سال دوم دانشگاه به یک خوابگاه آپارتمان منتقل شدم. تو یک مجتمع آپارتمانی ۳۶ واحدی، ۱۲ تا از آپارتمانهای دوخوابه به صورت پراکنده در طبقات مال دانشگاه بود که تو هر کدوم ۳، ۴ نفر زندگی میکردن. من خوششانس بودم چون برای مدتی ۳ نفره و بعد ۲ نفر شدیم و هر کدوم یک اتاق داشتیم. با بهنوش تو همون روزای اول آشنا شدم. یک دختر مو فرفری با چشمای به شدت زیبا و گیرا و بسیار خوش برخورد. بدنش و در مجموع صورتش و آرایشش تو طبقهبندی دافها نبود، ولی واقعا دختر زیبایی بود. بهنوش از من ۴ سال بزرگتر بود. من ۲۴ سالم بود و در آلمان تو یک دانشگاه درس میخوندیم.
بهنوش رو چند باری توی مهمونیهای مختلف دیدم و همیشه باهم میگفتیم و میخندیدیم. هر دفعه احساس میکردم که با من بیشتر گرم میگیره ولی به دلیل اختلاف سنی خیلی پیگیر نبودم. در حد خوش و بش و رفت و آمد کوتاه. چند باری هم تو مهمونیهای ایرانی با هم رقصیدیم. چون منم مثل خودش متولد مهر ماه بودم و این نکته براش خیلی مهم بود. همیشه میگفت در مورد این موضوع حرف میزد.
گذشت و من از اون خوابگاه به جای دیگهای منتقل شدم. یک روزی زنگ زد و گفت خیلی وقت بوده میخواسته شام دعوت کنه و برای جمعه منو به خونهش دعوت کرد. یک زنوشوهر دیگه هم دعوت بودن. منم اونشب یک ودکای ژوبروکا که از لهستان خریده بودم رو با خودم بردم. حدود ساعت ۷ بود که رسیدم. هنوز دوستای دیگهش نرسیده بودن و تنها بودیم (همخونههاش سفر بودن). تو آشپزخونهش که میز غذاخوری هم همونجا بود، چند پیک از ودکا زدیم و با هم حرف میزدیم. لحظه به لحظه بیشتر با هم صمیمی میشدیم و نگاهامون بهم گره میخورد. ولی هنوز مطمئن نبودم که میشه از این نزدیک تر شد. نمیدونم برای چه کاری سمت راهرو خونه رفتیم. داشت در مورد مزایای مهریها صحبت میکرد که یک طور دیگه آدما رو میفهمن، نگاهشون به زندگی طور دیگهست و …. به دیوار تکیه داده بود. یهو رفتم سمتش، گفتم مهریها خوب هم میبوسن، و خیلی آروم در حالی که دست راستم رو روی گونهش گذاشتم، لباشو بوسیدمش. لبای نرم، گوشتی و خوشمزهای داشت. برق اون چشمای جذابش چند برابر شده بود.بوسهمون خیلی طولانی نشد و جدا شدیم. دستپاچه شد و انتظارشو نداشت. برگشتیم تو آشپزخونه با لبخندهای رضایتآمیز و یک پیک دیگه زدیم. همونجا مهمونها هم سر رسیدن. یک زن و شوهر تهرانی به اسم یاسر و مهسا که دانشجو بودن. تا حدی بامزه بودن و کلی نشستیم حرف زدن. این بین هم نگاههای معنیداری بین من و بهنوش رد و بدل میشد. بعد از بازی و شام منو یک گوشه گیر آورد و گفت بهانه بیار و بمون فقط تابلو نشه جلو این دو تا. یک دروغی شر هم کردم که یکی از دوستامون داره میاد که یک چیزی برام بیاره و بعد باهاش میرم خونهش. چون من و یاسر و مهسا اگر اتوبوس ۱۱:۴۵ رو از دست میدادیم دیگه به مترو نمیرسیدیم و مجبور بودیم با تاکسی بریم که هزینه زیادی میشد. هر طور شده اونا رو دست به سر کردیم.
تا اونا رفتن اوند تو بغلم و لباشو چسبوند بهم. حین لب گرفتنهای عاشقانه و رمانتیک قورت و موهای همو نوازش می کردیم و مرحله به مرحله لمس تنمون بیشتر میشد. هر چی زبون کاربردش بیشتر میشد، سینههاشو بیشتر به من فشار میداد. کم کم دستم زیر دامنش رفت و کونش رو لمس میکردم. بهم گفت بریم تو تخت و دراز کشید. رفت روش و شروع کردم باز هم لباش رو خوردن و بلوزش رو در آوردم. سوتینش رو که باز کردم دو تا سینه سفید و زیبا. تمام مدتی که سینههاشو میخوردم قربون صدقهم میرفت و از محبتم میگفت. من میتونم آدم رمانتیکی باشم و فضا بینمون هم همینو می طلبید. منم تیشرت و شلوارم رو درآوردم. یکم هنوز خجالت میکشید از لخت بودن و داشت کمکم کنار میومد. تا وقتی که دستم رو از زیر دامن به شورتش رسوندم. یک آهی کشید و با قوسی که به خودش داد کسش رو چسبوند به دستم. چند دقیقهای از روی شرت با کسش بازی میکردم و با دیگه سینهش رو میمالوندم. دستم رو روی لباش میبردم و انگشتم رو مک میزد. اونم همزمان دستش رو کیرم رسونده بود و از روی شرت میمالیدش. بعد از چند دقیقه که خواستم لختترش کنم گفت یک مشکلی دارم سهیل. گفتم چیه پریودی؟ گفت نه، شیو نکردم و ازت خجالت میکشم. فکر نمیکردم اصلا امشب با هم سکس کنیم. منم گفتم فدای سرت و شورت و دامنشو با هم از پاش در آوردم و از روی تخت اومدم پایین و شورت خودمم درآوردم. راست هم میگفت، مدتها بود شیو نکرده بود و برای همین نذاشت کسش رو بخورم. من هم اصرار زیادی نکردم. همینطوری که کنار تخت یکنفره نیم خیز داشتم با انگشتام خیسی کسش رو لمس میکردم و میاوردم تا چوجولهش و میمالیدمش، اونم با کیرم بازی میکرد. گفت بیارش جلو درست خیسش کنم. رفتم نشستم روش و همینطوری که خوابیده بود کیرمو به لباش رسوندم و شروع کرد به خوردن. بهش گفتم حسابی خیسش کن. تف کرد روش و دور تا دورش رو خیس کرد. گذاشتمش لای سینههاش و با دو تا دستم سینههاش رو بهم فشار دادم و عقب جلو میکردم. چقدر لذتبخشه این کار. بین کار با کیرم میزدم روی نیپلهاش و اونم آه میکشید و دوباره می رسوندم به لباش که خیسش کنه و ادامه میدادم. همهی این جزییات برای هر دومون لذت بخش بود. بهم گفت دیگه منو بکن که طاقت ندارم. کیف پولم رو از جیب شلوارم درآوردم و تنها کاندوم موجود رو با کمک خودش کشیدم روی کیرم. رفتم لای پاهاش و آروم وارد کسش شدم. کس تنگی داشت. خوابیدم روش و در حالی که سینههاش رو میخوردم عقب و جلو میرفتم. اونم با موهام بازی میکرد. کم کم سرعت رو بیشتر کردم. از روش بلند شدم و پاهاش رو دادم بالا و به مردن ادامه دادم. یک دستش رو گرفتم و گذاشتم بالای کسش و گفتم بالای کست رو بمال. با تندتر کردن همینطور که پاهاش رو با دستام گرفته بودم و ساق پاس رو میبوسیدم، صداش بالاتر رفت و ارضا شد. منم خیلی نزدیک به اومدن بودم. کسش انگار داشت با تمام وجود کیرم رو میمکید. منو کشید سمت خودش و گفت لباتو میخوام. میخوام تنت کامل بچسبه بهم و منو بکنی. کامل روش خوابیدم. دستامو بردم زیرش و محکم تو بغلم گرفتمش و همینطور که لبام رو میخورد با سرعت زیاد کردمش. تو کمتر از یک دقیقه سکس شدید آبم توی کسش اومد. همینطوری توی بغلش موندم و کیرم همین طوری که کوچیک میشد، آروم از توی کسش دراومد. کنارش خوابیدم و اون شروع کرد با بوسهای کوچیک رو تنم ازم تشکر کرد.
همون شب با هم حرف زدیم و تفاهم داشتیم که یک اتفاق جذاب بود که باید بینمون میافتاد. از اون به بعد هر دفعه همو دیدیم با خوش و بشی حال هم پرسیدیم. من با کسی وارد رابطه شدم و اون هم ازدواج کرد.
نوشته: سهیل