–
کاش داود و پری و دانیال و زری هم اینجا بودند . نمی دونی چقدر به ما خوش می گذشت . ماه منیر کرم روز گار بود . خوب می دونست چه جوری رو مسائل احکامی انگشت بذاره و بزنه به جاهای حساس . یک لحظه به فکرم رسید که منم یه چیزی بگم . -قلی جون میگن صله ارحام بد چیزی نیست . عمر آدمو طولانی می کنه . وقتی که اونایی که همدیگه رو دوست دارن در کنار هم باشند لذت بیشتری از زندگی می برن و گذشت لحظه ها رو حس نمی کنن . -اوووووففففف ماه منیر جون راست گفتی . چه می دونیم شاید اون چهار تا هم کنار هم باشن . در هر حال این حموم تو جا داره ومیشه اونا رو هم آورد این جا -عزیز بذار حالمونوبکنیم . اگه دوست داشته باشن خودشون میان . قلی بی پروا تر از مهرشاد منو می گایید و مهرشاد هم که مدام از احکام و گناه حرف می زد طوری شده بود که ماه منیر زبونشو قفل کرده بود . . اون اولش که مهرشاد به قلی می گفت که حواست باشه که نگات به تن لخت ماه منیر نیفته که حرامه -این قدر سخت نگیر داداش . اگه قرار بر سختگیری بود که ما تا به امروز این قدر پیشرفت و ترقی نداشتیم . بفرست کیرتو هر جا که دلش خواست بره که دیگه از این فر صتها گیر نمیاد . وقتی که جوانان مذهبی مثل ما آرامش داشته باشند و نیاز هاشون تامین باشه خیلی راحت می تونن برن دنبال معنویات . جامعه رو از لغزشها و گرایش به انحرافات نجات بدن . نمی دونی این کار چقدر ثواب داره . ماه منیر :قلی جون یعنی میگی شما کستو نو بکنین اون وقت برین بقیه رو ارشاد کنین که صبر انقلابی داشته باشن تا جامعه رو نجات بدن ;/; یعنی اونا باید ریاضت بکشن و شما حالشو ببرین . البته من خودم لذت می برم از این که دارم ثواب می کنم تا شما در جاده معنویت قدم بردارین ولی باید به فکر کل اعضای جامعه بود . -ماه منیر جون به شرطی که همه اعضای جامعه و زنایی که دست و بالشون بازه دست و دل باز باشن و ایثار کنند و بخشنده باشن . -حالا این حرفا رو ولش ببین که من چطور رو کیرت نشستم و دارم می بخشم . ماه منیر دیده بود که بحثشون داره تبدیل به کس شر میشه و اونا رو از سکس میندازه . واسه همین مسیر صحبتو عوض کرده بود تا راحت تر بتونه رو کیر مهر شاد مانور بده . طوری با موهای سینه مهر شاد بازی می کرد که اون دیگه خیالش نبود که در کجا قرار داره . با این حال زیر لب دعا می خوند و هنوز آثاری از کس خلی درش وجود داشت . اما می دونستم این کس یه جادویی و معجونی در خودش داره که کیر پسرا و خودشونو مسخ می کنه و مهرشاد بسیجی هم جزو یکی از همونا بود که خیلی سریع ایمانشو باخته بود . من و ماه منیر دوباره لب به لب کردیم اون یواشکی یه چیزی به من گفت که خنده ام گرفت و گفتم ولش کن بدمون نیار دیگه درست نیست .. گفته بود من جیش دارم و می خوام بریزم روی ریش مهرشاد تا ایمانش قوی تر شه -نکن این کارو زشته تازه زری و پری بعدا باید کوسشونو به این ریش بمالن .. ممکنه اگه بفهمن تو این ریشو شاشیدی شاید چندششون بشه -آخه من از کوس خلی این یکی دیوونه شدم . -عیبی نداره ماه منیر همون قدر که ما اونا رو کشوندیم به طرف خودمون در حقیقت به ایمان نداشته اونا شاشیدیم . ملت دارن بد بختی می کشن اونا دارن با کس شرات خودشون از دین و ایمان و شیطان بالا منبری حرف می زنن . ول کن بذار حالمونو بکنیم کیر کیر دیگه .. در همین لحظه در باز شد و داود و پری و دانیال و زری اومده بودند . اوخ که چه محشری شده بود . اونا هم مث ما انقلاب کرده و زن به زن کرده بودند . یعنی حالا داود زری رو در اختیار داشت و دانیال هم کیرشو کرده بود توی کس پری .. داود : وای برادرا و خواهرا شما هم که گل کاشتین . وقتی مهرشاد با ایمانو آوردین توی خط دیگه کار تمومه من همش نگران اون بودم که چه جوری باهاش کنار بیاییم . آخه تا اون مجوز نده ما نمی تونیم وارد بهشت شیم . مهرشاد : حالا منو دست میندازین ;/; صبر کن به خاطرش تو جهنم بسوزیم اون وقت می بینی . -ول کن بابا بیا بهشت حالو بچسب تازه ما داریم شرعی کار می کنیم گناه که نمی کنیم . صیغه لحظه ای و حال لحظه ای . دیگه اون دو تا بسیجی دلاور و غیور و جان بر کف این رزمندگان سلحشور اسلام نگاه نکردند که ما روی کیر کی قرار داریم . داود اومد کمر منو گرفت و بلندم کرد و دانیال هم به زری چسبید . ماه منیر : صبر کنین هنوز این مهر شاد جونو سر حالش نکردم .. دانیال : تا صبح وقت زیاد داریم . مهرشاد اسراف گره نمی دونه چه جوری از این هیکل ناب و آبدارت استفاده کنه . البته ماه منیر داشت ناز می کرد . دانیال کیر درازشو همچین کرد تو کوس ماه منیر که نزدیک بود سرش بخوره به دیوار . داود هم همین کارو باهام انجام داد . مهرشاد : چیکار کردی دانیال . همین جوری کردی تو کوس زنم خطبه جدیدو نخوندیم . این حرکتت باطله . . دانیال یه لحظه کیرشو از کوس ماه منیر در آورد و رویه صورت مهرشاد گرفت و گفت برادر بسیجی هم سنگر عزیزم این به من میگه که کار درسته . این دو تا خودشون در تماس باهم خطبه رو می خونن . … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی