داستان های سکسی

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی

فیلم های سکسی خارجی

کون دادن به خادم مسجد

اسمم امیر هستش. حدودا 16 یا 17سالم بود که این اتفاق برام افتاد اما هنوز گاهی با مرورش کیرم بلند میشه.
یه روز که مدرسه نمیدونم واسه چی تعطیل بود طرفای ظهر بود که تصمیم گرفتم برم بیرون بچرخم.یه مجتمع بود که از خونه ما خیلی فاصله داشت تقریبا میشه گفت ما اون طرف شهر و مجتمع این طرف شهر. اما خوب خیلی از اونجا خوشم میومد.حوصلم هم سر رفته بود واسه همین تصمیم گرفتم برم اونجا. یخورده دستشویی داشتم اما بیخیالش شدم با خودم گفتم وقتی برگردم میرم دستشویی. خلاصه از خونه زدم بیرون و رسیدم اونجا و یه دو ساعتی توی مجتمع چرخیدم و زدم ازونجا بیرون و به طرف خونه راه افتادم. با خودم گفتم یخورده پیاده برم…نیم ساعت گذشته بود که حسابی دستشوییم تند شد و سعی کردم همونجا یه جایی پیدا کنم و … تا اینکه چشمم ه یه مسجد افتاد. تقریبا ساعت دو بعداز ظهر بود. رفتم دیدم درش بسته است. اینقد دسشویی داشتم که در زدم. یه مرد حدودا 40 ساله اومد دروباز کرد و منم با التماس گفتم اقا اگه میشه برم دسشویی… خلاصه راه داد و ما رفتیم جیشمونو کردیم از دسشویی اومدیم بیرون دیدیم طرف منتظر وایساده. خواستم ازش تشکر کنم رفتم سمتش و تشکر کردم و اونم گفت خواهش میکنم چای اماده است میخای بیای بخوری گز اصفهان هم برام اوردن بیا بهت بدم ببر. منم عاشق گز… یخورده من و من کردم و قبول کردم و دنبالش راه افتادیم و رفتیم توی یه اتاق کوچیک که وسایلش بود و کلا اونجا زندگی میکرد. چای و گز آورد و شروع کرد به حرف زدن.کم کم بحثو برد به سمت سکس و این حرفا و از من پرسید که دوست دختر دارم یا نه. منم گفتم نه. گفت حیف شد خیلی حیف شد… گفتم چرا؟؟؟ گفت اگه داشتی یه چیزی بهت یاد میدادم اگه یه بار با هر دختری رابطه برقرار کنی دیگه تا اخر عمرت برده ات میشه.منم ساده … گفتم جدی میگی؟؟؟؟؟ خوب بگو یاد بگیرم… خلاصه از من اصرار و از اون انکار… بالاخره راضی شد. گفت یه دعایی هست که باید با پوست و گوشت بدن مخلوط بشه …منم تعجب کردم یعنی چی اخه. گفت مثلا یه راهش اینه که اون دعا رو روی بدنت خالکوبی کنی. گفتم نه من میترسم. گفت خوب یه راه اسون هم هست. مثلا الان اگه من تمام بدنتو ماساژ بدم و این دعا رو بخونم اروم اروم از طریق پوست بدنت وارد بدنت میشه. اونوقت ببین همچین که ازین در میری بیرون دخترا چجور دنبالت راه میافتن. منم که خیلی ساده بودم بهش گفتم میشه این کارو واسم بکنی؟؟؟؟ اونم یخورده ناز کرد و بالاخره قبول کرد. گفت لباساتو دربیار و برو روی تخت دراز بکش. منم لباسامو دراوردم و فقط شورت تنم بود. رفتم دراز کشیدم.

اون رفت سراغ یه کتاب و از توش یه تیکه کاغذ که دعا روش نوشته شده بود اورد و شروع کرد به ماساژ دادن من و خوندن دعا آروم اروم.کم کم اومد سمت کونم و شروع کرد مالیدنش و گفت از روی شورت نمیشه . من چشمامو می بندم تو شورتتو دربیار… منم با اینکه روم نمیشد اما دیگه دلو زده بودم به دریا که به هدفم برسم. شورتمو دادم پایین و اونم شروع کرد به مالیدن کونم. اروم لمبه ها رو میمالید و دستشو لای پاهام میبرد و منم کم کم داشت خوشم میومد… بعدش گفت خوب حالا دعا باید از طریق دهنم که خوندمش به بدنت منتقل بشه اماده ای؟ منم گفتم اره… اونم لباشو گذاشت روی کمرمو یواش یواش شروع کرد به خوردن و لیسیدن… وای کم کم داشت کیرم بلند میشد اما قلقلکمم میومد. کم کم رفت سراغ کونم و باز زبون و لب تموم باسنمو خورد . بعد گفت خوب برگرد که جلو را هم ماساژ بدم. اما من کیرم بلند شده بود روم نمیشد… گفت م نه همینجوری خوبه. اونم انگار فهمیده بود خندید و گفت اشکال نداره این طبیعیه حتی لازمه قسمت های جنسی بدنت هم دعا رو لمس کنه خلاصه با هر چرب زبونی بود منو برگردوند و شروع کرد شکم و بعد کیرمو مالیدن و کم کم لباشو روش گذاشت و کردش تو دهنش. منم غرق لذت شده بودم دیگه به هیچی فکر نمیکردم . چند بار برام ساک زد و دیگه نفهمیدم چی شد… فقط یهو دیدم دارم تو دهنش ارضا میشم… فوری خودمو کشیدم کنار و کیرم از تو دهنش درومد و کلی حول شدم و اونم با یه حالت ناراحتی گفت ای بابا خراب کردی که… رفت برام دستمال اورد و خودمو پاک کردم و اونم دهنشو پاک کرد. گفت چرا اینکارو کردی چرا ارضا شدی؟؟ گفتم ببخشید حواسم نبود. گفت میدونی چی شد؟ گفتم نه؟ گفت تموم اون دعاها از التت زده بیرون و الان اگه برش نگردونی بدبخت میشی و تا اخر عمر باید به فلاکت زندگی کنی. گفتم چجوری برش بگردونم. گفت اشکال نداره بخواب الان خودم درستش میکنم. منم حسابی ترسیده بودم. منو خوابوند رو شکم و گفت اصلا نگران نباش تموم سعیمو میکنم نذارم بدبخت بشی حتی اگه به قیمت بدبختی خودم باشه… شروع کرد سوراخ کونمو لیس زدن و انگشت کردن… آخ که چه کیفی داشت بازم کیرم داشت بلند میشد. زیرشلواری رو دراورد و خوابید روم و کیرشو از تو شورتش درآورد و گذاشت لای پام… منم گفتم داری چکار می کنی گفت چاره ای ندارم باید نجاتت بدم… الان ابم که بیاد و چند قطره اش وارد بدنت بشه همه چیز جبران میشه… حسابی کیرشو لای پاهام عقب جلو میکرد و منم داشتم لذت میبردم اما یخورده هم ترسیده بودم. ک کم گذاشتش دم سوراخ و اروم هل داد داخل منم دردم گرفت و گفتم اخ… فوری بلند شد و دوباره با زبون افتاد به جون سوراخ کونم… دیگه به نفس نفس افتاده بود و حسابی حشری شده بود… کونمو باز کرد حسابی و دوباره خوابید روم و سر کیرشو گذاشت دم سوراخمو یواش فشار داد…هی میگفت تحمل کن به دردش میارزه و حسابی داشت برام چرب زبونی میکرد تا اینکه بالاخره کیرشو تا ته کرد تو سوراخ کونم و نگه داشت . بعد چند ثانیه یواش یواش شروع کرد به تلمبه زدن و بعدش کم کم تندش کرد و منم دردم کم شده بود اما بازم سعی داشتم یجوری خودمو سفت بگیرم . اونم هی تند تند تو کونم تلمبه میزد و تا اینکه بدنش لرزید و هر چی اب داشت ریخت تو کونم.حسابی رو کونم خودشو تکون داد و تا قطره اخرشو خالی کرد داخل. و محکم بغلم کرد از پشت و شروع کرد بوسیدن. کم کم کیرش کوچیک شد و از کونم درومد و خلاصه کلی بعدش دوباره مخمو کار گرفت و اینکه این دعا تا دو ماه اثر داره بعد دو ماه باید دوباره بیای و این حرفا. خلاصه شلوارو لباسو پوشیدم و الفرار…

نوشته: امیرحسین

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها