از ۱۳ سالگی که فهمیدم داستان لک لک ها الکیه ، همیشه یه حس خارش تو وجودم بود و جورایی دوست داشتم که دادنو تجربه کنم ولی خب شهر ما کوچیک بود و دیوار ها هم چشم داشتن در این حد.
یه پسر ۱۶ سالم که دوست داشتم بدم و این تجربمو واسه اونایی میگم که حس منو دارن.
تو خلوت یا حموم زیاد با کونم ور میرفتم و دست میکردم لای چاک کونم و میمالیدم و بد حشری میشدم ولی همیشه اون حسه نصف کاره میموند و به اوج نمیرسیدم.
تو دوران راهنمایی چند نفر تو کلاسمون کونی شدن و بد اسمشون پخش شد حتی دور بر منم اومدن و اگه ترس آبرو نداشتم رفته بودم .
خیلی جلو خودمو گرفتم ، بعضی وقتا تو مجازی پیدا میشدن قرار مدار میزاشتن ولی یا سر کاری بود یا اون چیزی که میگفتن نبودن .
یه سال دیگه هم گذشت و آرمین حالا ۱۷ سالشه و هنوز تو کف مونده بودم ، بعضی وقتا تو مترو یا اتوبوس منو میمالیدن که کلی حال میکردم دوست نداشتم اصلا تموم شه و خودمو میزدم به نفهمی که نمیدونم و طرفم ادامه بده ولی خب زود تموم میشد .
از خودمم بگم به خاطر حسی که داشتم زیاد به خودم میرسیدم همیشه شیو میکردم دوست داشتم سکسی به نظر بیام ، وقتی میرفتم بیرون وقتی میدیدم مردم زوم میکردن روم لذت میبردم.
تو خانواده تک فرزندم و پدر مادرم زیاد بهم سخت نمیگرفتن روی طرز پوششم یا تا دیر وقت با رفیقم بیرون باشم ، بگذریم
خب داستانو بگم واست ،تیر ماه بود و داشتیم به عروسی پسر خالم نزدیک میشدیم
کل فامیل از قبل لباسو کفشو گرفته بودن ولی زیاد برای من مهم نبود این چیزا،
از صب روز عروسی همه عجله داشتن تیپ منم یه پیرهن مشکی کراوات قرمز شلوار ذغالی زاپ دار و روز قبلش که آرایشگاه رفته بودم ولی واسه امروز یه حالتم باید میزدم
رفتیم خونه خاله داشتن میوه و شیرینی میزاشتن تو ماشین برا تالار ببرن ، همه دختر خاله ها دافی شده بودن لحظه اول نشناختمشون ، لعنت به این آرایش قبلنم اونارو آرایش کرده دیده بودم ولی اون روز دیگه…
راه افتادیم واسه تالار اونجور که میگفتن تالار یه باغ بزرگه خارج شهر بود ، رفتیم دیدیم بله همونه خیلی جای باکلاسی بود خانواده و فامیل های عروس هم اومده بودن تعدادشون زیاد بود رسیدیم به هم سلام خوش آمد گویی این چیزا که یه پسره ۲۵ یا ۲۶ ساله وقتی چشم تو چشم شدیم یه جوری شدم فک کنم اونم همین حسو داشت چون احوال پرسیش با بقیه فرق میکرد گرم تر گرفت با من
منم از فیس و تیپش خوشم اومد بالاخره روز عروسی بود و اونم کن نذاشته بود حسابی به خودش رسیده بود ، از هم جدا شدیم ولی برق نگاهش منو گرفت و هی داشتم بهش فک میکردم.
چن بار رد شدنی از کنار هم بهم چشمک میزد یا میخندیدم منم نیشم باز میشد ،تو یه فرصت به امیر که پسر خاله دومی بود گفتم این پسره کیه امیر گفت اسمشو نمیدونم ولی از خانواده عروسه ،( یکم خیالم راحت شد که آشنای ما نیست) ، امیر پرسید چطور مگه منم پیچوندم گفتم خیلی خودشو میگیره امیر گفت ولش کن بابا .
بعد اینکه یکم سروسامون گرفتیم اومدم ورودی تالار دیدم اونم تکیه زده به یه ماشین سیگار میکشه منم آروم آروم برای اینکه عادی باشم تابلو بازی در نیارم رفتم سمتش دوباره یکم احوال پرسی کردیم گفت اسمت چیه کجایی خودمو معرفی کردم اونم گفت من ناصرم از اراک میایم… همین جوری حرف میزدیم درباره شغلش میگفتو موقع حرف زدنش می دیدم زیر چشی زاپ های شلوارمو نگا میکنه یا مچ پامو دید میزنه منم دیگه فهمیدم بهم چش داره م مصمم تر شدم یکم خودمو لوس کردم و باهاش گرم تر گرفتم اونم راحت تر شد با من .
گرم صحبت بودیم یکی از بچه ها صدامون کرد گفت بیاین کمک رو کردم بهش لُپشو کشیدم گفتم بقیه خالی بندیت بمونه واسه بعد اونم یه دونه به پام زد گفت جووون
رفتیم تو تالار یکم دیگه که گذشت هی بهش فک میکردم خیلی حشری شده بودم دوست داشتم دوباره برم پیشش ، تو یه فرصت پیچوندم و رفتم سراغ ناصر گفتم سرم درد گرفته سروصدا زیاده بیا بریم بیرون ساعت هفت و نیم بود بیشتر مهمونا اومده بودن و جلو تالار پر ماشین شده بود ما رفتیم کنار تالار چند تا درخت بود و زمین زراعی رفتیم زیر درختا نشستیم ناصر گفت خسته شدی گفتم صدا طولانی مدت اذیتم میکنه گفت منم اینجوریم یه چندتا آبمیوه و میوه با خودش آورده بود گفت بیا بخوریم ، من یهو بهش گفتم کسی تور نکردی کسی چشمتو نگرفته گفت نه دیگه حوصلشو ندارم بیام آشنا شیم حرف بزنیم تا آخرش برسم به یه کس کردن ، اینو که گفت فهمیدم به پسرا چشم داره .
بهش گفتم پس چیکار میکنی کف دستی میزنی خودتو خالی کنی ، اونم راحت گفت بعضی وقتا پسر میکنم ، گفتم یعنی گِی هستی گفت نه فقط میکنم منم یکم کرم ریختم و خودمو ناز کردم پیشش گفتم کدوم پسر چشتو گرفته.
یکم مکث کرد گفت راستشو بگم دهنت قرصه گفتم اهوم
گفت : تو
گفتم واقعاً هیچی نگفت یکم خجالت کشید معلوم بود منم برا اینکه تو ذوقی نخوره از حرفش گفتم یعنی میخوای منو بکنی ، اینو گفتم سرشو بالا آورد گفت اگه دوست داشته باشی .
دو دل شده بودم از این ور میگفتم این همه منتظر این فرصت بودی از یه ور می ترسیدم کسی بو ببره.
یکم مکث کردم گفتم من تجربشو ندارم اینو که گفتم چراغ سبزو بهش دادم .
ذوق کرد گفت خیلی بهت حال میدم قول میدم خوشت بیاد ، گفت بین خودمون باشه خواهشا بزار ادامه داشته باشه ، اونم کلی قسم خورد دیدم نزدیکم شد در حدی که دماغمون خورد به هم آروم لبشو آورد جلو منم یه لب ازش گرفتم که دومی رو گرفتیم که آروم دستشو آورد صورتمو گرفت و فشار لب گرفتنشو بیشتر کرد منم چشمامو بسته بودم اصلا فک نمیکردم انقدر حال بده فک کنم ده بیست بار لب گرفتیم.
ناصر سرشو کشید عقب گفت بریم یه جای خلوت گفت بیا بریم تو ماشین من ، بلند شدیم راه افتادیم سمت ماشینش ،ماشینش یه پاترول بود که مخصوص آفرود بازی بود کلی تجهیزات داشت به من گفت برو صندلی عقب بشین ، ماشینو روشن کرد و برد دور ترین جای پارکینگ پیاده شد یکم اطرافو چک کرد و آروم اومد عقب سوار شد فوراً شروع کردیم لب گرفتن و منو چسبوند به گوشیه ماشین و پاهامو میمالید لبمو گاز میزد و میکشید و رفت سمت گردنم یه ته ریشی هم داشت که وقتی گردنمو میخورد مور مورم میشود به خودم می پیچیدم یه دستشو انداخت پشتم و منو آورد رو خودش ومحکم داشت لبامو میکند و یه دستشو انداخته بود تو چاک کونم و محکم میمالید منم داشتم به اون چیزی که هی تصور میکردم تجربه میکردمو ناصر گفت پیرهنتو باز کن تو همین حال اونم لباسشو کند و کمربندشو باز کرد وقتی پیرهنو کندم بدن سفیدمو دید اومد سینه هامو گرفتو میخورد و میمالید منم آروم کیرشو از رو شلوار میمالیدم خیلی حس خوبی داشتم وقتی حسابی سینه هامو خورد سرشو کشید عقب و اشاره کرد به کیرش منم یکم اشوه اومدم رفتم شلوارشو تا زانو کشیدم پایین از روی شورتش معلوم بود کیر بزرگی داره شورتشو کشیدم پایین یه کیر ۱۵ ،۱۶ سانتی داشت ولی کلفت بودو کاملا شیو کرده بود وقتی با دست گرفتمش یه حس خوشی بم دست داد آروم آروم براش مالیدم از پشت سرمو گرفت و نزدیک کیرش کرد منم یه حالی بودم آروم لبمو غنچه کردمو سرشو بوسیدم و یواش یواش زبون میزدم بهش از پایین تا بالا لیس میزدم و آروم کردمش تو دهنم کل دهنمو پر کرده بود حتی نمیتونستم زبونمو تکون بدم .
بالا پایین که میکردم به زور ۷، ۸ سانتشو تو دهنم جا شود ولی یکم دندون میزدم اینطور که ناصر میگفت .
کیرشو از دهنم کشید بیرون گفت تخمامو بخور شروع کردم قورت دادن تخماش خیلی حال میداد ، ناصر دستمو گرفت و گفت برام جق بزن ،با یه دست کیرشو میمالیدم و با دهنم تخماشو میخوردم اونم نفس کشیدنش عمیق شده بود معلوم بود داره لذت میبره
گوشیم زنگ خود کیرشو ول کردم گوشیو جواب دادم دیدم بابامه شاکی بود گفتم الان میام.
ناصر گفت کجا گفتم بریم بعداً بیایم کارم دارن اونم بد ضد حال خورده بود گفت وایسا زود تموم میشه و من لباسمو پوشیدم گفتم بعداً بعداً…
ساعت های ۱۰ شام دادن و ناصرم هی میومد میرفت اشاره میکرد کی بریم ، دیوانم کرده بود.
بعد شام نگا کردم دیدم نیستش رفتم بیرون دیدم داره سیگار میکشه ،رفتم نزدیکش
گفتم پس کجایی گفت فک کردم پشیمون شدی گفتم نه بابا سیگارتو بکش بریم ، سیگارش هنوز نصف بود که پرتش کرد گفت بریم…خیلی عجله داشت ، رسیدیم پیش ماشین دستمو گرفت برد سمت راست ماشین که جلو تالار رو بگیره ، منو چسبوند به ماشین لب میگرفت و با دستش چاک کونمو میمالید ، یکم بعد کمربندمو باز کرد منو برگردوند و سمت ماشین و شلوارمو کشید پایین یه شورت استرنج مشکی پاک بود که وقتی دیدمش حالش خراب شد از رو شورت شروع کرد خوردن منم تو حال خودم نبودم ، شورتمو کشید پایین یه بوس از لپ کونم گرفت و نازش میکرد و با دستش لُپ کونمو از هم باز کرد که یه آه کشیدم بهم میگفت دیوونت شدم چه کووونی داری تو ، سرشو کرد تو چاک کونم شروع کرد لیس زدن منم چون اولین بارم بود اصلا فکرشو نمیکردم انقدر حال بده واااای به خودم می پیچیدم با دست سر ناصرو فشار میدادم تو چاک کونم ناصر یع جور لیس میزد که دست خودم نبود شروع کردم آه و ناله یکی از پاهامو بلند کرد گذاشت رو پا رکاب ماشین که کونم از هم وا بشه راحت تر بخوره منم فقط به خودم می پیچیدم اگه میدونستم آنقدر لذت داره بار اول که گوشیم زنگ خورد نمیرفتم.
ناصر بهم گفت دست شویی نداری ، تعجب کردم از حرفش گفتم چطور مگه گفت تا سرویس برو خودتو تمیز کن میخوام برات جا بزنم ، منم رفتم تو راه دل تو دلم نبود و هنوزم حس دو دلی رو داشتم
برگشتم دیدم در عقبو باز کرده یه کِرم هم آورده بود ، شلوارمو تا زانو دادم پایین گفت کلا درش بیار گفتم یکی میاد بابا گفت من حواسم هست منم کلا در آوردم گفت داگی برو رو صندلی بشین منم رفتم چون وزنم زیاد نیست وقتی داگی وایسادم چاک کونم باز شد و سوراخم معلوم بود اونم از پشت داشت یه کون تنگ آکبند رو میدید آروم سرشو خم کرد یه چند مین دیگه هم لیس زد دیگه نیازی نبود با دست لُپ کونمو باز کنم و ناصرم راحت از بالا تا پایین کونمو لیس میزد انگشتشو کرم مالی کرد با یه فشار انگشتشو کرد تو سوراخمو که آروم رفت تو یه کوچولو دردم گرفت شروع کرد عقب جلو و یه حس خوبی داشتم که دوباره درد شروع شد دیدم دوتا انگشتشو کرده تو آروم میچرخوند میگفت میخوام جا باز کنه اذیت نشی که دوباره درده شدید تر شد که دیدم سه تا انگشتش کرده تو داشتم اذیت میشدم گفتم یکم کرم بزن اونم این کارو کرد و دردش خیلی کم شد بعد چند بار عقب جلو کردن گفت کونت دیگه آماده گاییدن شده منم دل تو دلم نبود و اینکه اولین باری بود کونم مزه کیرو میچشه
سه تا انگشتشو کشید بیرون و قبل اینکه سوراخم بخواد تنگ شه سر کیرشو گذاشت دم سوراخم آروم فشار میداد دیدم هنوز سرشم تو نرفته و خیلی دردم داره زیاد میشه آخ آخ که میکردم ناصر میگفت چیه داری جررر میخوری ای جووون و منم داشتم پاره میشدم که سرش رفت تو یکم وایساد ( بعضی جاها میخونم که وقتی کون میدن کلا لذت میبرن ولی واسه من دردش بیشتر از لذتش بود ) به ناصر گفتم خیلی درد دارم اونم یکم دیگه کرم زد به کیرش و گفت خب معلومه دارم یه کون تنگو گشاد میکنم و باز یکم دیگه فشار داد از درد دندونامو به هم زدم همش تو سرم میگفتم کاش بگم بسه واقعاً درد داره که دوباره یکم دیگه فشار آورد با دستم یکم شکمشو گرفتم که ادامه نده اونم وایساد ، بهش گفتم ناصر پاررره شدم نمیتونم میگفت الان دردت تموم میشه و لذت میبری.
با دستاش شونه هامو گرفت و میمالید و خوردن شکمش به کونمو حس کردم که همه کیرشو کرده بود تو من
درد امونم نداد خواستم برم جلو که کیرش در بیاد و با دستش شونمو گرفته بود به نفس نفس افتاده بودم .
بهم میگفت خوش میگذره منم فقط وای وای وای میکردم .
یه مدت که گذشت آروم شروع کرد عقب جلو کردن ، دردش مثل اول نبود ولی هنوزم درد میکرد ، ناصر میگفت دیگه کونی خودم شدی آرمین ، گفتم جرررم دادی وااای گوه خوردم خیلی درد داره .
دستشو آورد و کیرمو گرفت و شروع کرد به مالیدن دیدم دردم کمتر شده و از کار ناصر خوشم اومد ، معلوم بود خیلی پسر کرده با تجربه شده .سرعت تلمبه زدنش زیاد شد و منم مثل اول درد نداشتم و شهوتم زیاد شده بود به خاطر این که یه کیر داشت منو می گایید و همینش بود که لذت می داد نه خود کون دادن .
ناصر چندمین کرد و کشید بیرون ازم و گفت بخواب رو صندلی و پاهامو بدم بالا همین کارو کردم و ناصر دوباره سوراخمو گشاد کرد و راحت تا ته کرد تو ولی همچنان یه کوچولو درد داشتم ناصر همون جور که تلمبه میزد سرشو از لای پام آورد و شروع کرد لب گرفتن من درجه حشریتم بالا بود شروع کردم به آه و ناله کردن ، صدای شلاپ شلاپ ماشینو پر کرده بود و ناصر بد جور داشت منو میگایید.
ناصر گفت داره میاد داره میاد … آبشو با فشار کرد تو کونم و هی داشت کیرشو فشار میداد تو کونم منو چشمام خمار شده بود به حس خوبی داشتم از اینکه یه غریبه آبشو ریخته تو کونم .
کونم پر شده بود از آب ناصر یه گرمای خوبی داشت ، ناصر نفس نفس میزد و بیحال منو نگاه کرد گفت حال کردی منم سر تکون دادم ،کیرشو کشید بیرون انگار یه چیزی ازم کم شده بود و آبش بود که سرازیر شده بود از کونم پیاده شدم نگا کردم دیدم آب کیرش از سوراخم راه افتاده به سمت پایین میاد که خیلی خوشم اومد با یه انگشت کردن تو سوراخم دیدم کلا لیز لیز شده و آماده گاییدن دوبارس و ناصر بدجور خسته شده بود و دیگه نای حرکت نداشت نشست یه چند تا موز آبمیوه تو ماشین خورد حالش اومد سر جای خودش .
رفتم جلو گفتم تمومه دیگه گفت ها چیه خوشت اومده…یه بار دیگه بکنم دیگه میمیرم گفتم باشه ولی خیلی حال دادی گفت میدونستم حال میکنی .
بهم دستمال داد و خودمو تمیز کردمو رفتیم تو تالار .
و من علاقه زیادی به دادن پیدا کردم
نوشته: آرمین