داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مامور اداره ی برق

به نام خدا

داستانی دیگر از:

شیخ دیوانه

مامور اداره ی برق

شهر ما کوچک بود ولی داستانای بزرگی توی خودش داشت، یکی از این داستان ها هم مال بنده بود،تازه فوق لیسانس برق گرفته بودم ،اول جز کار پشت میز و در آمد بالا به چیزی فکر نمی کردم ولی اخر بعد یه مدت که بی پولی کشیدم، به پیمانکاری اداره برق رضایت دادم،کار من این بود که یه لیست از اداره برق می گرفتم و می رفتم سراغ خونه و مغازه هایی که پول قبض برق را پرداخت نکرده بودند و برقشونا موقت قطع می کردم بعد اینکه پرداخت می کردند دوباره وصل می کردم ، با موتور خودم می رفتم دنبال آدرسا، امروز صبح طبق معمول خواب موندم و تا اومدم برم نزدیک ظهر شده بود،به لیست نگاه کردم چشمم آرایشگاه زنونه را گرفت که مسیرش هم نزدیک بود،رفتم در آرایشگاه چند بار زنگ زدم تا بلاخره یه خانم با صدای ناز جواب داد،بفرمایید،گفتم از اداره برق مزاحم میشم،در باز کرد،حتما فک کرده بود من اومدم کنترا بخونم،رفتم تو دیدم کنتر برق نزدیک پله های ورودی،یه چند بار دیگه زنگ زدم دیدم نه انگار سرشون خیلی شلوغ،من از پله ها بالا رفتم دیدم در باز از گوشه در نگاه کردم دیدم به به لباسا راحت و همه مشلوغ کارند،برگشتم گفتم بزار در را ببندم یه وقت کسی از پشت خفتم نکنه،دوباره برگشتم وقتی در را بستم از پله ها بالا رفتم واز لای در دوباره نگاه کردم،یه زن کامل لخت بود داشتند موهای بدنشا اپیلاسیون می کردن،خانما هم کلا لباس راحت و سکسی پوشیده بودن یه ده دقیقه ای داشتم با چشامم روی کل بدن و لباسشون می چریدم که یهو یکی از خانما گفت بفرمایید تو دم در بده،من یکمی هول کردم ولی سریع خودما جمع کردم و گفتم چند بار زنگ زدم جواب ندادید برا همین اومدم بالا،خانم با ناز گفت فرمایشتون،گفتم از اداره اومدم برقتونا قطع کنم پولشا پرداخت نکردید،سریع اومد جلو گفت بفرمایید تو حالا یه چایی بخورید،گفتم اخ نمیشه که اینجا،گفت اشکال نداره بچها خودی هستند،بعدا هم یه چشمک زد گفت ما از اول متوجه شدیم که اومده بودی پشت در نگاه می کردی،منم که تا چند دقیقه پیش کیرشق داشت شلوارما پاره می کرد،تو کونم عروسی شد و رفتم رو مبل نشستم،اون دوتا دختر هم انگار نه انگار من اونجام داشتند راحت رو بدن اون زن کار می کردن، الحق سه تاشونم عجب کسایی بودن،ابجوش ریخت تو فنجون و یه چایی نپتون انداخت توش گذاشت جلو من،شروع کرد به لاس زدن،گفتم شما که ماشالا سرتون شلوغ چرا پول برق ندادید،یه خنده نازی تحویلم داد گفت بخدا مشغلم زیاد یادم رفت،گفتم اشکال نداره من قبض میفرستم براتون تا فردا پرداخت کنید ،گفت چشم حتما،شمارشو داد تا براش پیامک کنم،فردا ظهر زنگ زد گفت میشه یه لحظه بیاید اینجا کنتور برق یه مشکلی پیدا کرده،منم خدا خواسته رفتم و دیدم بله ،لباسا سکسی تر شده،گفت هر کدوم از این دخترا را می خوای برو تو اتاق باشون حال کن،منم اون کمر باریک را برداشتم جاتون خالی بردم تو اتاق رو میزی که مشتری ها را اپیلاسیون میکرد یه سکس حسابی کردم،بعدشم اومدم بیرون خودم پول برقشون که صدو خورده ای بود پرداخت کردم،دیگه از اون به بعد اون آرایشگاه هیچ وقت پول برق نداد،منم به جاش میرفتم یکی از دخترا که اونجا کار می کردا می کردم.
[ ] یه روز دیگه رفتم سراغ یه خونه تو محل قدیمی و فقیر نشین شهر که برقشونا قطع کنم،در که زدم یه زنی که هیکل گنده ای داشت و زیر یکی ازچشماش سیاه بود که انگار که یکی مشت زده بود اومد در باز کرد،گفتم اومدم برق قطع کنم پولشا ندادید،یهو یه پیر مرد سرشا از پنجره اورد بیرون به زن گفت کیه ،چی میگه،گفت می خواد برقو قطع کنه،اونم نه گذاشت و نه بر داشت گفت غلط کرده به اونجای باباش خندیده،بعد زن گفت من سر در نمیارم وایسا تا دخترم بیاد،رقت تو و بعد چند دقیقه دیدم دختر داره میاد نزدیک که شد دیدم الهام،همون که خیلی وقت بود می خواستم بکنمش ولی پا نمیداد،الهام تو یه مغازه لباس فروشی تو بازار کار می کرد یه جوری هم تیپ میزد آدم فک می کردم باباش کارخونه داره،خلاصه اومد جلو گفتم چرا زیر چشم مامانت سیاه،گفت دیشب داداشم وبابام ریختند سرش و کتکش زدن اخ جفتشون معتادن به زور می خواستند اون یدونه النگو طلا که براش مونده بود از دستش در بیارند،الهام خرج خونه را میداد،منم دیگه چیزی نگفتم اومدم بیرون،سر کوچه که رسیدم الهام زنگ زد گفتم پول برقو خودم میدم،فقط اون روز که ناز کردی ولی حالا بیا یه حالی بکنیم،گفت اگر هر ماه یه سکه طلا بهم بدی هر روز هم اگه بخوای زیرت می خوابم،منم خوش حال شدم رفتم پیش رفیقم جریان گفتم اونم گفت کصخل یه سکه نصف حقوقت میشه من دیدم راست میگه خیلی یه سکه،دیگه رفتم یه جق زدم و بی خیال الهام شدم،دیگه لازمم نشد دوباره در خونشون برم سر موقع قبض پرداخت می کرد،بعدا فهمیدم زیر بازاری های گردن کلفت می خوابه و حسابی پول در میاره. یه بار نزدیک شب بود آخرین خونه لیست بود، رفتم که برقشونا قطع کنم در زدم یه مرد لاغر مردنی اومد در باز کرد،گفتم می خوام برق قطع کنم گفت لطفا بیا تو ،رفتم دیدم سه تا آدم فلج تو خونست گفت دلت میاد برق قطع کنی من پول ندارم منم گفتم نه از خونه اومدم بیرون،کلی ناراحت شدم ولی دستم خالی بود که یه پولی کمکشون کنم،با حال ترینش اون زن بود که یه بار رفتم در خونشون که برق قطع کنم گفت قبض گم کردم منم شمارشا گرفتم گفتم برات میفرستم تا فردا پرداخت کن،بعد فردا زنگ زد گفت مبلغش زیاد حتما اشتباه شده،گفتم شماره کنترا بفرست چک می کنم،بعد دیدم راست میگه یه بیست هزارتومن کمتر بود،اخ بعضی وقتی که کنتر برق بچها چک نمی کنند حدودی یه چیزی می زنند،دیگه بعد اون کار زن این شده بود هر ماه زنگ میزد قبض اشتباه شده و منم کمکش می کردم اونم کلی حال می کرد که یکی را تو اداره برق پیدا کرده حواشو داره،تا یه مدت گذشت و قیمت برق افزایش پیدا کرد،دیدم یه روز زنگ زد گفت دوباره اشتباه شد،گفتم شماره کنترا بفرست دیدم درست،گفت نه ما مصرفمون مثل قبل، لطفا یه سر بیا اینجا خودت ببین،من رفتم در زدم همه چی کنتر درست بود،گفتم مصرف کردید، باید پرداخت کنید،گفت بیا خودت داخل اخه ما زیاد برق مصرف نمی کنیم،زیر چادر فقط یه کرست وشرت پوشیده بود همش هم یه کاری می کرد چادر بره کنار و من بدن لختشا ببینم،رفتم داخل دیدم کولر گازی که روشن و یخچالم دوقلو ساید بای ساید بعد گفت بیا اتاقم ببین رفتم داخل دهنم خشک شد کل اتاق پر از پوستر عکس لختی از خودش بود مونده بودم چه کار کنم اونم هی چادرشا تکون میداد و من سینه ها سفیدشا دید میزدم ولی اخر ترسیدم گفتم شاید شوهر داشته باشه،گفتم وسیله هاتون برق زیاد مصرف می کنه،قیمتا هم افزایش پیدا کرده باید پرداخت کنید بعدم اومدم بیرون که شر نشه،کلی اتفاق افتاد تو این شغل برا من که اگه عمری بود باز می نویسم. پیشاپیش یلداتون هم مبارک

نوشته: شیخ دیوانه

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها