داستان های سکسی

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی

فیلم های سکسی خارجی

من و حسابدار شرکت

۲۰ساله بودم و از خانواده متمول و ۱۶۰سانت قد و ۶۰کیلو وزن، ریزه میزه بودم که شوهر کردم، شوهرم ۱۴ سال بزرگتر و تاجر بود ۹۰ کیلو ، بهش حاجی میگفتن، چندتا شرکت و دفاتر خارجی و خلاصه سرش خیلی شلوغ بود منم توی شرکت صاحب امضا و عضو هیات مدیره بودم، ۶سالی گذشت و صاحب یه پسر ۴ساله بودیم، خیلی تنها بودم حاجی مدام خارج بودو اگرم اینجا بود گرفتار امور کاری، همو کم می‌دیدیم و متاسفانه روابط عشقیمون بسیار سرد، حتی ماه ب ماه برنامه ای نداشتیم، سرم رو ب امور شرکت گرم میکردم و میخواستم ته کارهارو دربیارم ولی سخت بود، چند باری از حاجی اسم یکی از حسابدارها رو که زدوبند چندتایی از مدیران میانی شرکت رو درآورده بود شنیده بودم تا یه روز حاجی از دبی زنگ زدو گفت حسابدار که از دوبی میومده همراهش ۱دونه ماشین کنترلی بزرگ برای پسرم همراه کرده، فرصت خوبی بود فرداش زنگ زدم شرکت و ازش خواستم ک او ماشین رو بیاره، ساعت ۱۰ بود ک رسید، دعوتش کردم تو، البته همیشه منو با چادر مشکی توی اتاقم دیده بود، اون روز چادر سفید بسر و کمی آرایش داشتم، بهش گفتم که میخوام برخی از اخبار شرکت خصوصا تخلفات رو جداگانه بهم اطلاع بده و منم هوا دارشم ولی نمیپزیرفت، تو همین احوال توپ پسرم اومد روی میزو لیوان شربت آلبالو ریخت روی پیراهن و شلوار کرمش، خیلی ضایع بود، گفتم لطفا درش بیارید میدم مستخدم سریع بشوره و آمادش کنه، با اصرار قبول کرد، بردمش بالا توی یکی از اتاق‌ها، حمام رو نشون دادم و گفتم تا شما دوش بگیرید لباسها آمادس، رفت و لباسهارو در آورد منم بردم پایین دادم که بشورنش،با حوله اومد دم حموم، دیدم در بازه و لخت داره با زیرپوشش خودش رو تمیز میکنه، قد ۱۷۰، سبزه، بدن خوبی داشت که بعدا فهمیدم اهل شنا هست، و نگم کیر کلفت و سیاهش، آب دهنم راه افتاد اصلا بهش نمیخورد،تا منو دید رفت پشت در و حوله رو ازمن گرفت، دیگه حواسم ب خودم نبود، نشستم لب تخت و رفتم توی افکارم که نزدیک ب ۴ ماهه سکس نداشتم و بهش نیاز دارم و بهترین فرصت نمک گیرشم کنم، چادر رو گذاشتم کنار، یه لباس بنفش گلدار تنم بود، موهای بلند و خرمایی، از در حموم اومد بیرون، خشکش زد منو با اون وضع دید، رفتم ب طرفش بی معطلی بغلش کردم، وای چه بدن گرم و عضلانی داشت، اولش کمی مقاومت کرد ولی از خداش بود،لباشو بوسیدم و دستش رو گذاشتم روی سینم بهش گفتم،بهت نیاز دارم مطمئن باش پشیمون نمیشی،انداختنم روی تخت خواب و اومد روم لبامو میخورد و بدنم رو میمالید، سنگینی بدنش رو دوست داشتم چون با توجه به وزن شوهرم هیچ وقت زیرش نبودم، نفس نمی‌داد بهم خیلی حریص بود به ۳سوت لختم کرد و رفت لای پاهام اونجا خریداری کیرش رو دیدم ،خدای من به اندازه مچ دستم کلفت بود، یک راست رفت سر اصل مطلب و گفت خودت رو شل کن، سر کیرش رو گذاشت دم کوسم که خیس آب بود و خوابید روم و به ۳ ضرب تا ته کرد توم درد داشتم، خیلی بزرگتر از مال حاجی بود. شروع کرد به تلمبه زدن، لذت زیادی داشت، دستم رو بازوهاش و سینه های عضلانیش میکشیدم، تو آسمونا بودم، با قدرت تلمبه میزد، نگاه به کیرش میکردم و حال میکردم تازه فهمیدم ک اونی که حاجی داره اسمش دوله، روم ۳۰تایی تلمبه زد و آبش رو آورد توم، لمس شده بودش، با تموم وجود بغلش کرده بودم و میبوسیدمش، کنار هم ۲۰ دقیقه ای خوابیدیم، پاشدم رفتم ناهار آوردم بالا و با هم نهار خوردیم و گپی زدیم، دوباره اومد و بغلم کرد و بوسیدم و شروع کرد ب مالیدنم با نوک زبونش بدنم رو میلیسید و کیف میکرد، از سفیدیم و اندامم خیلی خوشش میومد، دوباره اومد لای پاهام، کمی نوازش و یواش یواش کرد توش، بازم درد داشتم انگار بزرگتر شده بود. کیر نبود دسته بیل با سر بزرگتر، چندتایی تلمبه زد و پاهامو داد بالا روی شونه هاش، وای کوسم تنگتر شده بود و درد شیرینی داشتم و اونم محکم میکرد، گفتم بسه توروخدا جر خوردم، پیشنهاد دادم بریم حموم، توی حموم از پشت می‌کرد توش، من شیر حموم رو گرفته بودم و دولا اونم میکرد، میزد به کونم و صدای شالاپ کردنش توی حموم می پیچید، شانس آوردم آبش اومد، روز خوبی بود، بعدا او حسابدار کل شرکت شده بودو کارگر سکسی من، بعضی از وقتا میومد خونه من و حساب خودم رو چند دور می رسید که تا ۱هفته سخت راه برم.

نوشته: زهره

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها