داستان های سکسی

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی

فیلم های سکسی خارجی

مهران و دختر همسایه

وقتی بجای عقلت کیرت تصمیم میگیره میشه این.اسمم مهران و الان ۱۷سالمه.چندین سالی میشه که توی ی آپارتمان ۱۸واحدی ساکنیم.واحد بغلی ما یه دختر دارن که الان ۱۵سالش شده.این اتفاق ماله ۲سال پیشه…چندین مرتبه پیش آمده بود که اتفاقی با لباس مدرسه یا بیرون دیده بودمش و خیلی عادی سلام و علیک داشتیم.دختر مودبی بود.یروز که مادرم بهم گف برو از انباری دبه سیرترشی رو بیار برای اولین بار شقایق رو با لباس راحتی منظورم شلوار و تیشرت دیدم اونم کجا.وقتی رسیدم توی پارکینگ متوجه شدم دره انباری خانواده شقایق اینا قفلش بازه اولش فک کردم دزد اومده ولی وقتی قفل خودمون رو دیدم حدسم اشتباه درآمد.اروم نزدیک شدم ک متوجه بوی عجیبی شدم مثل برگ درخت فهمیدم یکی تو انباریشون داره گل میکشه.رفتم نزدیکتر و اروم درو وا کردم ی لحظه شقایق متوجه من شد و سیگارو زیر پاش له کرد و ترس وجودشو برداشت.سر ظهر بود و پارکینگ خلوت یعنی تایمی نبود که کسی ماشین بخواد جابجا کنه.خلاصه بود ترسیده بود که گفتم ببخشید فک کردم دزد اومده.دیدم نشست و با یه فرچه فرش شویی داره توتون ریخته شده که زیر پاش سیگار رو له کرده بود رو تمیز میکنه.گفتم نترس نمیگم به خانوادم و زود رفتم سمت انباری خودمون و دنبال ظرف سیر ترشی.شاید چندین دقیقه طول کشید و اومدم بیرون خبری ازش نبود.رفتم بالا و توی خونه همش ذهنم درگیر این بود یه الف دختر چطور گل بازشده.چطور الان دهنش بو میده رفت خونه.خلاصه مخم نمیکشید ازبس حدس و گمان زده بودم.ولی مهم این بودکه من شقایق رو بااین تیپ لباس ندیده بودم.رونهای توپر.سینه های قابل قبولی داشت .شب یه دستم تو شرتم بود و همش ذهنم پیش شقایق.تازه فهمیده بودم عجب مالی کنارمه و قدر نمیدونم.خلاصه یه مدتی گذشت و من از قبل شماره موبایلمو نوشته بودم پشت یه کارت که اگه اتفاقی دیدمش بهش بدم.تایم مدرسه رفتنش رو اصلا نمیدونستم پس مجبور بودم بسنده کنم به همون چندلحظه تو آپارتمان.ساعت حدود فک کنم ۳اینابود که داشتم میرفتم بیرون که یهو درب آسانسور واشد و دخترک امد بیرون تا سلام کرد من کارتو از جیبم در اوردم و دادم بهش.رفتم بیرون چندساعت بعد برگشتم.تا برسم آشوب داشتم نکنه به خانوادش بگه کارتو نکنه به خانوادم بگن.ترسیده بودم سنی نداشتم برای اولین بار بود داشتم به کسی شماره میدادم.چندروزی گذشته بود که یروز از یه خط رایتل اس امد سلام مهران شمایی.شک نداشتم خودشه چون هیچکسو نداشتم.دوستی ما استارتش زده شد .چند بار ازش پرسیدم چرا گل میکشی!مامانت چطور میری بالا نمیفهمه از بوی دهنت که چیزی نمی گفت منم اصرار نمیکردم ولی خب تشویقم نمیکردم.بعداز ۴ماه اس بازی و تلگرام بازی و پارک رفتن اونم با ترس و لرز هردو هی شب برای اولین بار از بس از اندامش تعریف کرده بودم و شروع سکس چتمون شد.از بس تواین مدت بی موقع اس نداده بودم بش یا بقول خودمون زیگیل بازی نکرده بودم یه عکس از سینه ش بدون چهره فرستاد و سوژه جق منو تکمیل کرد.انقدر توی چتامون براش خوردم و تعریف که از شصت پات لیست میزنم تا موی سرت اونم حشریتش زیاد شده بود.یبار گفتم میشه یبار واقعی سینه هاتو بوس کنم اونم فقط استیکر خجالت میفرستاد.سنی نداشتیم هردو ولی مهم شهوته بود که داشتیم.یروز پنجشنبه قرارمون شد هفت حوض نارمک ک بچرخیم ک توی پارک داخل میدون همو دیدیم چیزی گفت ک حتی خانواده منم توی خونه حرفشو نزده بودن.شقایق مادرش توی بچگی یعنی ۸سالگی فوت کرده و این نامادریشه .کار به کاراش نداره.تازه اونجا افتاد دوزاریم که پس میدونه سیگار میکشه شایدم گل رو ولی چرا نمیگه خدا داند.بیرون بهش گفتم کی قراره بری انباری سیگار یا گل بزنی خب منم خبر کن یه جوری یواشکی میام.قرار شد موقعیتش بود قبلش خبرم کنه و بالاخره بعد از شاید ۶یا۸ماهی دوستی اس داد که ساعت ۲ونیم میرم انباریمون.انباری حدود۶متری میشد و دو طرف قفسه داشتن و مثل یه راهرو باریک می شد دونفر قشنگ ایستاده کنار هم بمونن.ساعت ۲ونیم گذشته بود که با یه ترس و دلهره ایی از طبقه هم کف اسانسور پیاده شدم و خوب همه جا رو دید زدم و یواش یواش پاورچین از پله ها رفتم سمت پارکینگ و بعداز کلی نگاه کردن رفتم تو انباریشون.نشسته بود رو زمین و پوکی به سیگار خالی میکشید خبری از گل نبود.یهو سلام کردم که اروم گف هیس یواش کسی ببینه و صدامونو بشنوه بدبخت میشیم.بدون حرف لبمو برای اولین بار گذاشتم رو لبش و بوسیدم لامصب انگار طعم توت فرنگی میداد با دهنه بوسیگاریش ولی منو بیشتر مشتاق کرد واسه میکیدن لبش.بلند شد که متوجه شدم دامن پاشه بلند و پارچه یی.دست گذاشتم رو سینه ش از روی لباسش با لبخندش فهمیدم باید دستمو ببرم زیر لباسش.سوتین نداشت واسه همین زود دادم لباسشو بالا و نوکه سینه شو بوس کردم و تند تند میک زدم.هنوز حالشو نبرده بودم که گفت بسه بریم .گفتم ااا هنوز ۵دقیقه نشده که گفت باشه بعدا الان وقتش نیست که دستمو گذاستم رو کصش از رو دامن که دیدم چشااش یه جوری خمار شد.یکم دیگه سینه شو خوردم و کصشو اروم ماساژ دادم که گفت
بریم که بدمیشه طولانی شه.اول من زدم بیرون با ترس و مستقیم آمدم از پله بالا و رفتم از دره آپارتمان بیرون.کوفتم شده بود چون هم آبم تو شلوارم ریخته شده بود هم کیرم نیم خیز مونده بود شانس شلوارم مشکی بود وگرنه آخره تابلو بازی بود بیرون.خلاصه گذشت و شبش کلی راجب سینه هاش و طعم لبش حرف زدم.اینکه گفتم دوست دارم کلی کصتو مثل بستنی کیم لیس بزنم و اونم میگفت بدت نیاد .گفتم وقتی تورو دوس دارم همه جاتو دوست دارم و برام تمیزه.اونم از من خوشش میومد و میدونست براش دردسری ندارم و اذیتش نمیکنم.دوستی ما ادامه پیدا کرد تا اینکه فکر کنم نزدیکای دی ماه بود که مادر بابام حالش خراب شد و مجبور شدن برن سمت همدان.ولی من بخاطر کلاسا و درسام مجبور بودم بمونم.مادرم اندازه ۲روز کتلت درست کرد و با بابام صبح زود رفتن.سر کلاس بودم که تازه فهمیدم خره ۱روز فرصت داری و شقایق رو بیار خونه.از دوستم پرسیدم چجوری ابم دیر بیاد گفت فقط قرص ترامادول گفت فلان عطاری داره.ساعت از ۱ردشده بود که اومدم خونه و بعد از ناهار ب شقایق اس دادم خونه تنهام .یکم تلفنی حرف زدیم و گفت امروز نمیتونم بیام که اخه بابام زودتر میاد و منم نمیتونم مگر فردا زودتر از مدرسه بیام ولی اس دادم میگم کی.خلاصه از شب مگه خواب به چشام میرفت تا صبح استرس و هزار بار پریدم از جام .ساعت از ۱۰صبح گذشته بود که صدای اس گوشیم آمد.شقایق بود گف کلاسامون لقه دارم میام.هرلحظه اس میداد نزدیکم .خلاصه اس داد پشت در آپارتمانم‌.با هزاران دعا و ترس هم خودش هم من درو زدم .یه طبقه مونده از اسانسور زد بیرون تا من بیام پشت دره خونشون مقابل چشمی وایسم که اگه درشون وا شد بی هوا اون برگرده سمت راه پله ک شانس باهامون یار بود و امد توخونه .خداخدا میکردم کسی ندیده باشه مخصوصا چندواحد هم طبقه خودمون.توی اون مدت که کسی بهمون شک نکرد چه وقتی میرفت انباریشون چه یکباری که همش من رفتم…خلاصه با لباس مدرسه امد توی خونه و مستقیم رفتیم سمت اتاق خواب مادرم اینا… مانتوشو در اوردو رفت دستشویی و مقنعه شم در اوردو برگشت سمت اتاق …وقتی نشست لبه تخت کیرم داشت شرتممو جر میداد.چه شانسی بعدازاین همه مدت دوستی بالاخره برای اولین بار تونستم یه دختروبیارم خونمون.اونم چه بچه ی.میدونستم ی دختر کم سن رو اوردن اشتباه ولی خودمم بچه سن بودم.خلاصه ته دلم خووشحال و آشوب بود .دوتا قرص رو خورده بودم یه حالت تهوع بدی داشتم ولی دیدن شقایق همه چیو عوض میکرد.دست گذاشتم رو موهاشو نوازش رو شروع کردم.تعریف از بدنش تعریف از مهربونیاش خلاصه تا تونستم زبون ریختم براش.یکم گذشت گفت من زودتر میرم خونمون فقط خیلی مواظبم باش کسی نباشه میرم بیرون.اینو که گفت لبمو چسبوندم رو لبش و خودشم همراهی کرد.بوسیدن و میک زدن لب بالا و پایین ی حالی ب حالیم کرد.عشق میکردم.لباسشو در اوردم ی سوتین صورتی قشنگی تنش بود.بندشو که وا کرد خودشو انداخت رو تخت .سینه هاش تو روشنایی خیلی زیبا بنظر میومد سایز پرتقالی سفت اناری نوک سربالا.وای که چی بودن.انقدی فیلم سوپر دیده بودم که بلد باشم چجوری یه دخترو حشری کنم.شروع کردم با دستم ماساژ دادن و خوابیده لبشو خوردن .آمدم سمت سینه هاش شروع کردم بوسیدن وسط خط سینه هاش و یکیشو کردم دهنم مثل نوزاد میک زدن با زبونم توی همون دهنم حسابی نوک سینه شو بازی بازی کردم و میک میزدم.یکم این سینه یکم اون سینه.دستمو بردم سمت شلوارش که دستشو گذاشت رو بالای شلوارش و پاشو جمع کرد.گفتم اذیت نکن دیگه موقعیت نمیشه برامون.با صدای مخملیش گف خجالت میکشم خیس شده.گفتم اشکال نداره با زبونم خشکش میکنم که با این حرفم اونم تیشرت منو در اورد.کیرم تو شرتم در حد انفجار بود.وقتی شلوارشو کشیدم پایین هنوز باورم نمیشد این رونهای تپل و سینه های خوشگلو چرا ندیده بودم اون مدت.خلاصه رونااش بدجوری چشمک میزدن بهم .داشتم میمردم از حشریتم.شروع کردم روناشو لیس زدن تا شکمش چندبار بوسیدم و نافشو لیس زدم.دست انداختم شرتشو دربیارم که بالشو گذاشت جلو صورتش.خوابیدم وسط پاش .دوتا پاهاشو گذاشتم رو شونه اام ب حالت خوابیده و بوس اولو زدم انگار کصش بوی عطر خاصی میداد.واسه منی که اولین بار بود کص رو از نزدیک میدیدم بی نظیر بود.چنان لیس میزدم انگار بستنیه.شقایق بدجوری تکون تکون میداد خودشو.چندباری محکم سرمو با پاهاش فشار اورد. زبونمو که با فشار میادم سمت سوراخ کصش موهامو چنگ میزدم.یه کم که گذشت بالشو برداشت از صورتشو گفت حالا تو اینو بذار رو صورتت.گفتم چرا.گفت بذار دیگه وگرنه میرما.خلاصه درازیدم و بالش رو صورتم .یه لحظه دستهای کوچولوشو برد سمت شلوارم و داد پایین تا زانو .حس کردم سینه هاش خورد به سینه هام .نرمیش باعث شد کیرم مثل قلبم ضربان بزنه.شرتمم داد پایین و یه لحظه خیسی و گرمایی رو حس کردم.کیرم تو دهن کوچولویه شقایق بود که چه آروم میک میزد و بالا پایین میکرد .همش تو دلم دعا دعا میکردم آبم نیاد که قرصام جواب داده بود .حالت چرت داشتم ولی اشتیاق بدن لختش منو پرانرژی میکرد.خلاصه ی چنددقیقه یی برام ساک زد و سرشو بلند کرد خوابیدم کنارش دقیقا روبروش.لب بازی میکردیمو منم کیرمو لای پاش تکون تکون میدادم.خوده شقایقم چندبار کیرمو با دستش تنظیم کرد لای کصش و عقب و جلو میکرد.خیلی ازش آب میومد.دلم نمیخواست اون روز تموم شه.برگشت و یکم از پشت کیرمو گذاشتم لای پاش و حسابی خودمو عقب و جلو کردم تا آبم اومد هک زود کشیدم عقب خودمو که کثیفش نکنم.ریختم رو تیشرت خودم.خلاصع من به ارزوم رسیده بودم و شقایق تا حدود ۱وربع پیشم بود که چندبار سینه و کصشو خودده بودم.رفت خودشو شست و با هزاران دعا و نذر و نیاز از خونمون رفت بیرون که بره بالا.خدارو شکر هیچ وقت کسی حرفی به خانواده هامون نزد یعنی کسی نفهمیده بود.الان که مینویسم حس میکنم خاطرات اونروز برام زنده شد و کیرم مثل فنر قر میده تو شرتم.ولی شقایق اینا رفتن از اونجا و الان دیگه بزرگتر شده و سینه هاش بزرگتر .یکمم چاقالو شده.ولی خیلی ازم دور نشده ولی یه موقع هایی مهبگم بریم یکجا عشق و حال میخنده میگه اون موقع بچه بودم الان میترسم بیام پیشت.میدونه بیاد کونش میذارم.خخخ خودش میدونه تا خودش اجازه نده من دست بهش نمیذارم.ولی شاید باور نکنید اون لب بازی که توی انباریشون کردم باهاش با ترس و وحشت برام جذابتر بود تا اوردنش چندبار خونمون.برای همتون صفا باشه

نوشته: مهران

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها