سلام اسم مستعار من فرید است و ۴۰ سال دارم قد ۱۸۰ و ۸۰کیلو هستم سال ۸۸ ازدواج کردم.همسرم الهه ۳۷ سال داره هم خوشگله و هم هیکل خوبی داره ولی متاسفانه خیلی سرد مزاج است و موقع سکس و نهایتاً ماهی ۴یا پنج بار حاضر به سکس میشه.در ضمن الهه کارمند اداره ثبت است .من برخلاف الهه خیلی خواهان سکس ام و از آنجایی که این کار الهه برای منی که طالب سکس هستم خیلی عذاب آور هست چندین بار با اصرار من به روانپزشک و دکتر مراجعه کردیم که در نهایت پس از آزمایش و سونوگرافی دکترها گفتند که دهانه ی رحم الهه خیلی باریک و تنگه و چون کیر من کلفت هست هنگام دخول اذیت میشه و به همین دلیل زیاد میل به سکس نداره.من با وجود علاقه ام به الهه بعضی از مواقع هنگام خرید برای مغازه چندبار زیرآبی رفته ام و حتی در شهر خودمان هم با دو سه تا از مشتریانم چندین بار سکس داشته ام ولی ماجرایی که میخوام براتون بنویسم داستانی دیگر است. خواهر زنم الهام که ۳سال از الهه کوچکتر است و از سال پیش در یک مدرسه غیر انتفاعی به عنوان معلم استخدام شدقدش۱۷۲ و وزنش هم حدوداً ۷۵کیلو میشه که ۱۰سانتی از الهه بلندتره و برخلاف اندام الهه کمی توپر هست .الهام ۲سال بعد از ما عروسی کرد و شوهرش محسن که نسبت دوری هم با ما دارد و ۲سال از من بزرگتر است به دلیل همین آشنایی قبلی با من خیلی ایاق است و رفت و آمد زیادی داریم.من و الهه یه دختر خوشگل به اسم آرزو داریم که ۱۱سال داره و با دختر ۱۰ساله محسن و الهام بازی میکنه که همین همبازی بودن بچه ها رفت و آمد ما را بیشتر هم می کند.البته هنوز قبل از اینکه با الهه به دکتر برویم و مشکل او را بدانم من به سکس با هیچ زنی فکر هم نمیکردم ولی بعد از سال ۹۵ آرام آرام به فکر سکس با زنهای دیگر هم بودم .حتی دو سه سال بدجوری تو کف الهام بودم ولی دوستی من با محسن و همچنین ترس از رابطه با زن شوهر دار من را به عقب می راند البته ترس از آبرو ریزی هم مزید بر علت بود،ولی چه کنم که شیطان بعضی از مواقع گولم میزد و الهام هم با رفتارهایش من را بیشتر ترغیب به خودش میکرد.مثلا چندبار وقتی با هم بودیم الهام من را ماساژ می داد که برخورد بدنش به بدن من میرم را سیخ میکرد اونم با اینکه متوجه کیربلندشده من میشد ولی باز هم من را ماساژ می داد یا اینکه چندبار نمی دانم عمدی یا غیر عمد دستش به آلت من خورد که پس از آن شیطنت خنده ریزی ازش میدیم که منو بیشتر وسوسه میکرد.ولی ترس من باعث میشد نتونم زیاد نزدیکش بشم حتی یکی دوبار که دستم رو به باسنش زدم هم هیچ عکسالعملی ازش ندیدم ولی دیگه سعی کردم بهش هیچ نظری نداشته باشم.تا اینکه بهمن سال پیش الهام و محسن باهم دعوا کردند و الهام رفت خونه ی همکارش ( چون مادرشون فوت شده و پدرشون هم یه زن دیگه گرفته ،خونه ی پدرشون نمیرن)من بهش زنگ زدم که بیاد خونه ی ما تا آبروریزی نشه چون ممکن بود همه خبردار شوند با الهه هماهنگ کردیم و رفت الهام رو آورد خونه ی ما.شب که از مغازه برگشتم با الهه و الهام زیاد حرف زدیم که برگرده خونه اش ولی قبول نکرد از آن طرف با محسن هم تلفنی حرف میزدم که هیچ کدام کوتاه بیا نبودند فرداش الهام کلاس نداشت و الهه طبق معمول صبح زود رفت اداره و بعدش من دخترم رو راهی مدرسه کردم دیدم الهام هنوز توی اتاق خوابیده ،پس صبحانه آماده کردم رفتم بازم ببینم که بیدار شده یا نه ،دیدم که شلوار گشاد نازکی که پوشیده رفته بالا و پاهای سفیدش بیرون زده.ناخودآگاه جلوتر رفتم تا پاهاش رو از نزدیک ببینم چشمم به شورت قرمزش که از شلوار نازک سفیدش معلوم بود افتاد .آروم دستم رو به پاش کشیدم و پاهاش رو ناز میکردم آروم آروم دستم رو بالاتر میبردم که یهو یه تکونی خورد.من به خودم اومدم و بلند شدم برگشتم سمت هال میخواستم بازم برم اتاق پیشش که بازم محسن اومدم جلوی چشام و منصرف شدم .یه یک ربعی با خودم درگیر بودم که برم یا نرم دیدم الهام از اتاق بیرون اومد و با صدای صبح بخیرش به خودم اومدم.یه دوش گرفت و اومد سر میز که صبحانه بخوریم .حین خوردن صبحانه حرف میزدیم و الهام گفت که شب نتونستم خوب بخوابم و همش بیدار بودم . یه جور صحبت میکرد که من بفهمم که بیدار بوده و لمس پاهاش بوسیله من رو متوجه شده .برداشت من این بود که میخواد باهم سکس داشته باشیم و اینکه اون راضیه.ولی من خودم رو به نفهمیدن زدم و خداحافظی کردم رفتم مغازه.اونروز بیشتر از اینکه به کارهای مغازه برسم درگیر حل دعوای محسن و الهام بودم و تونستم راضی شون کنم که شب تو خونه ی ما با همدیگه جمع بشیم و یه راه حلی براشون پیدا کنیم.شب محسن دخترش رو برداشت اومد مغازه من و باهم رفتیم سمت خونه.بعد اینکه شام رو خوردیم تا ساعت ۲شب دعوای الهام و محسن رو حل کردیم (که بیشتر مالی بود و دخالت خواهر محسن در زندگی آنها) و راهی خانه شان کردیم.از اون روز به بعد سعی کردم که این قضیه رو فراموش کنم و مثل قبل با محسن و الهام برخورد داشته باشم ولی از یک طرف از این که فرصت کردن الهام رو از دست داده بودم ناراحت بودم و از طرف دیگه وقتی محسن رو میدیدم خوشحال بودم که به دوستیمون خیانت نکردم. گذشت و گذشت و شد مردادماه که بازهم این دوتا زدند به تیپ و تار هم الهام این دفعه ساکش رو برداشت رفت خونه ی پدرش و حتی مهریه اش رو هم گذاشت واسه اجرا.من خواستم واسطه بشم که هیچکدام کوتاه بیا نبودند و متأسفانه افرادی هم این وسط آتش بیار معرکه بودند و اجازه نمی دادند تا بتوانم آنها را آشتی بدهم.البته من ناامید نشدم و به تلاشم ادامه دادم و حتی الهه هم کمکم می کرد.روز سوم بود که الهام رفته بود خانه ی پدرش که اونجا با نامادری اش حرفش شد و با الهه به خانه ی ما آمدند.پنجشنبه شب به خانه ی ما آمدند و من پنجشنبه و جمعه خیلی باهاش حرف زدم که آخرش گفت اگه زیاد اصرار کنی من اینجا هم نمیمونم و میرم هتل که من دیگه بهش خیلی اصرار نکردم.دوشنبه بود که الهه طبق معمول صبح زود رفت سرکار و من ساعت هشت دخترم رو بردم کلاس تقویتی و ۸و نیم برگشتم خونه.وقتی رفتم دوش گرفتم و اومدم دیدم هنوز الهام نیومده هال ،وسوسه شدم و رفتم در اتاق رو آروم باز کردم دیدم الهام با یه پیراهن نخی گلدار خوابیده که لای پاش و حتی شرتش قشنگ دیده میشه.خواستم دست بکشم به لای پاهاش که بازم عذاب وجدان اومد سراغم ،خواستم بلند شم برم که با خودم گفتم این که داره طلاق میگیره و شاید همچین فرصتی گیرم نیاد که بخوام باهاش حال کنم پس دلم رو زدم به دریا و آروم دستم رو گذاشتم پشت ران الهام و حرکت دادم به سمت باسنش که الهام یه تکون کوچیک خورد.یاد چند ماه پیش افتادم که الهام میخواست به من بگه که بیدار بوده و وقتی اعتراضی نکرده یعنی راضی بوده که با من سکس کنه.اون موقع تازه فقط قهر کرده بود ولی الان دیگه قصدش فقط طلاق بود و مهریه اش رو هم به اجرا گذاشته بود پس دیگه دلم قرص شد و دستم رو آروم بردم زیر شرط سبز رنگ الهام و کونش رو نوازش کردم.دستم رو از زیر شرت کشیدم بیرون و آروم شرت الهام رو پایین کشیدم ولی نتونستم زیاد پایین بیارم .درسته می دونستم که الهام هم راضیه ولی بازهم چون کاملا مطمئن نبودم نمیخواستم بی پروا عمل کنم پس آروم آروم دستم رو بردم زیرش و شرتش رو از جلو یکم دادم پایین که الهام با یک تکون کوچیک کمکم کرد و من دیگه کاملا خیالم راحت شد که بیداره و دلش میخواد .یک کم با دستم تکونش دادم تا یه طرفی بشه و من شرتش رو از پاش درآوردم از پشت چسبدم و از بالا دستم رو بردم سمت کسش که قشنگ آب انداخته بود یک کم انگشتم رو کردم تو کس الهام که با حرکت دادن خودش نگذاشت دیگه ادامه بدم ازش جدا شدم و با زبونم شروع به لیسیدن پشت پا تا کونش کردم که ادامه ی این لیسیدن باعث شد الهام بازم کاملا برگرده و کونش رو بده سمت من .من که دیدم دوست داره کونش رو بلیسم قشنگ لمبرهای کونش رو با دو دستم کنارزدم و کل زبونم رو به کونش کشیدم ادامه دادن این کار باعث شد الهام پاهاش رو کاملا باز کنه و به اصطلاح شل کنه منم آروم آروم زبونم رو از همون پشت به کس الهام رسوندم و کس تمیز و تپلش رو لیس زدم که دیگه الهام نتونست خودش رو به خواب بزنه و شروع به آه و اوه کرد یک کم دیگه همونجوری خوردم تا اینکه دیدم لرزید و ارضا شد برگردوندم سمت خودم و بلندش کردم و پیرهنش رو از تنش درآوردم .گفتم تو هم منو لخت کن بدون اینکه چیزی بگه شرت و شلوارکم رو یه دفعه پایین کشید وقتی کیر شق شده ام رو که دید با دستش گرفت و صورتش رو نزدیکش کرد و از زیر کیرم خایه هام رو لیس زد که حال عجیبی میداد .یک کم که خایه هام رو میک زد پاهام داشت سست میشد که با دستم سرش رو دادم عقب و نشستم.جالبه که تا اینجا تنها دیالوگی که بین ما رد و بدل شده بود همون بود که من بهش گفتم تو هم منو لخت کن.نشستم و الهام خم شد و این دفعه کیرم رو کرد دهنش و ساک زد منم از پشت سوتین سبز رنگش که با شورتش ست بود رو باز کردم .آنقدر ساک زد برام که آبم اومد و یکم رفت دهنش و زود دهنش رو کنار کشید .چون چند شب بود که سکس نداشتم زود آبم اومد ولی می دونستم که کیرم بازم بلند میشه .دستمال آورد و داد من خودم رو پاک کردم خودش هم رفت دهنش رو شست و اومد اتاق که گفتم بیا دراز بکش ،اومد دراز کشید من شروع کردم به خوردن سینه هاش و الهام هم کیرم رو گرفت دستش و باهاش ور میرفت که کیرم آروم آروم داشت بلند میشد الهام گفت بذار بازم برات بخورم تا جون بگیره که حالت 69 شدیم و من کس الهام رو خوردم و الهام داشت کیر و تخم هام رو میخورد که دیگه کیرم کاملاً شق شد گفتم بسه که میخوام جرت بدم . بلند شدم اومدم جلوش و پاهاش رو انداختم رو شونه هام و آروم سر کیرم رو کشیدم دم کسش ،یک کم بالا پایین کردم که گفت بکن تو دارم می میرم ولی من همینجوری بازم کیرم رو می کشیدم به کس الهام که این دفعه با دستش کیرم رو گرفت و هل داد تو کسش که از شدت گرما داشت منفجر میشد خوابیدم روش و برای اولین بار ازش لب گرفتم و آروم داشتم جلو عقب میکردم که گفت محکم بکن منم سرعتم رو بیشتر کردم این دفعه گردنش رو داشتم لیس میزدم(میترسیدم بخورم ردش بمونه و گند کار دربیاد) که همین کار من الهام رو به اوج شهوت رسوند و منو که داشتم محکم تلمبه میزدم محکم گرفت فهمیدم داره ارضا میشه .وقتی ارضا شد کیرم رو کشیدم بیرون و بهش گفتم برگرده که از پشت بذارم که فکر کرد میخوام بذارم تو کونش که گفت نمیخوام ولی بهش اطمینان دادم که با کونش کاری ندارم بالش رو گذاشتم زیر شکمش و کیرم رو از پشت فشار دادم رفت تو کس الهام ،همینجوری که داشتم از پشت میکردمش کمرش رو هم لیس میزدم که بازم آه و اوه الهام شروع شد نزدیک ۱۰ دقیقه هم از پشت تلمبه زدم که نفسم بند اومده بود و کیرم پوستش داشت میرفت و میسوخت که دیگه دیدم دارم میام. کیرم رو درآوردم برش گردوندم و از جلو کردم تو کسش که دیگه تحمل اونم داشت تموم میشد و میگفت تو رو خدا تموم کن ،جر خوردم دیگه بسه.