–
فتانه تسلیم من وآغوش من شده بود . اون می دونست که چی می خواد و منم می دونستم که باید چیکار کنم تا هر دو به خواسته مون برسیم . اون لبخند همیشگی شو بر لب داشت . لبخندی با یه دنیا راز . انگاری ازم می خواست که اونو با تمام وجودم در خودم حلش کنم . کف دستمو روی کسش کشیده و با حرکاتی از بالا به پایین و برعکس کسشو هدف گرفته بودم . -بگو عزیزم . بگو فرهاد خوشگل من . فقط من تنها زن زندگیتم . تنها زنی که باهاش سکس می کنی .. و خواهی کرد .. -امان از شما زنای حسود . این شب اولی و شروع زندگی مشترکمون باید به این چیزا فکر کنی ..; -دوست دارم . دوستت دارم . می خوام مال من باشی . همون جوری که به خودم اعتماد دارم می خوام یکی دیگه هم مث من باشه که اونم قابل اعتماد باشه .. -خیلی ممنون فتانه خانوم از این اعتمادی که به من دارید .. دو تایی مون خندیدیم . به تر و تازگی همسرم فکر می کردم . زنا زود فرسوده میشن و شاید این اختلاف سنی من و او در یک نقطه از زندگی توازن خاصی ایجاد می کرد که به نفع هر دو مون بود . باید باور می کردم که خوشگل محله اونی که کسی رو تحویل نمی گرفت اونی که واسه کسی چراغ سبزشو روشن نمی کرد حالا واسه من چراغ داده چراغ سبزش واسه من روشنه . برای همیشه و با من از عشق میگه . از لحظه های خوش زندگی . با موهای بلند عشقم بازی می کردم . خیلی آروم نوازشش می کردم . فتانه خیلی حشری و داغ بود . منم از هیجان اون هیجان زده می شدم . به خوبی نشون از عدم تجربه اون داشت . همون زنی که من می خواستم تا می رفت که در عشق و هوس غرق شه شکارش کرده بودم . شکاری بالاتر از هر شکار .. -آهههههههه فر هاد فر هاد یه حسی دارم که هیچوقت نداشتم . هیچوقت .. نمی دونم بگم چه جوریه .. دلم نمی خواد ولم کنی ولی اگه ولم نکنی دوست دارم خودمو از یه بلندی پرت کنم .. هوووووففففففف ..نهههههه کسسسسسسسم …نمی تونم .. محکم تر .. فشارم بگیر .. گازم بگیر کبودم کن .. -نههههههه دلم نمیاد .. -بهت میگم گازم بگیر من بهت چنگ میندازم .. عشق من عزیزم مگه نمی دونی چقدر هوس دارم . به بدنم چنگ انداخته بود و ناخناشو توی پهلوهام فرو کرده بود ولی خیلی نرم و آروم تا منم گازش بگیرم ولی من خیلی آروم این کارو انجام دادم . انگاری زیر کیر من داشت بال بال می زد . مث یه پرنده عاشق .. مثل یه پرنده خونینی که داره جون میده . چشاشو بسته بود . خوابش برده بود . متوجه شدم که تونستم ار گاسمش کنم . عاشق گاییدن از کون بودم . وقتی فتانه رو یه پهلو کرده چاک کونشو باز کرده بودم از اون لحظه هوس کونشو کردم . با اون سوراخ ریزش … اون برام هر کاری می کرد ولی از کون دادن می ترسید . واسه این که خودمو ارضا کنم رو کیرم کاندوم کشیدم تا عزیز دلم از ماه دیگه قرص بخوره . هر چند دلم نمیومد که اون عذاب بکشه . از این نظر که میگن خوردن قرص واسه خانوما عوارض مختصری داره . وقتی کیرمو به سوراخ کونش فشار دادم یه جیغی کشید که دلم لرزید با این که به اندازه کافی با روغن مخصوص سوراخ تنگشو چرب و نرم کرده بودم ولی خیلی تنگ بود . همین منو بیشتر به هوس می آورد تا بتونم از این سوراخ تنگ کام بگیرم .. ولی فقط تونستم سر کیرو یک سانت بعد از اون رو وارد کون زنم بکنم .. -عزیزم .. عزیزدلم هر کاری دوست داری می تونی با هام بکنی ولی حس می کنم توی کونم خنجر کشیدن .. قلبم داره از جا در میاد .. دیگه مجبور شدم رهاش کنم . اون بیچاره حرفی نداشت ولی من چرا باید بیرحمی می کردم .. اون شب برام یکی از بهترین و شیرین ترین شبها و لحظات زندگیم بود . شبی که حس کردم باید دار و ندارمو به پای اون بریزم . شبی که از این که یک همسر آک آک به تورم خورده خودمو خوش شانس ترین آدم روی زمین می دونستم . دلم می خواست دار و ندارمو بریزم به پای اون . هر چی می خرم به اسم اون کنم . به من می گفت عزیزم من به تنها چیزی که فکر نمی کنم مال دنیاست . داشتن یک شوهر خوب و پای بند به خونه و زندگی از همه چی بالاتره . روز ها و هفته ها و ماهها گذشتند . با این که یک زن مومن از نظر ظاهر کار نبود ولی همچنان حجابشو حفظ می کرد و سعی می کرد پیش مردای فامیل حرفایی که می زنه در حد معمول و به نظر خودش معقول باشه . با بقیه بگو بخندی معمولی داشت و خودشو لوس نمی کرد . همه دوستش داشتند و براش احترام قائل بودند . سه چهار سال گذشت تا این که سر انجام رضایت داد که یه بچه داشته باشیم به اندازه کافی بی دردسر با هم حال کرده بودیم . هر چند خودشم مث من معتقد بود که بچه نمک و میوه شیرین زندگیه …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی