سلام،قبل از هر چیز میخوام بگم که این داستان واقعیه و هیچی بهش اضافه نکردم.
ماجرا برمیگرده به ۴ سال پیش وقتی که ۱۹ سالم بود تازه وارد دانشگاه شده بودم.من توی خوابگاه زندگی میکنم و شهر خودم نیستم عمه شهلام که ۳۰ سالش بود با یکی از دوستاش توی همون شهر خونه مجردی داشت.یک روز پنج شنبه با دوستام برنامه ریخته بودم بریم شمال ولی چند ساعت قبل از رفتنمون حدود ساعت ۶ عصر بود که گوشیم زنگ و دیدم که عمه بود جواب دادم.با یه صدای خیلی داغون حرف می زد و گفت که حالش بد شده الان بیمارستانه و نگرانش شدم و رفتم بیمارستان دیدم سر و صورتش زخمیه ازش پرسیدم چی شده؟ بهم گفت توی خیابون بوده و چند نفر بهش حمله کردن هرچی داشت رو دزدیدن. یک ساعتی بیمارستان بودیم و سرمش تموم شد از بیمارستان مرخص شد.رفتیم خونه خودش.اون دوستشم اون روز خونش نبود و رفته بود شهر خودشون.خلاصه بردمش خونه و یهو حالش بد شد استفراغ کرد ازش پرسیدم حالت خوبه؟ گفت آره استراحت کنم خوب میشم. من ام که دیدم حالش بده به دوستام گفتم که نمیتونم بیام شمال باید کنار عمه ام باشم و حالش خوب نیست.حدودا ساعتای ۱۱ بود از بیرون شام سفارش داد خوردیم رفتیم که بخوابیم.عمه ام رفت لباسشو عوض کرد یه تیشرت شلوارک با سوتین آبی پوشیده بود.من که تا حالا عمه رو اینجوری ندیده بودم یهو خشکم زد. عمه متوجه شد ولی چیزی نگفت.از اون جایی که خونه عمه دو خوابه بود یه اتاق ماله دوستش بود . منم روی تخت دونفره ای توی اتاقش کنارش خوابیدم.
نمیدونم چه ساعتی از شب بود که غرق خواب بودم که یکدفعه یه چیزیو رو کیرم حس کردم اولش فکر کردم جونوری چیزیه ولی دقت که کردم دیدم دست عمه که داشت از شلوار کیرمو میمالید.من که خشکم زده بود چیزی نمیتونستم بگم حتی چشمامو باز نکردم واقعا داشت بهم حال میداد.توی همین حال بودم که یهو عمم پاشد رفت بیرون.من ام با خودم فکر کردم از کارش پشیمون شده و رفته.اما چند دقیقه بعدش دوباره اومد و من رفتم زیر پتو که نفهمه بیدارم. دوباره اومد کنارم خوابید.یه بوی عطر خاصی ام اومد.دیدم دوباره شروع کرد به مالیدن کیرم از روی شلوار. منم هیچ حرکتی نمی کردم و بهم خوش میگذشت.تا اینکه یهو دستشو کرد تو شورتم انگار یه چیز چربم به دستش زده بود چون خیلی لیز بود.من از استرس و تعجب دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و از روی تخت بلند شدم و گفتم عمه چیکار میکنی؟ (چهرشو آرایش کرده بود انگار از قبل برنامه داشت) گفت از آخرین باری که سکس کرده خیلی وقته میگذره این تقدیر بوده که تورو امشب کشونده اینجا تا من با تو باشم. من با همون تعجبم گفتم من نمیتونم تو عمه منی.گفت خب مگه چه اشکالی داره؟ گفتم نه نمیشه میخواستم که لباسامو بپوشم و از خونش برم که اومد جلومو گرفت گفت هیچکس نمیفهمه و دوست پسرش بهش خیانت کرده کسی نیست باهاش رابطه داشته باشه. من ام که دو دل شده بودم. دستمو گرفت و برد سمت تخت.عین فیلمای پورن شلوارمو در آورد با دستاش که لاک قرمز داشت شروع کرد به ساک زدن داشت ابم میومد که دیگه ساک نزد و از توی کشوش یه کاندوم یه اسپری در آورد من که متوجه شدم اسپری تاخیری نذاشتم بزنه بهم .گفت چیزی نمیشه منم میخوام حال کنم.خلاصه اسپری زد به کیرم و کیرم خنک شد.خوابید رو تخت و گفت حالا نوبت توئه شلوارمو در بیار.من که هنوز خجالت میکشیدم نتونستم و خودش شلوارشو درآورد. شورت آبی داشت که با سوتینش ست بود.من خجالت میکشیدم ولی اون دستمو گرفت زد کوصش چند لحظه از رو شورت براش مالیدم و شورتشو در آوردم.یه کوص قهوه ای داشت که داشتم نگاهش میکردم محکم سرمو گرفت و چسبوند کوصش براش لیسیدم. که شروع کرد به آه ناله کردن چند دقیقه براش لیسیدمو که گفت اینجوری نمیشه و بلند شد .رفت کاندومو آورد بازش کرد و کردش به کیرم توی همین حین تخمامو محکم گرفت و لرزوند و بعد سوتینشم باز کرد سینه هاش بزرگ بود بازم دستمو گرفت گذاشت رو سینه هاش و منم شروع کردم به لیسیدنشون که به نوکش رسیدم بهم گفت زخمه جاش میسوزه نذاشت برای بخورم. خوابید روی تخت و پاهاشو باز کرد و شروع کردم به کردنش اونم چشاشو بسته بود فقط لذت میبرد بعد تموم کردن بهم گفت کسی نمیفهمه بازم بیا ولی دیگه عمم رو ندیدم
این داستان خیلی مفصل و طولانی تره ولی من خلاصش کردم امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: درگ پیت