داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

من و اکرم خانم دوست مامانم که…(1)

مادرم یه دوستی داشت بنام اکرم خانم که با ما رابطه خانوادگی داشتن، اکرم خانم یه زن 42 ساله گندمی بود که اکثر اوقات خونه ما بود چون یه دختر داشت که آلمان بود و شوهرش فوت شده بود و تنها بود منم چون دانشگاه بودم و مامانم هم پرستار بود اون بیشتر اوقات میومد خونه مون و وقتی مامانم شیفت بود غذا درست میکرد و… مامانمم که از شیفت میومد غذا میخورد و می خوابید، اما روزهای آفش با اکرم خانم میرفتن بیرون یا با دوستای مامانم مهمونی دوره ای میذاشتن، اوایل خیلی درگیر اکرم خانم نبودم اما یه بار از دانشگاه اومدم خونمون ویلاییه در خونه باز بود و اکرم خانم و مامانم داشتن توی آشپزخونه حرف میزدن اکرم خانم میگفت من بعد حاج آقا به کسی ندادم هر چند حاج آقا هم باید التماسش میکردم برای همون هفته ای یه بار بنده خدا مریض بود دارو میخورد از مردی افتاده بود الانم انقدر دخترای رنگارنگ توی شهر زیاده کسی به ما نگاه نمیکنه، به هیچ مردی هم نمیشه اعتماد کرد که آبروی آدمو نبره یهو موبایل مامانم زنگ خورد اومد توی حیاط گفت تو کی اومدی آرش؟ گفتم همین الان رسیدم و رفت تلفنشو جواب بده و کلا یادش رفت اما از اون روز رفتم تو فکر اکرم خانم، وای چه زن جذاب سکسی کنارم بوده و من نفهمیدم چه استایل قشنگی داره یه دوبار به یادش جق زدم اما گفتم فایده نداره باید خودشو بکنم فقط مونده بودم که چطور سر حرفو باز کنم چی بگم که برسیم به سکس کردن؟ هیچی به ذهنم نیومد، بعد از چند روز، یه روز داشتم توی استخر وسط حیاط شنا میکردم مامانم زنگ زد خونه اکرم خانم گفت آقا آرش مامانتون کار واجبی داره گفتم بگو بعدا زنگ میزنم گفت میگه باید الان باهاتون حرف بزنه منم اومدم از آب بیرون و فقط یه شورت پام بود کیرمم چون تو فکر اکرم خانم بودم راست شده بود و شورتمم خیس بود و نمای خفنی پیدا کرده بود اکرم خانمم ایستاده بود کنار تلفن و ماتش برده بود به کیرم، گفتم میشه یه کاغذ و خودکار بیارید؟ رفت یه کاغذ و خودکار آورد شماره کارت رو مامانم خوند اکرم خانم یادداشت کرد و گفت فورا 10 تومن بریز به حساب همکارم منم واریز کردم کف خونه سرامیک بود و کلا خیس شده بود گفتم شنا که زهرمارمون شد من میرم حمام گفت برو آرش جان منم اینجا رو خشک می کنم حمام کردم صداش کردم که میشه یه حوله از توی اتاقم برام بیارید؟ رفت یه حوله کوچیک آورد منم به عمد لخت ایستادم جلوش و گفتم این حوله که کوچیکه من اینو کجام بپیچم؟ اکرم خانم ماتش برده بود به کیرم منم حوله رو ازش گرفتم و پیچیدم دور خودم بازم از زیر حوله مشخص بود اومدم برم خودمو انداختم روی زمین حوله باز شد اومد کمکم کرد و بلندم کرد و گفت حوله نمیخواد بیا برو توی اتاق ببینم پات چی شد ببخشید من یادم رفت اینجا رو خوب خشک کنم و در تمام طول مسیر نگاهش به کیرم بود گفتم مگه نگفتم اینجا رو خشک کن همش تقصیر مامانم بود حالا بعدا برای همکارت واریز میکردم چی میشد؟ گفت اشکالی نداره اتفاقیه که افتاده حالا بیا بشین روی تخت کجای پات درد میکنه؟ گفتم زانوی پای راستم گفتم حوله آبیه توی کمدمه اون رو بیار تا خودمو خشک کنم آورد گفت بذار من خشکت کنم و شروع کرد خشک کردنم گفتم پام درد میکنه بذار دراز بکشم خشکم کن دراز کشیدم، کیرم یه جور ناجوری شق بود که خودم خجالت کشیدم اما اون با حوله همه تنمو خشک کرد اما با حوله به کیرم نکشید بهم گفت شورت و لباسات کجاست؟ گفتم توی همون کمد، خودش شورت پام کرد لباسهامو تنم کرد و گفت پاتو گرم نگه دار الان میام واست چربش میکنم خوب میشی، من یه تیشرت و شورت و شلوارک پام بود و شلوارکم تا بالای زانوم بود روغن نمیدونم چی رو آورد و زانومو چرب کرد و کلی ازم معذرت خواهی کرد که تقصیر من بود یادم رفت اونجا رو خشک کنم گفتم نه اشکالی نداره گفت من میرم اونجا رو خشک کنم و تو یکم استراحت کن تا چند ساعت دیگه خوب خوب میشه، گفتم بذر رو پاشیدم از نگاهاش به کیر شقم معلوم بود وسوسه اش کردم چون بدجوری به کیرم نگاه میکرد، بعد یه مدت دیدم نیومد صداش کردم جواب نداد آروم اومدم پایین دیدم حمامه برگشتم بالا بعد یه نیم ساعت اومد بالا بهم یه سر بزنه، از دیدنش شوکه شدم یه تاپ پوشیده بود و یه دامن کوتاه تا روی زانو نه تنگ بود نه خیلی گشاد گفت آرش جان بهتری؟ می تونی بلند بشی؟ گفتم بله بهترم ممنون واسه چرب کردن زانوم خیلی بهتره گفت خدا رو شکر،گفت می خوام چای هل و دارچین درست کنم می خوری؟ گفتم اره میخورم گفت بیارم برات اینجا یا میای توی آشپزخونه؟ گفتم میام توی آشپزخونه رفتیم چای بخوریم که خودش با نلبکی خورد و رفت جاروبرقی رو آورد گفت از صبح میخواستم این یه تیکه جلوی تلویزیون رو جارو کنم دیروز دوستای مامانت همه جا رو پر از پوست تخمه کردن، منم چون چای ام داغ بود یه ذره یه ذره ازش میخوردم موقع جارو کردن یه دو بار خم شد دیدم وای اکرم خانم شورت نپوشیده گفتم پس من نیستم که دارم اونو وسوسه میکنم الان اونه که میخواد منو وسوسه کنه اما واقعا چیزی رو که میدیدم نمی تونستم باور کنم اکرم خانم برای من شورت نپوشیده بود و خم میشد که حتی سوراخ هاشم پیدا میشد، مطمئن شدم حرفهای اون روز کاملا درست بوده و حسابی تشنه است، دلم میخواست بلند بشم بهش بچسبم اما میترسیدم به خودم میگفتم اگر اون خودش نمی خواست برام اینجوری لباس نمی پوشید هر چقدر با خودم کلنجار رفتم نتونستم بر ترسم غلبه کنم چای رو خوردم و رفتم توی اتاقم، شروع کردم درسهای دانشگاهمو خوندن اما نمیتونستم تصویر کوس و کونش از خاطرم نمی رفت نمیدونم چرا نمی تونستم بر ترسم غلبه کنم فکر میکردم اگر برم از پشت بهش بچسبم داد و بیداد راه میندازه و به مامانم میگه و آبروریزی میکنه و… اما بعدش به خودم میگفتم خودم شنیدم که گفت میخواد الانم که برای اولین بار چنین لباسی جلوم پوشیده چرا باید اکرم خانم با چنین لباس و سر و وضعی جلوی من بیاد؟ بلند شدم گفتم الان میرم بهش میچسبم داد که چه خوب نداد میگم ببخشید پام درد داشت خواستم بیفتم شما رو گرفتم رفتم دیدم نشسته داره سریال میبینه برگشتم اتاقم،نزدیکای اومدن مامانم که شد رفت یه لباس معمولی پوشید 3 تایی شام خوردیم و سر شام هم هر چی میگفتم کم محلی میکرد و جوری رفتار میکرد که انگار نشنیده…
شب به کل رفتارهای امروزش فکر کردم، مطمئن شدم دیگه اونم میخواد و دیگه ترسم کامل ریخته بود، مامانم صبح ساعت 7 صبح رفت بیمارستان تا مامانم رفت اکرم خانم رو صدا کردم اومد دم اتاقم گفت بله؟ گفتم زانوم درد گرفته میشه با همون روغن دیروزی برام بمالی؟ گفت الان میارم خودت بمال، رفت روغن رو آورد گفت بیا خودت بمال گفتم تو بمال خیلی درد داره اومد نشست روی تخت و گفت ملافه رو بزن کنار، ملافه رو زدم کنار لخت لخت بودم نگاهم کرد زبونش بند اومده بود بلند شدم موهاشو گرفتم توی دستم و گفتم بخورش، گفت چرا انقدر دیر؟ من دیروز منتظر این کارت بودم و شروع کرد خوردن، یکم که خورد گفت بیا بکن توی کوسم که از دیروز منتظر اون کیر بزرگته کیرمو کردم توی کوسش یکم خشک بود گفت بیا از همین روغنه بزن کیرمو چرب کرد و یکمم به کوسش مالید میگفت بکن توش آرش جانم بکن توش منم مثله اون از دیروز توی کفش بودم خوابیده بود روی کمرش پاهاشو داده بود بالا منم کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدم میگفت جونم، فدات بشم، چه کیری داشتی من خبر نداشتم، این کیر طلاست، تا ته بکن توش بذار این کوس بعد سالها دوباره طعم واقعی کوسو بچشه، انقدر حرف زد که زود آبم اومد و خالی کردم توی کوسش گفت چه زود آبت اومد اشکالی نداره من تازه پیدات کردم حالا حالا ها باید این کوس رو بکنی، از روش بلند شدم دیدم از کوسش آبم داره میاد بیرون گفتم آبم داره از کوست میاد بیرون گفت فدای آبت بشم آرشم از الان همه آبتو باید توی کوس من خالی کنی یه دستمال بهش دادم و پاکش کرد خواستم برم گفت کجا؟ گفتم میخوام برم دستشویی گفت بیا با هم بریم دیدم واقعی میخواد بیاد باهام داخل گفتم نه اینجا بمون الان میام گفت باشه تا اومدم بیرون مثله گرسنه ها کیرمو گرفت و منو دنبال خودش برد روی مبل نشوندم و شروع کرد خوردن کیرم واقعا عالی میخورد، منم حال میکردم میگفتم اکرم جنده داری چیکار میکنی؟ میگفت دارم کیر میخورم، گفتم کیر کیو؟ گفت کیر آرش جونمو، گفتم کیرشو دوست داری؟ گفت خیلی، وقتی دوباره شق کردم خوابودم روی کمر کف اتاق و خودش نشست روی کیرم و با کونش بهم فشار میاورد که تا ته بکن توی کوسم گفتم به خدا تا ته توی کوسته و شروع کرد بالا پایین کردن میگفت این یعنی کیر، من از دیروز عاشق کیرت شدم، گفتم این کیرو باید توی کوسم حس کنم گفت خسته شدم الان تو توی کوسم تلمبه بزن، منم توی کوسش تلمبه میزدم میگفت محکمتر بزن بدنت باید محکم به بدنم بخوره تا کیرت تا ته توی کوسم باشه،یه چند تا تلمبه محکم زدم گفت بسه بلند شد پاهاشو روی زانو گذاشت و دستاشو گذاشت روی مبل و گفت از پشت بکن توی کوسم و منم کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن میگفت محکمتر، باید مبل تکون بخوره محکمتر، آبت داره میاد؟ گفتم الان دیگه میاد گفت بسه و بلند شد و شروع کرد خوردن کیرم تا آبم اومد و پاشیدم توی دهنش گفت جونم چه آبی هم داری چه آبی ازت آوردم دوست داشتی؟ گفتم خیلی خوب بود واقعا از دیروز تا حالا بدجور توی کف بودم گفت من همون دیروز منتظرت بودم، راستی آرش، خودتم الکی انداختی زمین درسته؟ زانوتم درد نداشت درسته؟ گفتم اوهوم گفت من فهمیدم واسه همین برات اون لباس رو پوشیدم، گفتم لباس قشنگی بود از الان وقتی مامانم نیست از اون لباسها برام بپوش بوسیدم و گفت چشم آرش جانم، از اون روز یه روز درمیون و بعضی روزها هر روز با اکرم سکس دارم واقعا زن داغیه کاش زنم هم اینجوری داغ باشه البته بعضی روزها شده اکرم مجبورم کرده دو بار هم کردمش اما نمیدونم چرا بعضی از روزها اینجوری میشه من التماسش میکنم بسه تخمام درد گرفته به خدا، تخمامو میخوره میگه بده بخورمشون تا خوب بشن، آب دهنم گرمه، گرما دردشو خوب میکنه…

نوشته: آرش

ادامه…

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها