سلام دوستان اسم من نادر هست و 37 سال دارم،داستان واقعی و باور نکردنی که برام اتفاق افتاد رو میخوام براتون تعریف میکنم، امیدوارم سرزنشم نکنید.
من ده سال میشه ازدواج کردم بچه هم به دلیل شرایط اقتصادی نداریم و از زندگی و خانواده ای که دارم راضی و شاد هستم. ما زندگی عادی داشتیم ولی یه خواهر زن دارم به اسم سوسن که همش تو زندگی ما سرک میکشه و گاهی باعث دعوا بین من و یاسمن(خانمم) میشه که حسابی کفر من رو در میاره ، سوسن یه زن 43 ساله با اندام زیبا هست که بچه دار نمیشه و همش یا خودش خونه ماست یا خانمم خونه اونا، یا هر دو با هم خونه مامانشون که تنها زندگی میکنه،چون پدر خانومم فوت شدن.
درسته ما رنگ آرامش از این لحاظ ندیدیم ولی عادت کردیم چون خانمم دوست داره دیگه منم زیاد گیر نمیدم .هر چند گیر هم بدم گوش نمیده و باز باعث دعوا میشه.
خلاصه زندگی عادی ما اینجوریه و کار من جوری هست که یک روز خونه هستم و یک روز سرکار، روزهایی که خونه ام ،با اسنپ کار میکنم و زندگی میگذرد.
من زندگی عادی خودم رو داشتم و اصلا هیچ احساسی به سوسن نداشتم اونم همش جلو من پوشیده بود و همش با دخالت های غیر مستقیم باعث دعوا ما بود که با سایت شهوانی آشنا شدم و ماجرا های سکس و داستان ها رو خوندم اکثرا از نوشتارشون معلوم بود دروغ میگن و این افکار ساخته و پرداخته ذهنشون هست و اینها با واقعیت همخوانی نداشت چطور میشد اینجور راحت با کسی سکس کرد .
منم آدم منطقی ام و زود از این دروغ ها سر در میاوردم تا اینکه یه داستان خوندم که مغز و ذهن و کل وجودم رو درگیر کرد اصلا نتونستم هضم کنم داستان رو داستان مربوط به یه آقا و خانمی بود که تو آپارتمان زندگی میکردن و همسایشون یه پیرمرد بود که خانم عمو صداش میکرد و بعد کلی کنکاش مرد متوجه شد که این آقا و خانمش با هم رابطه دارن.
با خواندن این داستان کلا به هم ریختم چون نگارشش جوری بود که واقعی به نظر میرسید ولی بعد از یک روز استدلال فهمیدم این هم دروغ هست با چند تا علت و دلیل که امکان نداره اینجور بشه، چون آدم این قدر نمیتونه نسبت به خانومش بی غیرت باشه.
خلاصه جرقه این جور سکس ها در ذهن من زده شد و هیجان داشتم که منم میتونم یه سکس داشته باشم یا نه.
بعد یه داستان در مورد خواهر زن خواندم که با هر استدلال من راست بودنش ثابت شد و جرقه سکس با سوسن در ذهنم نقش بست.
از طرفی هم چون بهم با دخالت هاش ضربه میزد این جرقه هر روز بیشتر و بیشتر شد تا اینکه یه روز سوسن بهم زنگ زد.
(داخل پرانتز بگم : من فنی یکم مهارت دارم و هر چی خراب بشه سعی میکنم درست کنم و تا اون موقع خیلی از وسایل خونه خودمون ، خواهر زنم و مادر شوهرم رو درست کرده بودم و بر خلاف من باجناقم اصلا فنی بلد نبود و نمیتوانست هیچ چیز درست کنه ولی عوضش یه زبون داشت که بکوب میتونست یک ساعت حرف بزنه و انواع اقسام داستان ها رو تعریف کنه در کل خوش صحبت بود ولی من کم صحبت و یه کم خجالتی)
+الو سلام خوبین بفرمایید.
-سلام آقا نادر خوبی
+ممنونم شما خوبین خانواده خوبن
-ممنون سلامت باشین راستش گرم کن ما روشن نمیشه آب گرم نداریم خواستی بری خونتون بیا اینو درست کن برو
+چشم یکم طول میکشه ولی میام
-دستتون درد نکنه
+خواهش میکنم خداحافظ
(اینم بگم اینجور کارا عادی بود و همش اینجور اتفاقات می افتد مثل هر خونه دیگه)
بعد اینکه کارمو انجام دادم رفتم خونشون در زدم در باز کرد چون عجله داشتم سریع رفتم داخل و یا الله نگفتم چون خواهر زنم بیرون بود و مطمئن بودم باجناقم (امیر)خونه نیست . وقتی وارد خونه شدم امیر با شلوارک دراز کشیده بود و تا منو دید خجالت زده گفت آدم وارد میشه یه یالله میگه منم گفتم ببخشید فکر کردم کسی نیست چون سوسن هم بیرون بود سریع اومدم آب گرم کن رو درست کنم برم که اونم واقعا منو میشناخت و میدونست دروغ نمیگم گفت زحمت شد ببخشید .
من رفتم یکم با آب گرم کن کلنجار رفتم درست نشد خلاصه یه نگاه به شیر گاز کردم دیدم ای داد اینا شیر رو بستن و گاز نمیاد که روشن بشه خلاصه یواش شیر گاز رو روشن کردم جوری که متوجه نشن بعد گرم کن رو روشن کردم و با لحن خاصی گفتم درست شد بفرمایید .
و بعد اینکه خودمو مهم جلو دادم رفتم بیرون و اینا هی اصرار کردن که حداقل یه چایی بخور منم گفتم شرمنده باید برم خونه خانمم منتظر هست و خداحافظی کردم و رفتم.
تا اینجای داستان کاملا زندگی عادی و معمولی خودمون بود ولی راه خونه که بودم به کارشون خندم گرفت ولی به کسی نگفتم چون بعد اون نمیتونستم خودم رو نشون بدم و دخالت های سوسن یادم اومد و اون داستان سکس داخل سایت که تو دلم گفتم چی میشد باجناق خونه نبود و من میتوانستم انتقام این همه شکنجه رو بگیرم ولی نمیشد چون هم من خجالتی بودم و هم سوسن دختری نبود که بتونم بهش حتی پیشنهاد بدم و خودم رو سرزنش کردم و گفتم این فکر رو از ذهنت بزن بیرون تا باعث آبروریزی نشه.
به هر حال مدتی گذشت و من همش ذهنم آیتم و نقشه های اینکه چطور این اتفاق بیفته رو میچیدم و هر بار به بن بست میخوردم و پشیمون میشدم ودوباره بیخیال میشدم ولی کار خیلی سختی بود و من همیشه با خودم و افکارم درگیر بودم .
مدتی گذشت و سوسن بهم زنگ زد اومدی سمت خونه ما منم سوار کن بیر خونه خواهر شوهرم کرایه ات میدم منم گفتم چشم و بعد یک ساعت اومدم دم در خونشون و زنگ زدم سوسن اینجام بیا ، اونم سریع آماده شد و اومد و سوار ماشین شد.
+سلام خوبی سوسن خانم
-سلام ممنونم شما خوبین ، ببخشید مزاحمتون شدم
+نه بابا چه حرفیه تو رو خدا راحت باشین
-دستت درد نکنه
مکالمه عادی ما بود و من مسیر رو رفتم رو رسوندم در خونه خواهر شوهرش ، خواست پیاده شه اسرار داشت کرایه بده منم گفتم زشته و برو از این کارت خوشم نیومد که دیدم رفت رو با حالت خنده کنان ازم تشکر کرد. منم تو دلم هزار تا فحش به خودم دادم که بهترین فرصت رو از دست دادی و کاری نتونستی بکنی.
خلاصه این نیز گذشت و من با همین افکار باز خودم رو سرکوب کردم که کار خیلی خوبی کردم و نباید پام رو از گلیمم دراز تر بزارم.
مدت ها به همین منوال گذشت و من از ترس آبرو ریزی و اینکه اون جنبه آدم مثبت بودن و خوب بودنم از بین نره کاری نکردم ولی همیشه به خاطر دخالت هاش و اعصاب خورد کنی هاش از دستش کلافه بودم و میخواستم انتقام بگیرم ولی نمی شد و نمیتونستم . تا اینکه یه روز دوباره زنگ زد و گفت آبگرمکن مون باز روشن نمیشه و ظرفام مونده اگه بتونی زود بیای درستش کنی کار مهمی برام میکنی منم گفتم چشم تا نیم ساعت میام و سریع مسافرم رو پیاده کردم و رفتم خونشون در رو زدم در و باز کرد، دیدم پوشش مثل همیشه نیست که مانتو جلو باز پوشیده و یه روسری انداخته سرش سرم رو پایین انداختم و گفتم اول شما بفرما خندید و گفت نترس امیر نیست و بهت گیر نمیده منم گفتم عیب نداره اول شما وارد بشید بعد من میام ، سوسن وارد شد و من پشت سرش یه یالله گفتم و وارد شدم . سوسن خندید و گفت گفتم کسی نیست نادر زود باش میخوام کارام رو بکنم که خیلی کار دارم. گفتم چشم رفتم نگاه کردم دیدم باز شیر گاز رو بسته و برای اینکه بهش یاد بدم گفتم سوسن بیا اومد گفتم هرگز به این شیر دست نزن اینجور باشه باز هست و اینجور کنی بسته میشه و گرمکن ات خاموش میشه دختر .
اونم خندید و گفت پس اینجور هست من چون میخواهم دستمال آویزون کنم اینو میزنم بالا ، منم خندیدم و گفتم نکن دختر بخاطر این خاموش میشه دیگه ، صدای خنده هاش اولین بار بود که اینجور میشنیدم و پوشش اش اولین بار اینطور جلو من بود ناخودآگاه کیرم بلند شد و کاملا شق کردم ، کلی تشکر کرد و اجازه نداد چیزی بگم چایی ریخت و گفت خسته ای بشین بخور بعد برو ، منم تعارف کردم نمیشه و امیر نیست زشته ایشالله بعداً که گفت لوس نشو ریختم بخور برو ، منم یه پنج دقیقه باهاش حرف زدم و اون هم روبروم رو مبل نشست و کلی تشکر کرد ولی هرازچند گاهی احساس میکردم به کیر شق شدم نگاه میکنه منم تا فهمیدم متوجه شق شدنم شده از خجالت آب شدم و کیرم خوابید ، چایی رو خوردم و بعد از تشکر رفتم بیرون و پی کارم .
این بار ناراحت نبودم چون میدونستم کاری که بخوام نمیشه و تصمیم گرفتم فراموش کنم و این آرامش و لذت زندگی رو با هوس نابود نکنم .
یک روز گذشت و من رفتم سرکار و بعد از کلی کار که سابقه نداشت این قدر کار کنم خسته و کوفته اومدم خونه و به خانمم گفتم دیگه امروز نمیرم اسنپ و خستم میخواهم استراحت کنم و خانمم گفت چشم تو استراحت کن من برم به مامانم سر بزنم تا ظهر میام ، گفتم چشم برو. و رفتم خوابیدم ، تمام افکار منفی هم از ذهنم پاک کردم تا دیگه در آرامش باشم و فکر انتقام هم نباشم ، خوابم برد و بعد دو ساعت با صدای گوشی ام بلند شدم دیدم سوسن زنگ میزنه جواب دادم گفت ببخشید میدونم خواب بودی ولی خواستم پول اون روغنی که برام گرفتی رو برات بدم ، راست میگفت یه هفته قبل براش روغن گرفته بودم که پولش نداده بود منم یادم رفته بود گفتم حالا میدی این چه حرفیه مگه ما غریبه ایم گفت نه میدونم خونه ای آوردم بدم در باز کن اومدم بدم . منم با شلوارک بودم سریع لباس عوض کردم و در باز کردم دیدم سوسن با لباس همیشگی اومد داخل و رفت رو مبل نشست و
-گفت خسته نباشی آقا نادر دیروز کلی خسته شدی که امروز نرفتی اسنپ
+آره خیلی
-ببخش از خواب بیدارت کردم
+خواهش میکنم
-راستش میخواستم باهات حرف بزنم از خواهرم پرسیدم خونه ای و تنها یواش بدون اینکه بفهمه اومدم و خواستم ازت چیزی بپرسم
+بفرما سوسن خانم من در خدمتم
-راستش
+راستش چی راحت باش دختر
-راستش میخواستم علت رفتارت رو بدونم چند وقت هست حس میکنم نسبت به من رفتارت عوض شده و یه جوری بهم نگاه میکنی
+متوجه نشدم از چه لحاظ
-اون روز یادته آبگرمکن درست کردی چرا اونجور شده بودی یا روزهای قبل یه جوری بهم نگاه میکردی انگار بهم حس داری.
+نه بابا سوءتفاهم شده سوسن بخدا منظوری نداشتم
-اون درست ولی چرا شلوارت اون جور شده بود
+چطور متوجه نمیشم سوسن رک بگو
-متوجه نشدی یا خودتو زدی به اون راه نترس اون همه بهم خدمت کردی به کسی نگفتم خواستم تنها با هم حرف بزنیم ببینم چته
+هیچی (از خجالت آب شدم) سرم انداختم پایین
-نادر رک باش میخوام اگه مشکلی هست اینجا حل کنیم نمیخوام صمیمیت خانواده از بین بره تو پسر فوق العاده خوب و مهربونی هستی که همیشه برامون خوب و مثال زدنی هستی چرا اون روز و این چند مدت نسبت به من اینطور رفتار میکنی خواهش میکنم راستش بگو تا اگه مشکلی هست بین خودمون حل کنیم و باعث آبروریزی نشه
+راستش نسبت بهت چند مدتی هست احساس پیدا کردم . بعد از اومدن از خونه شما احساس کردم کارم اشتباه هست و پشیمون شدم و منم دیگه نمیخوام اون رفتارم تکرار بشه
-خدایی خیلی نامردی اون روز عمدا خودم صدات کردم تنها بودم و گرم کن واقعا خراب بود نمیتونستم روشن کنم و بهونه جور بود و چون بهت شک کرده بودم خواستم ببینم چه کار میکنی و آیا دست به کار اشتباهی میزنی یا نه که دیدم تو خوب تر از اونی هستی که بهت فکر میکردم ولی فقط شق کردنت اذیتم کرد ولی بعد تو دلم بهت تبریک گفتم که تونستی با خودت مبارزه کنی و دست از پا اشتباه و خطا نکنی
+ممنونم ولی شرمنده بابت اون کار ببخشید دست خودم نبود
-حالا گذشته ولی این برام مهم هست چرا نسبت بهم احساس پیدا کردی مگه من کار اشتباهی کرده بودم که وسوسه شده بودی برام
+نه کار اشتباه نه راستش حس انتقام بود
-حس انتقام بابت چی آخه
+همیشه با دخالت هات باعث دعوا من و یاسمن میشی منم بعد کلی دعوا فکر انتقام اومدم سراغم خواستم یه گوشه گیرت بیارم و انتقام این همه دعوا رو سرت در بیارم و یه حالی هم کرده باشم
-واقعا فکر میکنی در زندگی شما دخالت میکنم ؟
+آره اگه نبود این افکار سراغ من نمی آومد.
-بین نادر ما خانوادگی اینجور هستیم چون با هم صمیمی هستیم فکر میکنی دخالت هست بخدا اگه دخالت بود کلی کار میتونستم انجام بدم و تو که هیچی نداری رو از خانواده پرت کنم بیرون ولی تو پسر خیلی خوبی هستی
خلاصه با حرفاش آرومم کرد و من بابت اون حس و ناراحتی ام ازش معذرت خواستم و گفتم
+ببخش سوسن من واقعا اشتباه کردم
-خواهش میکنم ولی واسم شق کرده بودی
+ببخش دیگه قول میدم دیگه تکرار نشه خواهش میکنم به کسی نگو آبروریزی میشه ، بزار همه چی اینجا بین خودمون تموم شه
-یه شرط داره
+هر شرطی باشه قبول
-باز کن ببینم اون چیزی که برام شق کرده بود
+نه دیگه قول دادم بهت حس نداشته باشم خواهش میکنم
-فقط یه بار ببینم بهش دست بزنم و تمام شه همه ماجرا اینجا
+آخه ببینی دست بزنی اونوقت کنترل من از دستم میره و خدا نکرده کاری میشه که باعث آبروریزی میشه خواهش میکنم اینو نخواه
-قول میدم کاری نکنیم فقط ببینم ، آخه برام خیلی جذاب بود
+آخه نمیخوام بد بشه و کار اشتباهی بکنیم بهت گفتم تصمیم گرفتم دیگه اون چیزا رو فراموش کنم
-اخه نداره یا نشون میدی یا به یاسمن میگم
+اینکه بگی نهایتش میشه طلاق ولی من زیر بار زور نمیرم
-باشه بابا بهت ایمان آوردم تو خوب تر از اون چیزی هستی که حتی من فکر میکردم ، ولی بدون نه امتحان هست نه چیزی خواهش میکنم
اشک از چشماش سرازیر شد و چون من طاقت گریه هیچ کس رو ندارم ناخودآگاه رفتم و بغلش کردم و بوسیدم و گفتم
+ببین سوسن خیلی برام عزیزی مخصوصاً با توضیحات کاملی که دادی برام عزیز تر شدی بخدا یاسمن هیچ وقت اینجور تعریف نمیکرد هر موقع میگفتم دخالت دعوا میشد ، ولی تو آخرش رو بهم ثابت کردی نذار این خاطر خوب در ذهن هر دوتامون بد تموم بشه
-نادر خیلی مردی بوسم کرد و گفت خوش بحال یاسمن همچین مردی داره
+گفتم الان بغل هم هستیم .لعنتی باعث شدی شق کنم
-موفق شدم با خنده و باز بوسم کرد
منم بوسیدمش و گفتم
+فقط به یه شرط نشون میدم که این آخرین بار باشه و دیگه هرچی بینمون بود همین جا تموم کنیم و با مال امیر مقایسه نکنی که باعث سرد شدن رابطه زناشویی تون بشه
-قول میدم نادر فقط بزار ببینم و بازی کنم یه دقیقه
+باشه
زیپ شلوارم رو باز کردم و آوردم بیرون با دیدنش کلی تعجب کرد و گفت
-واقعا مال خودته
+نه مال عمم هست خخخ
-خیلی بزرگه دست بزنم
+آره یکم بازی کن ولی اونجوری که تو میگی نیست مال من نهایت میشه شانزده سانت کیر بزرگ ندیدی میگی
-نمیدونم ولی مال امیر نصف تو هم نمیشه
+مهم سرش هست که بره توش باعث تحریک ات بشه بین سر کیر من کوچیکه
-اره راس میگی لعنتی سر کیر امیر از مال تو بزرگ تره
+با خنده دیدی هر کسی یه عیبی داره
-اره حالا نوبت توست هر کجای بدنم رو دوست داری نگاه کنی باز کنم ببین
+نه همین که بغل منی کافیه میترسم کاری کنم که نمیخوام
-نترس بزار لخت شم نمیزارم بکنی با خنده
لخت شد و بهم گفت
-تو هم لخت شو
+باشه
بعد هم دیگه رو بغل کردیم و اونم کیر من رو خورد و من کوس اونو ، دیدم میگه
-نادر خواهش میکنم بزار توش
+قول دادی نکنم
-الان دیگه حالم خرابه نزاری میمیرم
اینو گفت دلم براش سوخت و به پشت خوابوندم
و رو شکمش خوابیدم و سرش رو گذاشتم رو کوسش و با فشار کوچیک رفت توش ، بعد چند دقیقه تلمبه زدن دیدم بدنش شل شد و گفت اخش منم گفتم
+ارضا شدی سوسن جان گفت آره حالا اجازه بده منم ابم بیاد
-سوال داره دیونه هر کار دوست داری بکن
منم چند تلمبه با احساس زدم و وقتی خواست آبم بیاد زود در آوردم و ریختم رو شکمش.
+دیدی سوسن آخر کار خودمون رو کردیم خیلی پشیمون ام
-من پشیمون نیستم چون میخواستم حالت خوبه شه و اون حسی که بهم داشتی از بین بره ، بخدا تا حالا با هیچ مرد غریبه ای سکس نکردم غیر از شوهرم تو دومین آدمی ، پس خوشحالم که با این رابطه تمام کدورت ها از بین رفت و هیچ علامت سوالی بین ما نموند که باعث دلخوری بشه
+قبول ولی باید قول بدی دیگه تکرار نشه و این آخرین سکسمون باشه و همه چی رو فراموش کنیم
-خیلی دیوثی من گفتم غیر امیر فقط با تو بودم یعنی تو غیر یاسمن با کسی بودی که نگفتی
+راستش بگم
-بگو
+من دوران سربازی یه اشتباهی کردم و به یه خانم شماره دادم نگو خانم جنده اس ، بعد اومد زنگ زد که بیا خونمون و اجاره خونم مونده باید پنجاه هزار بدی و بکنی منو (سال ۸۹)، منم جوان و نادان رفتم این کار کردم و بعدش که خدمت تموم شد با یاسمن ازدواج کردم و ادامه رو خودت می دونی… بعد اون ماجرا کلی ناراحت شدم ولی ناراحتی فایده نداشت اشتباهی بود که کرده بودم ولی تکرار نشد با اینکه هر روز اسنپ مورد پیش میاد ولی به هیچ کدوم نگاه هم نمیکنم تا اینکه تو و احساس تو اومد که دیگه خودت میدونی چی شد با خنده
-آره جونی بود ولی قول بده دیگه به یاسمن خیانت نکنی
+قول میدم به شرطی که تو بزاری با خنده
-منم قول میدم دیگه تکرار نشه چون علامت سوال هم رفت دیگه بی حساب شدیم
+سریع برو شکمتو بشو الان میریزه
-باخنده دستمال کاغذی بیار پاک کن نادر
آوردم و پاک کردم و رفت حموم شست ولی دوش نگرفت.
+عافیت باشه سوسن
-دیونه دوش نگرفتم که کثافت کاریتو شستم
+خودت خواستی
-درسته
+ولی سوسن اصلا باورم نمیشه به این راحتی با هم سکس کردیم انگار خوابم مگه میشه یه دختر به این راحتی به آدم بده آخه با حالت خنده
-وقتی پسر خوبی باشه که موقع نیاز هر کار ازش بخوای با جون و دل انجام بده و هیچ چشم داشتی نداشته باشه یهو دل آدم براش میره و به همین راحتی اتفاق میفته با خنده
+خیلی دیوثی پاشو برو الان یاسمن میاد آبرومون میره با خنده
-یاسمن تا من نرم خونه مامان نمیاد . بهش گفتم تا من نیام نرو مامان تنهاست.
+پس بمون ناهار با خنده
-نه میرم باید به خانومت هم برسی بعد مدتها امروز خونه ای
+باشه
بعد اومد گفت آخرین بوس کنم برم و بوسید و منم بوسیدم و رفت و ماجرا تموم شد.
از اون موقع تا بحال هر دو سر قولمون هستیم و عادی رفتار می کنیم مثل همیشه درسته گاهی پوزخند معنی دار به هم میزنیم ولی عادی عادی رفتار می کنیم و سر قولمون هستیم و هیچ وقت زیرش نمیزنیم. نکته آخر اینکه شاید بهم بگین چرا باجناق ات امیر کارای خونش رو نمیکرد و تو انجام میدادی ؟جواب اینم مشخصه من همه چی نمیخریدم و نمیخرم ، فقط مواقع اضطراری که امیر در دسترس نباشه بعضی کارا رو به دلیل شغلم بهم میگن.
فقط اسامی رو شاید یکی بشناسه درست نگفتم و اسم مکان و شهری رو نگفتم که سوءتفاهم نشه.
امیدوارم خوشتون اومده باشه ولی هیچ وقت مثل من رفتار نکنید من کار اشتباهی کردم و افکار منفی اومد سراغم
نوشته: نادر