر کمریشو باز کرد و حالت سگی سرشو گذاشت رو تشک منم که هنوز سوراخ کونم داغ بودو احساس میکردم نبضم تو سوراخ کونمه رفتم پشت سرش و یکم کونشو زبون زدم بدجوری عرق کرده بود و پاشدمو کیرمو گذاشتم دم شوراخشو یه دفعه دادم تو یه جیغی کشید و صاف شد رو تخت منم که ولش نکردم همونطور که کیرم تو کونش بود افتادم روش و کیرم تا بیخ رفت تو کونشو دوباره مونا جیغ کشیدو منم تند تند کمر میزدم و مونا فحش میداد و میگفت بی شرف من اینجور
ی کردمت بچه کونی جر خوردم
گفتم داری به من کون میدی پس بزار هر دو حال کنیم و چندتا دیگه کمر زدمو و جیغهاش تبدیل شد به ناله برشگردوندمو پاهاشو جفت کردم بالا و کیرمو نشوندم تو کونش و یه 4 یا 5 دقیقه ای اینطوری کردمشو و گفت پاهام خسته شد یه طرفی خوابوندمشو از پشت رگباری کمر میزدم و اون نفسش بند اومده بود کیرمو حس نمیکردم و حسابی خیس عرق شده بودم هی به کون زله ایش سیلی میزدم راستش دو تا تو سریهاش بیشتر از کونی که ازم کرده بود دردم گرفته بود ومیخواستم جبران کنم ولی دلمم نمیومد بزنم تو سر ظریفش
برگردوندمشو که کیرمو بزارم دهنش گفت گمشو الان از تو کونم درآوردی میخوای بزاری دهنم؟ گفتم نمیخوری ؟ گفت نه… دستشو گرفتمو از تخت آوردمش پایین و چسبوندمش به دیوار و پاهاشو جفت کردم یه تفی زدم به کیرمو گذاشتم در سوراخ کونشو یه دفعه فرو کردم تو کونش یه جیغی کشیدو منم تند تند کمرد میزدم و میگفتم پای دیوار باید از کون دارت بزنم و اونم داشت لذت میبردو گفت حالا کون کنی رو یاد گرفتی بکن بکن محکمتر منم محکمتر میکردمشو اون دیگه رو پنجه هاش به کیرم آویزون بود که گفتم دارم میام … گفت بریز همون تو زود باش محکم تر بزن … کونمو بگا بپاش تو کونم جاااااااااان …اوووووو
ووووف جر خوردم… منم کیرمو تا ته کردم تو و مونا رو محکم چسبودم به دیوار و نعره کشان خالی کردم تو کونشو بدون اینکه کیرمو در بیارم مونا رو گرفتمو عقب عقب اومدم رو لبه تخت و دراز کشیدم و مونا رو کیرم که هنوز شق بود بالا و پایین میکردو کسشو میمالید و آبم از کونش کف میکرد دور کیرم … کیرم کم کم شل شدو مونا رو بغل کردمو تو تخت دراز کشیدم ساعت 4:20 دقیقه صبح جمعه بود مونا امروز سراسر روز خونه بود و در اختیار کیر من و احتمالا من هم در اختیار کیر اون…

نوشته: نقل قول

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها