این خاطره بر میگرده به اولین باری که با دوست پسرم سکس داشتم.
فرهاد از من 5 سال بزرگتر و یه سوارکار حرفه ای هست…وقتی بهم پیشنهاد سکس داد اولین جایی که به ذهنم رسید ، مانژ سوارکاری خودش بود.وقتی بهش گفتم حسابی استقبال کرد و ساعتی که از همیشه خلوت تر بود رو بهم گفت…قبلا ازش شنیده بودم که لباس های مشکی خیلی دوست داره…بنابراین یه شورت و سوتین فانتزی مشکی زیر لباسم پوشیدم و به سمت مانژ حرکت کردم.
هنوز از ماشین پیاده نشده بودم که دیدم اومد سمتم و در ماشین رو برام باز کرد…حرکاتش رو از حفظ بودم…تو این یک ماه فهمیده بودم عاشق اینه که لبامو طوری ببوسه که خیس بشن…از اینکه خیلی آرایش کنم بدش میومد و دوست داشت طوری لباس بپوشم که سینه هام تو چشم باشه و حسابی حشریش کنه…
بدون حرف من رو کشید تو بغلش و برد به سمت اتاق استراحتش… میدونستم اونقدر حرفه ای هست که نیازی به مست شدن نداره و به راحتی هم به خودش خوش میگذره هم به من…معاشقه رو من شروع کردم…تو بغلش مدام تکون میخوردم و با ناز میخندیدم…شاید خیلی پلید بودم که این کارهارو میکردم…روزای اول دوستیمون یه بار یواشکی از تو گوشیش یه نت پیدا کردم که نوشته بود تو سکس چه کارهایی رو دوست داره و من داشتم دقیقا همون کارهارو میکردم…رسیدیم به حدی که کلافه شد و سریع رو من خیمه زد…
زیاد داری میتازونی عشق من…آماده ای برای اینکه جر بخوری؟
فرهادم؟ قرار نیست خشن باشیا…یادت نره…
هیسسسسس…فعلا صداتو نشنوم تا ببینم تو این شورت خوشگل چی قایم کردی که قلبم با ندیدنش داره تند تند میزنه…
شورتم رو در آورد و یه آه بلند کشید…
آآآآآآآه…صبرم تموم شده عسلم…بذارم؟
بذار فرهادم…فقط آروم باشه؟خیلی تنگم.
قربون خودت و اون کس تنگت…چشماتو ببند و به هیچی فکر نکن باشه؟
مممم…باشه…آروووم فرهاد.
یه نفس عمیق بکش.
نمیدونستم چی تو سرشه…یه نفس عمیق کشیدم اما هنوز بازدمم خارج نشده حجم بزرگ کیرش رو تو خودم احساس کردم…حتی توانایی جیغ زدن هم نداشتم…چند دقیقه ای که گذشت بازوشو چنگ زدم و شروع کردم التماس کردن.
فرهادم توروخدا آروم تر…خیلی کلفته کیرت…آروووووم…
ششششش…اوه قربونت بشم…درد داری نه؟
اوهوم…وای فرهاد آروم…بسه اصلا نمیخوام…برات ساک میزنم تا ارضا بشی خوبه؟فقط بیار بیرون اون لعنتی رو.
این لعنتی عاشقته آخه دختر…جوووون
فرهاااااد دارم میمیرم از درد…
سکس درد داره دیگه…تحمل کن…
و شدت تلمبه زدنش رو بیشتر کرد…صدای جیغ و داد من گم شده بود تو نفس نفس زدن های عشقم و علی رغم احساسات اولم که درد داشتم ، به شدت در حال لذت بردن بودم…
اون روز بعد از 3 ساعت با هم بودم فهمیدیم چه چیزهایی تو سکس دوست داریم و این شد آغاز رابطه های شیرین ما که هر کدومش تو ذهن هر دوی ما به پررنگی ثبت شده.
عسل
نوشته: asal