داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

کار به جایی رسید که خواهرزنمو حامله کردم

موضوع از پنج سال پیش شروع شد وقتی به خواهرزنم که دبیرستانی بود ریاضی یاد میدادم. هفت سال که وارد این خانواده شدم. خواهرزنم یه دختری بود سفید و توپر با سینه های بسیار بزرگ تقریبا غیر طبیعی ،خودش که می‌گفت سایزش بالای ۹۰ . آروم آروم تو کلاس های خصوصی به هم علاقه مند شدیم و یه ارتباط اولیه شکل گرفت.بعد از مدتی سر اینکه با پسری که دوستش نداشت جلوی پدر و مادرش وایساد و ازدواج نکرد و بعدش با پسری ازدواج کرد که بعد از یک سال به جدایی کشید و مورد سرزنش همه قرار گرفت غیر از من. ارتباطمون با هم عمیق تر و پیچیده تر شد. از هر فرصتی برای دیدن هم استفاده میکردیم. تا اینکه یه بار دل و زدم به دریا و باهاش درمیون گذاشتم که با هم رابطه داشته باشیم. اولش خیلی جا خورد و مقاومت می‌کرد و می‌گفت که به خواهرش خیانت نمیکنه . من رو دو موضوع کار کردم .اول اینکه رابطه من با خواهرش خیلی سرد شده که وقتی خودش با چشمش دید و حتی از زنم پرسیده بود که رابطمون چطوره و جواب شنیده بود سرده اونوقت باورکرد و دوم روی نیاز جنسی خودش. چون بعضی وقتها تو حرفاش می‌گفت که خیلی داره اذیت میشه و نیازش رو همش سرکوب میکنه. بالاخره با کلی کلنجار قبول کرد. اوایلش رابطمون خیلی با ترس و عجله تو خونه وقتی کسی نبود جلو رفت . تا اینکه حین اوایل امسال یه فرصت پیدا شد و چند روزی رو با هم بودیم. تو اون چند روز هر کاری خواستیم کردیم همه حالت‌هارو امتحان کردیم. و اصلا به هیچی فکر نکردیم. حدود سه هفته که گذشت یه روز به من زنگ زد و گفت پریود نمیشه .و نگرانه. من زیاد جدی نگرفتم .چند روز بعد دوباره زنگ زد و گفت خیلی نگرانه و شبها گشنش میشه . و این طبیعی نیست. آخر هفته با هم بیرون قرار گذاشتیم و بالاخره قبول کردم برم تست بارداری بگیرم. انگار میدونستم حامله شده فقط نمیخواستم باور کنم. دو تا تست خریدم و در عین ناباوری در حالی که شوکه شده بودم تست ها مثبت شد. همون گوشه خیابون نشستم زمین و ترسیده بودم.
اصلا باورم نمیشه .خواهر زنم هم انگار جلوتر تست داده بود و فقط میخواست منو مطلع کنه داشتم دیوونه میشدم اگه فامیل بفهمن. یا خدااااا . توی اینترنت گشتم دنبال راهکار .قرص سقط یه راهش بود. با یه شماره تو اینترنت تماس گرفتم و سفارش دادم چقدر هم گرون. قرص بعد از یک ساعت رسید و طبق دستورالعمل دادم به خواهرزنم.
و چون آخر هفته خونه تنها بود قرصها رو طبق برنامه تا صبح مصرف کرد. اون شب تا صبح تو خونه کابوس میدیدم. فرداش رفتم از خونه بیرون و بهش زنگ زدم و گفت هنوز خبری نشده و خونریزی نکرده. داشتم میمردم.همش تمام خاطرات سکسمون تو این سالها جلوی چشمم میومد و خودمو لعنت میکردم. روز سوم صبح بهم زنگ زد و گفت که سقط کرده و خونریزی کرده و یه لخته هم ازش خارج شده.
انگار دنیارو بهم دادن خیلی خوشحال شدم .بعد از مدتی بهم پیام داد و خواست ببینه منو. رفتم سر قرار. حس و حالی که به هم داشتیم هم شرمندگی بود و هم غم و هم خوشحالی. حال عجیبی بود شرمنده از بابت دردسر.غم بابت از بین رفتن یه بچه ،اونم بچه جفتمون و شادی از بابت رد شدن این اتفاق.
خیلی با هم صحبت کردیم و قرار شد یه مدت از هم دور باشیم. تا ببینیم چی میشه.
این خاطره رو گفتم تا بهتون بگم تو این دنیا هر کاری ارزش امتحان کردن رو نداره. من حداقل تو رابطه با خواهر زن تا آخرشو رفتم. و میدونم ممکن بود چه بر سر من و زندگیم بیاد. شایدم این عذاب وجدانمه که مجبورم کرد این داستان رو بنویسم. لطفا نظراتتون رو بنویسید.

نوشته: سینا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها