داستان های سکسی

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی

فیلم های سکسی خارجی

سکس من و زن پدر بزرگم

سلام دوستان اسم من سامان چند وقتی هست که اخر شب های داستان های سکسی میخونم علاقه مند شدم اولین سکس زندگیم رو که هیچ وقت از یاد هیچ شخصی بیرون نمیره رو به اشتراک بزارم.
من الان ۲۴ سالم ۷ سال پیش که من ۱۷ سالم بود و زندگی خوبی داشتم پدرم کاسب بود محل بود و مادر سالن آرایشگری داشت.
من هر تابستون به شهر مادریم میرفتم چون اونجا پسر خاله ها و پسر دایی هام بودن و تابستون اونجا میگذروندم خلاصه کنم. سال ۱۳۹۵ بود محرم من به شهر مادرم رفتم من یه پدربزرگ داشتم که ۷۵ سالش بود و بعد فوت مادر بزرگم یه زن گرفته بود که اون زن ۳۸ سالش بود زنی متوسط از لحاظ اندام و چهره این زن از پدر بزرگم یه دختر و یه پسر داشت.(ماشالا به پدر بزرگم چه کمری داشت خدا بیامرز)
خلاصه من رسیدم شهرستان و رفتم خونه خالم استراحت کردم که مادرم زنگ زد گفت یه مبلغی به حسابت زدم واسه متین و الهام بچه های کوچیک پدر بزرگم گفت عصر که میری خرید کن براشون منم گفتم چشم حرکت کردم رفتم سمت خونه پدر بزرگم خریدم کردم رفتم بعد یه ربع ساعت رسیدم خونشون احوالپرسی روبوسی این چیزا و تحویل دادن خوراکی ها و تحویل وسایلی که مادرم گفته بود دادم خلاصه زن پدر بزرگم که با من خیلی راحت بود و دلیلشم هزینه هایی بود که مادرم واسش میکرد . فکرکنم مقدمه خوب گفتم و تا اینجا فهمیدید چی شد بریم سر اصل داستان زن پدر بزرگم که اسمش نسرین بود و از روستاهای اطراف بود خیلی پول دوست بود و خسیس همش پول از این اون میگرفت و پس انداز میکرد و عاشق پول بود . به من گفت میای بریم تا بازار خرید دارم منم گفتم باشه رفتم باهاش وسط راه گفت داری ۵۰ تومن برای دخترم که داخل روستائه بفرستم منم تو رودرواسی قرار گرفتم گفتم باشه ۵۰ تومن بهش دادم ۵۰ تومنی که قرار بود ۴ روز خرجی من داخل شهرستان باشه خریداشو کرد ما برگشتیم خونه دیدم پدر بزرگم رفته هیئت متین با خودش برده بود الهام خواب بود من یکم سر شوخی باز کردم باهاش هی می گفت میزنمت که یدفعه دیدم پرید سرم چه زوری هم داشت لامصب من جا خوردم یه چند ثانیه مکس کردم بعدش شروع کردم تقلا کردن که خوابوندمش رو زمین همینجوری که هی داشتیم بقول خودش کشتی می گرفتیم کیر من شق شده بود از پشت گرفتمش که کیر شقم چسبید که کونش من اون لحظه دوست داشتم زمین دهن واکنه برم داخلش که دیدم برگشت
گفت به زبون محلیشون شق کردی بببینم چقدرش من قرمز شدم
از خجالت که دیدم با دستش کیرم گرفت رو شلوار همین که اومد شلوارم در بیار زنگ خونه خورد پدر بزرگم متین اومدن منم داغ ورده بودم خلاصه بگم طولانی نشه شام خوردیم من اصلا داخل صورتش نگاه نکردم بعد شام رفتم خونه خالم و خوابیدم صبح طرفایی ۹ بیدار شدم دلم میخواست سکس کنم باهاش از جق زدنم خسته شده بودم دلم زدم به در یا حمام کردم لباس پوشیدم حرکت کردم سمت خونشون رسیدم دیدم پدر بزرگم دم در نشسته متینم داشت دوچرخه بازی میکرد سلام احوال پرسی این چیزا الان که بهش فکر میکنم اخر کس کش بازی بود پدر بزرگم منو میدید قند تو دلش اب میشد یه درصد اگه میدونست نیتم چیه همونجا گردنم میزد رفتم داخل گفت نسرین سامان اومده بلند شو ناهار درست کن رفتم تشستم داخل حال که پدر بزرگم گفت من برم نوشابه بگیرم با مرغ کباب درست کنیم گفت نسرین برنج درست کن پدر بزرگم الهام و متین برد من تو کونم عروسی شد رفتم تو اشپزخونه پشتش به من بود زدم رو کونش دیدم برگشت خندید گفت الان وقتش نیست ناهارت خوردی برو شب بیا طرفای ساعت ۶ که پدر بزرگت میره هیئت منو میگی داغ کرده بودم اصلا باورم نمیشد دوست داشتم به کل دنیا بگم ساعت ۶ قرار کص بکنم نمیدونم این چند ساعت چرا نمیگذشت هر دقیقش یک ساعت طول میکشید طرفای ساعت ۴ نیم اسمس داد رفتن هیئت پیام میدم حرکت کن بیا ۱۰ هزار تومنم شارژ بگیر برام منم گفتم چشم خلاصه
ساعت ۵ نیم شد اماده شدم اومدم حرکت کنم خالم گفت تو هر سال محرم هیئت بودی دیشب نیومدی الانم معلوم نیست کجا میخوای بری گفتم میام. که گفت فردا تاسوعاست ۳ شب دیگه بیشتر نمونده من دنیا تو سرم خراب شد منی که از بچگی تو هیئتا بودم ۵ سال بسیج داشتم همش تو مسجد بودم . بدترین اتفاق اوفتاد برام دو دل شدم ترس از خدا و شهوتم که هر کدومش میرفتم جلو اون یکی فشارش می اورد نمیدونستم باید چیکار کنم که دیدم گوشیم زنگ خورد نسرین بود گفت تا پدر بزرگت داره میره کی می یای اینو که گفت دیگه نفهمیدم چی شد رفتم سمت خونه پدر بزرگم شارژ براش خریدم در زدم رفتم داخل منو برد داخل اتاق خوابشون درجا باهام لب گرفت لباسام در اورم لباساش در اورد شروع کردم خوردن سینه هاش گردنش شکمش داشتم میخوردم براش که ناله میکرد میگفت قرار بعد ۵ سال لذت ببرم هی میگفت جون فکر کنم تو این ۵ سال با پدر بزرگم بدجوری تو کف بوده از دوبار سینهاش خوردم با دستم شروع کردم کصشو مالیدن گفت بکنش داخل بکنش داخل منم کیرم گرفتم کردم تو کصش فکرکنم ۶ تا یا ۷ بار بالا پایین شدم ابم اومد دیدم پکر شد گفت اومد گفتم اره دیدم خندید گفت شانس ما کونی خیلی بهم بر خورد زدم بیرون رفتم سمت پسر خالم گفتم مجید من فردا می خوام یه جندیی بکنم چیکار کنم ابم نییاد گفت کصخل فردا تاسوعاست چی میگی گفتم من میخوام فردا یه جنده ای بکنم چیکار کنم جواب منو بده گفتم بیا بردم یه دکه گفت تاخیری داری گفت اره گفت شق کننده چی گفت اره منم به مجید گفتم از هر کدوم دوتا بگیر گفت براچیته بابا تو بدنت پاکه حالا خراب میکنه گفتم بگیر خیلی عصبی بودم و خیلی دوست داشتم جرش بدم گذشت من خریدم رفتم هیئت دیدم فکرم همش تو کصه روحم تو کردن نسرین برگشتم خونه خالم پیام دادم نسرین جان فردا ۶ می یام سمتت که دیدم پیام داد نه نمیشه گفتم نگاه فردا ساعت ۶ من درخونم که دیدم پیام داد بابا بیخیال با تو حال نمیده اشتباهی انتخاب کردم که منم بهش گفتم شماره حسابت بفرست گفت برا چی گفتم اگه فردا ارضات نکردم کاری نکردم بگی بسه ۲۰۰ هزار تومن می زنم واست که دیدم گفت قبول ۶ میبینمت خلاصه ساعت ۴ بدظهر شد رفتم تو حمام یه فیلم سوپر گذاشتم جق زدم اومدم بیرون قرصا خوردم طرفای ۵ شد دیدم کلم سنگین شده حالم یجوری همه جام میخاره باحال بود فازش این نسرین داستان ما ۶نیم زنگ زد گفت حرکت کن من نمیدونم چجوری خودم رسوندم خونه پدر بزرگم تا در حیاط وا کرد رفتم داخل وارد خونه شدیم از دوباره درجا لب گرفت باهام شروع کردیم لب گرفتن لباساشو در اوردم رفتیم تو تخت منم بدو زمان کشی شلوارش در اوردم کیرم کردم تو کصش گفت جون تو دام گفتم یه خواهری ازت بگام که دیگه کلمه جون تو هیچ سکسی به کار نبری خوابیدم روش شورع کردم کردنش یه ۵ دقیقه سریع سریع تلمبه زدم که دیدم یه جیغ زد فهمیدم ارضا شد بلندش کردم گفتم پشت کن بهم باز شروع کردم کردنش راستی یچیزی بگم با قرص اصلا حال نمیده اصلا چیزی حس نمیکنی فقط نالهای طرف مقابلت بهت حال میده خلاصه دیدم گفت چرا ابت نمی یاد گفتم کار دارم فعلا چرا بیاد یه۴ یا ۵ دقیقه همیجوری ادامه دادیم که گفت زانوم درد گرفت خودش انداخت رو شکم منم از پشت باز کردم تو کصش کصش دیگه مثل قبل خیس نبود یکم تف کردم شروع کردم یه داشت نالهاش باز بلند میشد دیدم باز داره ارضا میشه که ارضا شد بدنش یه لرزش تخمی داشت جیغ میزد دستش رو کصش میلرزید ابش اومد منم حقیقتش خسته شده بودم ولی به رو خودم نیوردم گفت بلند شو چسبونمش به دیوار باز شروع کردم به کردن یه ۳ دقیقه گذشت که گفت داره دردم میگیره دیگه چرا ابت نمی یاد اینو که گفت انگار یه انگیزه به داد منم تند ترش کردم دیدم داره دیگه ناله درد سر میده گفت میسوزه میسوزه منم بی توجه کردم که یه دفع برگشت گفت چه گوهی خوردی ابت نمی یاد من دیگه نمیدم منم عصبی شدم گفتم گوه بخور تا ابمو نیاری هیچ جا نمیرم گفت نمی تونم گفتم نگاه کن ابه رو اوردی اوردی نیوردی کاری میکنم که خودت پشیمون بشی حالا بگو کسی بفهمه ننه خودم نفر اول گاییدست خلاصه یکم ترسید گفت باشه یکدفه چشمم خورد به روغن اوردمش گفتم بخواب گفت با روغن چیکار داری گفتم می خوام بزارمش تو کونت گفت نه من تاحالا ندادم نمیشه یه دادی زدم که جفت کرد گفت نمیشه اذیت میشم دردم میگیره نکن گفتم اینجوری ابم می یاد گفت تا صبح از جلو بزن بزار زخم بشه ولی پشت نه منم اصرار که نه خلاصه راضی شد روغن زدم کیرم اولش اروم گذاشتم که دیدم گفت نکن دردم گرفت نکن منم کردم تا دسته داخلش که دیدم صورتش قرمز شد داد زد وایی وای وای کص کش بیشرف درش بیار گوهخوردم منم در گوشش گفتم یا میدی از پشت یا فاتحه خودتم بخون من ابم باید بیاد که دیدم هیچی نگفت . خدایی الان خیلی پشیمونمم که اینکار باهاش کردم ولی اون موقعه بدجور کینه ایم کرده بود شهوت جلو چشمم گرفته بود از درد کشیدنش لذت میبردم . منم شروع کردم تند تند کردنش کونش که فقط بالشت گاز گرفته بود داد میزد از این جیغ زدنش حشری تر میشدم که آبم داشت میومد کیرم در اوردم که با دست بمالش ابم بریزم رو کمرش دیدم دستم خونی شد کیرم پر خون بود پر حالا نه آبشار خون منظور اینه خونی بود خلاصه ابم ریختم روش دم گوشش گفتم اینم از خروس من برم .
که دیدم ۱۲ پیام داده چیکار کردی باهام دستشویی نمیتونم برم کصمم درد میکنه این درستش منم پیام دادم جبران میکنم و بار ها بارها کردمش و سرنوشت زندگی من با سکس با این زن تغییر کرد اولین داستانی بود که نوشتم از اولین سکسم و اولین جنس مخالفم بعدیش با پسر خالم بود. اگه دوست داشتید اونم مینویسم

نوشته: Saman

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها