داستان های سکسی

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی

فیلم های سکسی خارجی

پالیسی برای فاطمه و نیلوفر (۲)

…قسمت قبل

بعد از اون روز رابطه من با نیلوفر بهم خورد و دیگه دوست دخترم نبود .
خوشحال بودم که تونستم با فاطمه بمونم و به رابطمون تداوم بدم ،اما بین منو فاطمه، نیلوفر خیلی کرم می‌ریخت و مدام به فاطمه میگفت که اره این پسر به درد تو نمیخوره چند بار اومده دوباره به من پیشنهاد داده و از این حرفا.
ولی از اونجایی که فاطمه منو دوست داشت و بهم اعتماد کرده بود ،تمام حرفاشونو بهم میگفت و من کلا از تمام ماجرا باخبر بودم.
چند باری فاطمه به نیلوفر تذکر داد که به رابطه منو خودش کاری نداشته باشه ولی نیلوفر دست بردار نبود تا اینکه منو فاطمه تصمیم گرفتیم که این قضیه رو با نیلوفر تموم کنیم.
چند روزی فاطمه رو مخ نیلوفر کار کرد و از بدی من پیشش گفت که بتونه نیلوفرو دوباره بیاره خونه ما تا حالشو بگیریم.
فاطمه به نیلوفر گفته بود که باهم میریم خونشون و منم پاهاشونو لیس بزنم و اونا فیلم بگیرن و بزارن تو اینستا تا دل نیلوفر خنک بشه (اما ناگفته نمونه که نیلوفر آدم به شدت کینه ای و حسود بود )
با اینکه نیلوفر رفیق فاطمه بود ، به خاطر من فاطمه قید نیلوفرو زد و حاضر شد رفاقتشو باهاش تموم کنه.

خانواده من قرار بود پنجشنبه و جمعه برن تهران سه شب جمعه یکی از فامیلامون و منم با فاطمه هماهنگ کردم که برای غروب پنجشنبه با نیلوفر بیان خونه ما که حال نیلوفر رو بگیریم.
صبح روز پنجشنبه بود که خانواده من راهی تهران شدن و من موندمو خونه‌ی خالی.
بالاخره دم دمای غروب شد و من وسایل رو گذاشتم زیر تخت و خونه رو آماده کردم که فاطمه بهم زنگ زد و گفت که منو نیلوفر نزدیک خونتونیم کسی خونتون نیست؟؟ منم بهش اوکی دادم و رفتم دم در حیاط نشستم و دیدم که سر و کله ی خوشگل خانوم با رفیقش پیدا شد و دارن آهسته آهسته میان.
وقتی نزدیک شدن رفتم پیشوازشون و سریع آوردمشون تو و درو بستم و مستقیم بردمشون تو اتاق و در اتاق رو قفل کردم و همگی باهم نشستیم رو تخت.
بعد احوالپرسی و بگو بخند به نیلوفر گفتم که این چه حرفیه میری پشت سر من میگی؟؟
نیلوفر کمی رنگش پرید و گفت من که حرفی نزدم .
من : چرا حرف زدی ، حرف چرت و پرت هم زدی. تو به فاطمه گفتی که من به تو علاقه دارم و باتو حال میکنم و یه مشت حرف مفت دیگه.
نیلوفر دوباره انکار کرد و مدام قسم میخورد که من نگفتم که دیدم فاطمه از کوره در رفت و شروع کرد به بد و بیراه گفتن به نیلوفر.
کلی باهم دیگه بحث کردن و اینقدر فاطمه دلیل و مدرک آورد که دیگه نیلوفر تسلیم شد و
حرفی برای گفتن نداشت.
نیلوفر از روی تخت بلند شد و رفت سمت در و دستگیره در رو هر چقدر کشید نتونست باز کنه و شروع کرد التماس کردن به منو فاطمه که در رو باز کنیم که بره ولی ما چون از دستش عصبی شده بودیم بلند شدیم و من از پشت دوتا دستشو گرفتم و با دست دیگه گردنشو گرفتم و به فاطمه گفتم که چسب و طناب رو از زیر تخت بیاره تا دست و پاهاشو ببندیم.
فاطمه هم دهن نیلوفر رو محکم با چسب بست
و منم بردمش و ضربدری بستمش به تخت .

وقتی که بستمش به تخت ، رفتم و کمربندمو آوردم و دادم به فاطمه و کفش و جورابای سفید ولی به شدت کثیف نیلوفر رو در اوردم و فاطمه شروع کرد به فلک کردن نیلوفر.
منم وقتی دیدم فاطمه سرش گرمه کفش و جوراب نیلوفر رو برداشتم و از خونه اومدم بیرون و رفتم تو حیاط.
یه چند تا نفس عمیق از کفش های نیلوفر کشیدم و جوراباشو گرفتم جلو صورتم و چند تا لیس زدم و گذاشتم تو دهنم .
یه چند لحظه ای جوراباشو مزه مزه کردم و از دهنم درشون آوردم و رفتم تو اتاق.
تو این چند لحظه که بیرون بودم ، فاطمه اینقدر نیلوفرو زده بود که کف پای نیلوفر سرخ شده بود و داشت از ته دل ناله می‌کرد.
منم از فرصت استفاده کردم و یه چند دقیقه فیلم ازش گرفتم و چند تا هم عکس ازش گرفتم، که فاطمه تو اون عکس اینه یه میسترس واقعی شده بود.
بعد یه فلک خوب دست و پای نیلوفر رو باز کردیم و تهدیدش کردیم اگه یه بار دیگه پشت سر منو فاطمه حرفی بزنه فیلمشو میزاریم تو اینستا.
اونم بدون اینکه حرفی بزنه رفت تو حیاط و کفشاشو پاش کرد و رفت.
منو فاطمه هم اومدیم تو اتاق و فیلم رو نگاه کردیم و به نیلوفر میخندیدم.
فیلم که تموم شد از روی تخت بلند شدم و رفتم جلوی پاهای فاطمه نشستم و گفتم میزاری پالیسی عشقمو بکنم؟؟؟؟
فاطمه هم گردنشو تکون داد و گفت جورابای مدرسمه و به خاطر اینکه عرق پاهامو دوست داری نشستمشون و خیلی کثیفه.
من: فدای سرت دورت بگردم.
کفشاشو در آوردم و سرمو کردم داخل کفشاش و مدام بو کردم .
کمی که از بوی کفشش کم شد سرمو بلند کردم و گذاشتم رو جوراباش.
دور تا دور جوراباشو لیس زدم و پاهاشو بلند کردم بالا و دیدم که کف جوراب طوسی که پاش بود کاملا سیاه شده و رد پای خوشگل و کوچیکش روی جوراب نقش بسته بود.
عاشق کف جوراب کثیفش شده بودم .
زبونمو در اوردم و شروع کردم به لیس زدن جوراباش و تمام کف جورابشو براش تمیز کردم و همشونو قورت دادم . اگر چه یه مزه شوری میداد ولی اون مزه رو با هیچی عوض نمیکردم.
جوراباش خیس و تمیز شده بودن که با دندون از پاهاش درشون آوردم و زبونمو میکشیدم کف پاهای سفید و نازش ، که فاطمه گفت عشقم بسته دیگه الان خانوادم نگرانم میشن.
منم پاهاشو گذاشتم زمین و رفتم از تو کمد یه جفت جوراب طوسی مثل جوراب ساق کوتاه خودش برداشتم و کردم تو پاش و نشستم بغلش و گردن و پیشونیشو ماچ مالی کردم و بدرقش کردم و رفت.
بعد اومدم چسب و طناب های داخل اتاق رو جمع کردم و جوراب های کهنه فاطمه رو بردم و براش شستم و اتو کشیدم برای دفعه بعدی بدم بهش.

نوشته: پالیس فاطمه

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها