سلام امیر هستم 28 سالمه قدم 183 هست و ورزش میکنم ( بسکتبال ) . این داستان واقعیه . خب شروع داستان بر میگرده به یکسال قبل ، من یه زندائی دارم 48-49 سالشه هم خوشگله هم خوش اندام و هم دست پخت محشری داره اسمش فاطمه هست ولی دیگه همه فاطی صداش میکنند منم بهش زندائی فاطی میگم که بهش احترام بزارم و فاطی خالی نمیگم . خب یکسال پیش خاله فاطی که سنی ازش گذشته بود به رحمت خدا میره و همه برای مراسم خاکسپاریش شرکت میکنیم ، دیگه وقتی از خاکسپاری برگشتیم به احترام مادر زندائیم رفتیم خونه خواهرش و یکمی نشستیم و برگشتیم خونه خودمون و مادرم گفت امیر جان فردا هم منو ببر خونه مرحوم مراسم دارن منم گفتم باشه مامان . من یه پراید هاچ بک دارم که شیشه هاشو دودی کردم و یکمی هم ارتفاعش را پائین آوردم و رینگهای اسپورت بهش انداختم خلاصه جوون پسندش کردم . بازم فرداش مامانمو بردم خونه خاله مرحوم فاطی و بازم به زندائی و مادرش تسلیت گفتم و فاطی هم که یه لباس مشکی تنگ تنش کرده بود که خیلی بهش میومد لامصب . از هیکل فاطی بگم که لامصب خیلی هیکل خوبی داره قدش بلنده که چند سانتی از من کوتاه تره حتی از دائیم هم بلندتره قدش و گاهی هم تو مهمونی ها و جشنها کفش پاشنه بلند پاش میکنه که دائیم بهش میگه با این قدت چرا پاشنه بلند میپوشی ؟ خلاصه فاطی کون خیلی عالی داره گرد و قلمبه و تو چشم که وقتی لباس تنگ هم میپوشه دیگه واقعا کونش محشر میشه سینه هاش هم همیشه انگار سفت و قلمبه نشون میده و بعضی وقتا هم که شلوار جین پاش میکنه رونهای خوش فرمش هم دهن آدمو آب میندازه . راستش از وقتی فهمیدم کس و کون چیه چشم همش دنبال کون فاطی بود ولی خب بچه تر بودم و اصلا جرات هیچی را نداشتم و فقط براش جق میزدم تا اینکه کم کم بزرگتر شدم و قدم بلندتر شد از فاطی بلندتر شدم . اون روز مراسم هم فاطی لباس تنگی پوشیده بود که کونش حسابی چشمک میزد ولی چون توی مراسم بودیم خیلی بهش توجه نمیکردم چون خب مراسم ختم بود . همونطور که گفتم دست پخت فاطی حرف نداره برای همین برای مراسم خاله اش چند تا سینی حلوا درست کرده بود واقعا عطر و بو و مزه عالی داشت ف توی فامیل به فاطی پنجه طلا میگفتن چون هرچی می پخت چه یه املت ساده هم خیلی خوشمزه درستش میکرد . روز دوم هم که خونه خاله اش بودیم قرار بود فرداش که سومش میشه بازم برن سر خاک که بازم باید مامانمو می بردم سرخاک برای مراسم و فاطی بازم چندتا سینی حلوا برای سر خاک درست کرده بود برده بودن اونجا که همش تموم شد از بس خوشمزه بود . وقتی برگشتیم خونه متوفی دیگه حلوا نبود و عصر دوباره قرار بود مهمون بیاد که مادر فاطی به فاطی گفت برو زودی حلوا درست کن و بیار عصر بازم کلی مهمون میاد فاطی هم که خونش دور تر از خاله اش بود دائی هم که همش مشغول مراسم بود از میوه چائی و پذیرائی این کارها فاطی اومد به من گفت امیر جان میشه منو ببری خونمون ؟ گفتم چشم زندائی بعد به دائی گفت من با امیر برم خونه حلوا درست کنم بیارم دائی هم گفت باشه و با فاطی سوار ماشین شدیم . فاطی تا اون روز سوار ماشین من نشده بود وقتی می خواست سوار بشه چون ارتفاع ماشین پائین بود وقتی سوار شد گفت این چیه دیگه امیر قوطی کبریت خریدی چرا اینقدر کوتاه آخه منم خندیدم و گفتم زندائی این جوون پسنده اونم گفت با این دختر بلند میکنی ؟ منم خندیدم و گفتم دختر چیه زندائی ؟ خلاصه یه مکالمه یکمی مورد دار با هم داشتیم . فاطی نمیگم از مرگ خاله اش ناراحت نبود ولی اونطوری خیلی زیاد هم غصه دار نشون نمیداد ولی خب مادرش کلی از مرگ خواهرش اشک میریخت و گریه میکرد . دیگه با فاطی به سمت خونه اش حرکت کردیم و فاطی گفت گازشو بگیر امیر تا زودتر برسیم کلی حلوا باید درست کنم منم دیگه زد به سرم و حسابی ویراژ می دادم و لائی میکشیدم و تند میرفتم که فاطی هی میگفت دیوونه یواشتر میخواهی بکشیمون گفتم گازشو بگیر نه دیگه اینطوری . خلاصه راه نیم ساعته رو توی ده دقیقه رفتم و بیچاره از شدت ترس و دلهره داشت تند تند قلبش میزد دستش رو قلبش بود و نفس نفس میزد که اون روز دو سه تا جریمه هم شدم (که فدای پشم کس فاطی خخخ) . دیگه رسیدیم و با فاطی رفتیم بالا تو خونه اش ف اینم بگم که فاطی بیشتر وقتا با حجاب هست درسته لباسهای تنگی میپوشه ولی حجابشو برنداشته و فقط چادر سرش نمیکنه ولی همیشه اندامش پوشیده هست فقط چون خیلی خوش اندامه همیشه تو چشمه . دیگه وقتی رفتیم خونه اش مانتوشو درآورد و روسریش را هم برداشت گاهی جلوی من بدون روسری میدیدمش و برام خیلی جای تعجب نبود دیگه با اون لباس مشکی و تنگی که تنش بود و بدون روسری واقعا دلم می خواست بگیرمش و همه تنشو ببوسم و بلیسمش مخصوصا اون کون بینهایت خوشگلشو که حتی از زیر لباس هم دل آدمو میبرد . فاطی رفت و مشغول درست کردن حلوا شد منم یکمی نشستم و تلویزیون را روشن کردم و زدم ماهواره که شبکه های جم هم طبق معمول داشت از این سریالهای دوزاری نشون میداد که یا مرده داره به زنه خیانت میکنه یا زنه داره به مرده خیانت میکنه دیگه من یکمی نشسته بودم که فاطی صدام کرد گفت بیا کمک کن چرا نشستی ؟ کلی حلوا باید درست کنم دست تنها که نمیتونم ، منم رفتم پیشش و گفتم چکار باید کنم ؟ اونم همش دستور میداد که اینکارو کن اون کارو کن منم براش انجام میدادم . توی این کمک کردن ها چند باری هم تنمون به هم مالیده شد و فاطی هم هیچی نمیگفت البته منم راستش دیگه برای اینکه فاطی ناراحته هیچ غلط اضافی نمیکردم فقط گاهی به کونش یه نیم نگاهی میکردم در همین حد . دیگه بعد از حدودا یک ساعتی یک عالمه حلوا درست کرده بود با کلی زعفران و گلاب که واقعا بوش آدمو مست میکرد چه برسه که بخوردش ، منم یکمی از حلوای داغش را خوردمو بهش گفتم واقعا راست میگن که پنجه طلائی ، فاطی هم خندید و گفت خوشت اومد؟ من داشتم انگشتمو میلیسیدم و گفتم چه جورمممممم اونم باز خندید و حلوا هارو رو سینی پهنشون کرد و تزئینشون کرد و گفت من میرم به دوش بگیرم تنم بوی حلوا گرفته اینها خنک بشن تا ببریمشون مراسم . دیگه فاطی حولشو برداشت و رفت حموم منم نشستم پای تلویزیون و داشتم سریال نگاه میکردم که یک ربع بعد فاطی از حموم اومد بیرون و با هوله که تنش بود رفت توی اتاقش ولی در را کامل نبست . دیگه منم تو حال خودم بودم و صدای سشوار کشیدن میومد از اتاقش که ده دقیقه ای داشت سشوار میکشید به موهاش چون موهای بلندی داره و تا وسط کمرش میرسه دیگه بعد از سشوار کشیدن منتظر بودم بیاد بیرون تا ببرمش خونه خاله مرحومش همینطوری که داشتم تلویزیون نگاه میکردم یهوئی یه صدای آآآآآآآایییییی بلندی از اتاقش دراومد راستش ترسیدم و پریدم از جام فکر کردم یکی توی اتاقشه گفتم چی شد زندائی؟ اونم همش آی آب میکرد رفتم نزدیک در اتاقش گفتم زندائی چی شده ؟ ولی همش آخ و آی میکرد در زدم گفتم چیه خب چی شده ؟ فاطی گفت وایسا امیر وایسا منم نگارانش شده بودم نمیدونم چی بود که اینطوری داشت آی آی میکرد دیگه بازم یکمی دیگه همش آخ و اوخ میکرد که دیگه امیر ؟ گفتم بله زندائی چیه بگو ؟ گفت بیا تو منم برای اینکه بد نشه دوتا تقه به در زدم و گفت بیا تو دیگه بازی درنیار منم رفتم داخل وای یهوئی با چه صحنه ای روبرو شدم فاطی پشتش به من روش به سمت آینه میز توالتش که کنار تخت بود وایساده بود بدنشو یک لحظه نگاه کردم انگار داشت یه لباس یکسره که پشتش زیپ داشت را تنش میکرد که کمرش را لخت دیدم که سریع از اتاقش اومدم بیرون و گفتم وای زندائی ببخشید نمیدونستم لباس تنت نیست فاطی گفت دیونه بیا تو کمکم کن موهام به زیپ پیرهنم گیر کرده نمیتونم درش بیارم ف منم یکمی اضطراب گرفتم که این داره چی میگه من برم موهاشو از زیپ دربارم؟؟؟!!! دوباره فاطی گفت دیونه چرا نمیائی موهام داره کنده میشه بیا دیگه منم رفتم تو و بازم چشم افتاد به کمر سفیدش که وای هیچوقت نمیتونستم فکرشو کنم بتونم بدنشو ببینم . فاطی گفت امیر زبونتو میبندیها به کسی چیزی نمیگی ها فهمیدی منم گفتم باشه زندائی چیزی نمیگم اونم گفت بیا امیر جان موهامو از لای زیپ آزاد کن منم رفتم پشتش وایسادم و زیپ را گرفتم یکمی میخاستم تکونش بدم که فاطی هی ای ای میگفت دستم به کمرش مالیده میشد از لای لباسش میشد چاک کونشو هم دید لباسش تقریبا کوتاه بود تا وسط رونهاش بود رونهاشم لخت بود شاید بعدا میخاسته جوراب شلواری پاش کنه برای همین اول پیرهنشو تنش کرده بود زیپش گیر کرده بود فقط یکی دو سانت بالا و پائین میرفت یکمی تقلا کردم ولی فاطی که موهاش کشیده میشد هی آخ و اوخ میکرد دیگه گفتم زندائی گیر کرده نمیدونم چکارش کنم فاطی گفت از کشو یه قیچی بردار نوک موهامو که گیر کرده را قیچی کن منم رفتم جلوش که قیچی بردارم چاک سینه های خوشگلشو دیدم کلا لباسش یکمی سکسی بود فاطی گفت داری به چی نگاه میکنی ؟ منم گفتم هیچی ولی با هم قشنگ چشم تو چشم شده بودیم و فاطی هم میدونست دارم به سینه هاش نگاه میکنم منم قیچی را برداشتم و رفتم پشتش و مثلا برای اینکه موهاشو زیاد قیچی نکنم هی طولش میدادم تا بیشتر بتونم تن لخت و سفیدشو دید بزنم مخصوصا کونشو . دیگه هی فاطی میگفت چی شد پس منم میگفتم خوب صبر کن نمیخام موهاتو زیاد قیچی کنم دیگه یه چند دقیقه ای طولش دادم و توی این بین با پشت دستمم میمالیدم به کمرش زیاد دیگه نمیشد معطلش کنم و نوک موهاشو قیچی کردم تا موهاش ازاد شد بعد فاطی گفت آخیش راحت شدم موهامو داشت میکشید لعد بهم گفت زیپمو بکش بالا منم گفتم زندائی موهات هنوز لای زیپه فکر نکنم بتونی اینو تنت کنی . فاطی هم برگشت بهم گفت پس زیپو بده پائین منم زیپشو تا بیخ کونش دادم پائین و لباسش از باز شد ولی هنوز توی تنش بود از توی آینه داشت بهم نگاه میکرد منم که محو تماشای بدنش شده بودم دوباره فاطی گفت بازم که داری چشم چرونی میکنی ؟ منم گفتم ببخشید و از اتاقش زدم بیرون وای کیرم کامل براش سیخ شده بود رفتم تو پذیرائی و دیگه از اینکه یه موقع به دائیم حرفی بزنه ترسیده بودم نشستم و کیرم هنوز سیخ بود که بازم فاطی صدام کرد برم اتاقش و بازم رفتم پشت در و در زدم گفت بیا تو دیگه منم رفتم داخل وای این بار دیگه شاخم داشت میزد بیرون فاطی با یه شورت و سوتین لخت وایساده بود و دوتا لباس دستش گرفته بود ازم پرسید کدومشو تنم کنم ؟ منم که خشکم زده بود آب دهنم خشک شده بود و داشتم چهار چشمی نگاش میکردم گفتم نمیدونم هر کدومو دوست داری تنت کن بیا بریم . فاطی خندید و لباس ها رو انداخت رو صندلی کنار تختش و دست منو گرفت و کشید سمت خودش و منم مونده بودم چکار کنم ؟ قبلا ها کلی تصورات و خیالت سکسی باهاش داشتم ولی نمیدونستم یه روز میرسه که خودش دستمو بکشه تا باهاش سکس کنم . چسبیده بودم بهش منکه شوکه شده بودم و کاری ازم بر نیومد خودش لبشو گذاشت رو لبم و شروع کرد لب دادن بهم منم یخم آب شد و داشتم لبشو میخوردم و با دستام کونشو میمالیدم یکمی فاطی بهم لب داد و گفت زود باش امیر جون دیرمون میشه ، منم که داغ کرده بودم براش فاطی خوابید رو تختش وای دیدن بدن زیباش دیونم میکرد میخواست شورتشو در میاره که گفتم نه صبر کن فاطی که تعجب کرده بود گفت چرا مگه نمیخواهی بکنی ؟ خندید و گفتم چرا میخوام ولی دوست دارم خودم شورتتو از پات در بیارم این فانتزی من بود که یه روز شورتتو از پات بکشم بیرون اونم خندید و گفت هرکاری میخواهی بکنی بکن فقط زود باش تا پشیمون نشدم منم سریع لخت شدم و فقط شورتم پام بود کیرمم که توی شورتم سیخ شده بود باد کرده بود فاطی وقتی برجستگی زیر شورتمو دید گفت وای اینو ببین درش بیار ببینمش منم شورتمو جلوش کشیدم پائین و فاطی گفت وااااییی چه کیری داری توله سگ ؟؟!!! کیرم سیخ بود و داشت له له میزدزودتر به وصال کسش برسه فاطی میخاست با کیرم بازی کنه گفتم صبر کن اول نوبت منه تا با کست حال کنم دوست دارم حسابی کستو برات بخورم نمیدونی چند ساله که تو کفتم فاطی ؟ بعد خوابوندمش رو تخت و شورتشو گرفتم و اروم از پاش کشیدم پائین و کس خوشگلش جلوی چشم نمایان شد، وای وای داشتم میمردم براش . فاطی هیکل نسبتا درشتی داره یکمی هم شکم داره ولی چاق نیست رونهاش بینهایت خوردنی و لیسیدنی هستن کلا همه بدنش لیسیدنیه از کف پاهاش بگیر تا فرق سرش . دیگه اون کس که سالها بود تو کفش بودم جلوی چشم بود . کسش نسبت به هیکلش یکمی کوچیک نشون میداد لامصب همه چیزش عالی بود رونهای درشتی آدمو دیونه میکرد فاطی به من ناه میکرد من به بدنش و هنگ کرده بودم فاطی خندید و گفت وقت نداریما منم به خودم اومدم و رفتم لبشو بوسیدم و گفتم بخدا نمیدونی چند ساله تو کفتم فاطی جون ؟ اونم گفت امیر زود باش منم خیلی حشریم یه موقع دیدی پشیمون شدم یالا پسر ببینم چی بلدی ؟ منم لای رونهاشو باز کردم و کسش نماش زیباتر شد دهنمو گذاشتم رو کسش و شروع کردم بوسیدن و لیسیدن برجستگی کسش فاطی هم خوابید رو تخت و یه آآآآآآخخخخخخخ ووووااااایییی گفت و آآآآآآآههههی کشید گفت وای امیر کسمو بخور توله سک منم زبونمو کردم لای کسش وای جون چه کیفی میداد مزه کسش حموم هم بود کسش خوشبو و تر تمیز بود دیگه نمیدونم چقدر کسشو براش خوردم و مکیدم که یکبار لرزید و آآآآههههه میکشید و فهمیدم ارگاسم شده بغلش کردم و تنشو نوازش کردم فاطی همش ناله میکرد و بدنش تکون میخورد منم قربون صدقه اش میرفتم و بدنشو میبوسیدم تا ارومتر شد گفتم خوب بود فاطی جون ؟ فاطی هم با چشمهای شهلاش زول زده بود بهم و گفت اوهوم عالی بود گفتم دوست داری ادامه بدیم یا اینکه پاشیم بریم؟ فاطی گفت نه توله سگ باید تمومش کنی تازه داغم کردی کره خر منم از این فحشهائی که بهم میداد ناراحت که نمیشدم برعکس خیلی هم حال میکردم اینطوری داشت بهم حالی میکرد که چقدر داغ و سکسیه . منم گفتم بازم کستو برات بخورم گفت نه باید با کیرت بهم حال بدی توله منم بلند شدم نشستم بین پاهاش و گرفتم دادمشون بالا و گفتم میخوام کستو جرش بدم جنده فاطی هم ناله میکرد و کسشو میمالید گفت جرم بده توله سگ جرم بده منم کیرمو گذاشتم دم کسش و گفتم حاضری فاطی جون ولی صبر نکردم جوابمو بده و کیرمو کردم تو کس داغش که فاطی جیغش رفت هوا وای باور کنید کسش خیلی تنگ بود برای کیرم . کیر من حدودا 20 سانت میشه و کلفته و کس فاطی تنگ بود برای همین جیغش در اومد ولی دیگه عین خیالم نبود و فقط دوست داشتم بگامش و جرش بدم دیگه اصلا به جیغ و ناله هاش توجهی نمی کردم و داشتم تو کس تنگش تلمبه میزدم و لذتشو میبردم لذتی که سالها بود منتظرش بودم ، فاطی زیرم هی فحش میداد و آخ و اوخ میکرد و میگفت عوضی جرم دادی ای وای کسم آی مامان کسم ، منم میگفتم جووووووووووووووونننننننن مگه نمیگفتی کسمو جر بده ؟ دارم کستو برات جرش میدم ، وای چه تنگی تو فاطی ؟ آخ وای جون جون و همینطوری که اون ناله میکرد و من آه میکشیدم تو کسش تلمبه میزدم که دیگه انقدر حشری بودم براش که نمیدونم چند دقیقه شد که داشت ابم میومد و فاطی هم حسابی داشت ناله میکرد زیرم که دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و همه ابمو ریختم تو کسش و افتادم روش نفس نفس میزدم و اصلا فرصت نکرده بودم سوتینشو از تنش در بیارم و داشتم چاک سینه هاشو از بین سوتینش میبوسیدم و نفس نفس میزدم و کیرم داشت تو کسش نبض میزد و آبمو خالی میکرد . هردومون بی حس و حال شده بودیم ولی داغی و تنگی کسش رو کیرم فشار میداد بینهایت عالی بود . توی همین وضعیت بودیم که یهوئی گوشیش هم زنگ خورد گوشیش رو میز توالتش بود و گفت گوشیمو بده منم گوشی رو دادم دستش گفت وای دائیته هیس صدات درنیاد منم که کیرم تو کسش هنوز شق بود لبشو بوسیدم و گفتم جواب بده خوشگلم اونم بهم اخمی کرد که یعنی هیس . همینطوری که گفت الو جانم منم کیرمو تو کسش فشار دادم وای خیلی حال میداد وقتی داشت با دائی حرف میزد کسشو میکردم که دائیم هم سلام رکد و گفت کجائید پس هنوز تموم نشده ؟ فاطی هم که داشت با اخم بهم نگاه میکرد گفت نه عزیزم خب زیاده باید درست کنم میام دیگه ، دائیم پرسید امیر کجاست ؟ فاطی هم گفت داره کمکم میکنه خب دائیم گفت خب زود باشید دیگه اگر میخواهی من بیام فاطی هم گفت نه نمیخاد کم کم داره تموم میشه نمیخاد بیائی منم یواش میخندیدم و کیرمو تو کسش حرکت میدادم فاطی هم همش اخم میکرد که نکنمش ولی نمیدونم چرا وقتی داشتن حرف میزدن دوست داشتم زنشو بکنم . دیگه فاطی هم که داشت لذت میبرد از کیرم که داره کسشو میماله به دائی گفت کاری نداری من به کارم برسم اونم گفت نه زودی بیائین اینجا کلی ادم اومده بد میشه حلوا نیست فاطی هم گفت باشه بابا میام دیگه قطع کن و گوشیشو قطع کرد منم لبشو گرفتم مکیدم و فاطی گفت عوضی دارم با شورهم حرف میزنم تو داری تلمبه میزنی ؟ منم گفتم بخدا دارم میمیرم برات فاطی کس طلای من اونم خندید و گفت بازم میخواهی بکنی ؟ گفتم تو چی ؟ فاطی گفت میتوی یه دور دیگ بکنی جونشو داری ؟ گفتم آره عشقم من برات جونمم میدم فاطی هم خندید و گفت بریم یه دوش بگیریم تر تمیز بشیم منم گفتم خب دوباره باید دوش بگیریم که گفت نه خره تو حموم بکن کسمو دوست دارم منم گفتم چشم عزیزم و با هم رفتیم حموم و من تنشو شستم و کیف میکردم سینه های سایز هشتادشم براش مک میزدم و کسشو میبوسیدم و میمالیدم و میخوردم براش گفتم برگرد و برگشت و کونشو سمت کرد منم دوتا لپهای کونشو گرفتم میبوسیدمش و صروتمو کردم لای کونش و زبونمو به سوراخ کونش رسوندم و شروع کردم لیسیدن سوراخ کونش اونم خودشو خم کرده بود و حسابی کونشو برام قمبل کرده بود دستاشو گاذاشته بود روی توالت فرنگی و خم شده بود منم نشسته بودم پشت رونهاش و کونشو میخوردم براش اونم حسابی ناله میکرد . سوراخ کونش یه جوری بود که نه میشد بگی اکبنده نه اینکه کون داده باشه نمیدونم شاید بخاطر هیکل پر و کون تپلش بود که سوراخش این مدلی بود ولی هرچی بود که منو دیونه خودش کرده بود دوست داشتم از کون میکردمش ولی ترسیدم بکنمش بدش بیاد و دیگه بهم کس نده برای همین بیخیال گائیدن کونش شدم ولی حسابی براش سوراخ کونشو لیسیدم و مک میزدمش و اونم آه و ناله میکرد و جون جون میکرد دیگه پا شدم و تو همون حالتی که خم بود کیرمو کردم تو کسش و شروع کردم گائیدن کس خوشگلش که واقعا محشر بود فاطی هم هی میگفت وای ای جون جووووووننننننننن بگا لعنتی بگا بگا کسسسممموو بگا اخ قربون کیر کلفتت بشم امیر جون وای آره بکن کسسممموو بکنننن بکنننن منم داشتم وحشیانه از عقب کسشو میگائیدم که بازم زیاد نتونستم تحمل کنم و دوباره همه ابمو ریختم تو کسش و ناله میزدم که فاطی هم همون اخرای ارضای من اونم ارگاسم شد و اونم آه و اوخ میکرد منم کیرمو تا بیخ تو کسش فشار میدادم دیگه هردومون دوباره با هم ارضا شده بودیم و حسابی لذت برده بودیم از همدیگه و بازم تنشو شستم خودمم همینطوری تنمو شستم و با هم اومدیم بیرون و زودی سشوار کشید و لباسشو تنش کرد و از هم یه لب حسابی گرفتیم و فاطی گفت امیر یه موقع اونجا یا جلوی دائیت سوتی ندی میکدمون بفهمه منم خندیدم و گفتم نه عشقم فاطی هم گفت کوفت دیونه عشقم چیه میگم سوتی ندی میگی عشقم ؟ منم گفتم حواسم هست نترس فقط فاطی جون قربون بشم این اولین و اخرین بار نباشه ها من دارم میمیرم برات بخدا فاطی هم گفت باشه حالا موقعیت بشه خودمم میخام باهات بیشتر حال کنم تازه امروز بعد از سالها یه حال اصاسی کردم منم بغلش کردم وگفتم فدات بشم عشقم فاطی گفت تورو خدا اینقدر بهم نگو عشقم عشقم میترسم سوتی بخدا گفتم نترس میگم حواسم هست دیگه چرا میترسی ؟ فاطی گفت حواست باشه دیگه گفتم باشه و بعد با هم رفتیم مراسم و روز هفتم خاله اش هم بازم با هم رفتیم خونه اش و حلوا پخت و بعدشم دوباره با هم حسابی سکس کردیم و که خیلی مزه میداد دیگه موقع گائیدن کسش سینه هاشو را هم میخوردم و میگائیدمش که فاطی بینهایت حال میکرد و این شد که از سال قبل تا الان داریم با هم عشق و حال میکنیم و موفق شدم از کون خوشگل و تلش هم بکنمش که اونم بینهایت عالی بود .
نوشته: امیر