اولین سکس با دایی

سلام. ستاره هستم الان ۲۰ سالمه و ساکن کانادا، از دوران راهنمایی با داییم که چهارسال ازم بزرگتره رابطه دارم. یکی از دلایل مهاجرتم همین بود، من و داییم واقعا عاشق و معشوق هم هستیم. البته ریدیم با این مهاجرت چون توی کانادا ازدواج فامیلی جرمه🙁
یادمه راهنمایی بودم، داییم همیشه خونه ما پلاس بود، البته طبیعیه چون مادرم و داییم تنها بچه های پدر و مادرشون بودن و خیلی بهم نزدیک بودن، منم کلا رفیق و همبازیش بودم، یادمه از مدرسه برگشتم، فک کردم کسی خونه نیست و خسته افتادم روی تختم، گمون کنم لباسهامو هم دراورده بودم و لخت مادرزاد بودم.
یهو حس کردم یکی روم دراز کشیده، مثل برق زده ها خواستم پاشم اما زورم نرسید، حدودا ۱۲ یا ۱۳ ساله بودم، کیر داییم لای پاهام بود اروم در گوشم گفت هیچ کس خونه نیست امروز دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم دیدم لخت خوابیدی گفتم باهم حال کنیم، نگو این خونه بوده دیده من لخت دراز کشیدم فک کرده آمار دادم بهش در صورتی که دختر بچه اخه امار دادن چی حالیشه، دیدم زورم نمیرسه از خجالت داشتم میمردم فقط صورتمو با دستم گرفته بودم اونم خودشو عقب جلو میکرد، لاپایی درد نداره دیگه سر و صدا نمیکردم. همه اش تو شوک بودم اصلا نمیدونستم داره چی میشه.
یهو حس کردم یه چیزی ریخت لای پاهام، پاشد دستمال اورد پاک کرد و رفت… من یه ده دقیقه همونطوری بودم و اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم. من دایی رو خیلی دوست داشتم کلا همبازی من بود اما سکس اونم تو ایران و اون همه اموزش مذهبی خودتون میدونید چیه دیگه.
خلاصه پاشدم رفتم خودمو شستم و برگشتم لباس پوشیدم دوباره دراز کشیدم، هیج حسی نداشتم، فقط فکر میکزدم به کسی بگم یا نه، دخترا میدونن که اگه همون دو روز اول به کسی نگی دیگه نمیگی، مغز ادم، ادم رو گول میزنه که چیزی نشده و دنیا به آخر نرسیده…
منم هیچی نگفتم و این شروع ماجرای ما شد.
میدونم خیلی بلد نیستم تعریف کنم اما سعی میکنم تو خاطرات بعدی جبران کنم، اخه واقعا سکس یه دختر ۱۲ یا ۱۳ ساله هیچی توش نیست…
منتها لطفا شما تکرار نکنید اینو، حداقل تا ۱۷ یا ۱۸ سالگی کاری به کار دخترا نداشته باشین اونا رو بزارین بحال خودشون

نوشته: ستاره

دکمه بازگشت به بالا