به نام خدا سلام
من علیرضا مو ۲۶ سالمه از شیراز میخوام داستانی رو براتون تعریف کنم که صددرصد برای طرفداران فوت فتیش جذابه .
خب این داستان راجب زن همسایمون هست که اسمش نرگس هست ۳۵ سالش هم هست و معلمه !
اول مهر بود که مدارس باز شدن و خوب من در تاریخ ۱۱ تیر ماه اقدام کردم به گرفتن گواهینامه و تا گواهینامه گرفتم شد ۲۳ مهر ماه
با رد شدن و …
روزی که گواهینامه گرفتم با ماشین زدم بیرون و ذوق و شوق رانندگی داشتم و فقط دوست داشتم رانندگی کنم !
یه روزی خانوم همسایه رو تو پارکینگ دیدم و سلام و علیک کردیم و داشتم ازش راجب مدرسه ها می پرسیدم که میگفت واقعا پشیمونم و وسیله ندارم و هر روز باید پوله اسنپ بدم و هرچی حقوق میگیرم مجبورم بدم برای اسنپ
من به نرگس خانوم گفتم خب مشکلی نیست که من ظهرا بعد مدرستون میام دنبالتون و میارمتون خونه و اولش کلی تعارف کرد اما دلش میخواست بیاد
خب کیه که راننده مجانی نخواد ، در اخر راضی شد و از فرداش من ظهرا میرفتم دنبالش
همیشه نرگس خانوم برا این که من در حقش زحمت کشیدم زمانی که شام درست میکرد یک غذا هم میاورد در خونه ما و بهمون میداد و این شده بود عادت همیشگیش
یروزی نرگس خانوم کلید خونشو جا گذاشته بود و زنگ زد به شوهرش و شوهرش هم گفت که ساعت ۳.۳۰ بعد از ظهر میاد خونه .
و خب تایم کار مدرسه نرگس خانوم ۲ تموم میشه و ما ۲.۲۰ دقیقه خونه بودیم. حدود ۱ ساعت معطل میشد
دیگه چاره ایی نداشتیم و رفتیم تو پارکینگ منتظر وایسادیم تا شوهرش بیاد
رفتیم داخل پارکینگ و چند دقیقه ایی گذشت دیدم که مریم خانوم کفشاشو دراورد از داخل کفشش و گفت علی جان شرمنده از صبح زود پاهام تو کفش بوده و خیس عرق شده و کفه پاهام گز گز میکنه
وای جوراب شیشه ایی مشکی خیلی جذابی پوشیده بود و زیرش هم لاک سفید زده بود ، من گفتم نه بابا این چه حرفیه و اصلا راحت باشید و…
بعد چند دقیقه بهش گفتم نرگس خانوم میخواید پاهاتون رو ماساژ بدم و گفت نه نه و من کلی اصرار کردم و گفتم من تو ماساژ دادن پا حرفه ایی هستم و راضی شد بعد که راضی شد پای سمت راستو گذاشت روی پام که من داشتم اونو ماساژ میدادم و سرشو گذاشت کنار شیشه و چشماشو بست
من حین ماساژ دادن پاهاش هی دماغمو بردم و جورابشو و پاهاشو بو کردم و نرگس خانوم چشماشو بسته بود
بعد برای بار چندم که داشتم پاهاشو بو میکردم یهو سرشو اورد بالا و گفت چیکار داری میکنی؟
من هول شدم و گفتم هیچی پاهاتون خیلی بوی خوبی میده و داشتم بوسش میکردم یهو گفت پسر اخه کی پا رو بو میکنه .
بعد چند ثانیه یهو یه لبخندی زد و گفت نکنه فوت فتیش هستی ؟
منم گفتم روم نمیشه ولی اره
گفت خوب انجام بده
منم بهتم زده بود گفتم چیو انجام بدم
گفت خب کاری که دوست داری رو انجام بده
منم گفتم واقعا؟
گفت آره ، ولی بین خودمون بمونه
منم قسمش دادم که بین خودمون میمونه
بعدش پاهاشو گذاشت رو پاک و جفت پاهاشو گذاشتم رو دماغم و یه وبی عمیقی کشیدم واقعا حال اومدم
بعدش با زبونم کله جورابشو لیس زدم و بعد جورابشو اروم در اوردم و کفه دستم بو کردم
بعدشم شروع کردم پاهاشو خوردن
خودشم خوشش میومد کاملا حشری شده بود
داستان اون روز همین بود
ولی از فردای اون روز هر روز داخل ماشین برام ساک میزد و اجازه کامل می داد پاهاشو بخورم
هر موقع هم موقعیتش براش بود بهم میگه باهاش سکس میکنم
نوشته: علیرضا