منم گفتم لب بده و خوب لبم رو بخور که آبم بیاد بازم لب به لب شدیم و من محکمتر تلمبه میزدم که گفتم دارم میام.الهام که پاهاش رو دور کمرم حلقه کرده بود و لبام رو داشت میخورد پاهاش رو شل کرد و کیرم رو در آوردم و رو شکمش خالی شدم که الهام هم یک بار دیگه ارضا شد روش خوابیدم و دیگه نای بلند شدن نداشتم دیدم الهام داره تکونم میده که پاشو برم خودمو بشورم یه غلطی زدم و از روش پایین اومدم اونم رفت دستشویی و خودش رو شست و برگشت منم از جام بلند شدم و رفتم خودم رو شستم و برگشتم دیدم لباسش رو پوشیده و نشسته تو هال روی مبل انگار نه انگار که کاری کردیم به من گفت بیا صبحانه بخوریم که گفتم دیرم شده و لباسم رو پوشیدم و رفتم مغازه.شب برگشتم خونه و شام رو خوردیم یک کم صحبت کردیم الهه رفت بخوابه دخترم هم که صبح زود بیدار شده بود خوابش میومد که اونم رفت بخوابه .من و الهام موندیم من خجالت میکشیدم که باهاش حرف بزنم و دوتامون هم داشتیم فیلم نگاه میکردیم البته الهام بیشتر سرش تو گوشی بود وقتی فیلم تموم شد گفتم الهام نظرت چیه که بری مهریه ات رو از اجرا برداری که گفت چی شده امروز به هدفت رسیدی میخوایی منو از سرت وا کنی؟ بهش گفتم اگه من دنبال هدف بودم که همون دفعه ی قبل میکردمت.پرسید اتفاقا برای منم جای سوال داره که چرا اون دفعه کاری نکردی ولی این دفعه کردی.گفتم دقیقاً به همین دلیل میگم برگرد سر خونه و زندگی ات،چون من دفعه پیش تو رو علاوه بر خواهر زن به عنوان زن دوستم میدیدم و اصلا جرات نکردم کاری بکنم (مخلص کلام شوهر داشتی) ولی این دفعه با اینکه هنوز طلاق نگرفتی ولی چون میخوایی طلاق بگیری به عنوان شکار می دیدمت و خیلی راحت جرأت کردم که باهات باشم . گفتم اتفاقاً برای من بد نمیشه که طلاق بگیری و من میتونم هرچند یکبار باهات یه حالی بکنم ولی با برگشتن به سر خونه زندگی ات دیگه نمیتونم باهات کاری داشته باشم چون صاحب داری.بهش گفتم نمیخوام الان جواب بدی خوب فکر کن و بعدش جواب بده.البته اینم بهش گفتم تا هر وقت که بخواد میتونه تو خونه ی ما بمونه و قضیه ی امروز صبح هم دیگه تکرار نخواهد شد ولی اگه میخواد که ارزشش پیش همه بیشتر بشه بهتره که برگرده سر خونه و زندگی اش چون اون موقع دیگه کسی به عنوان یک مال و وسیله ی شهوت و خوشگذرانی به او نگاه نخواهد کرد .یکی دو شب گذشت چهار شنبه شب به من گفت که تو به من تضمین میدی که اگه برگردم سر خونه و زندگیم دیگه مشکلی نخواهم داشت بهش گفتم من چرا باید تضمین بدم که خونه و زندگیت بهتر خواهد شد این کاریه که تو ومحسن باید فراهم کنید بالاخره قرار شد من یا محسن هم حرف بزنم تا به یک راه حل مشترک برسیم فرداش با محسن حرف زدم و گفتم که من با الهام حرف زدم و راضی اش کردم که باهم حرف بزنید و اگه به نتیجه برسید اونم مهرش رو از اجرا در بیاره به شرطی که تو هم بیشتر بهش برسی و کنس بازی در نیاری . بالاخره تا جمعه شب محسن دوبار اومد خونه ی ما و ۴نفری صحبت کردیم و باز هم اینارو آشتی دادیم.شنبه صبح الهام رفت و مهرش رو از اجرا درآورد و برگشتند سر خونه و زندگی خودشون.از اون به بعد من به محسن نگاه کردنی خجالت میکشم همین طور از خود الهام. ولی سعی میکنم دیگه به این موضوع فکر نکنم و فراموش کنم با اینکه خیلی سخته. اگه غلط املایی و انشایی داشتم به بزرگی خودتون ببخشید
نوشته: فرید