سلام به همه ی دوستان عزیز شهوانی
خاطره ای که میخوام واستون تعریف کنم مال همین یکی دو شب پیشه که واسم پیش اومد و جالب بود برام دوست داشتم واستون تعریف کنم ،و اینکه دوست ندارم با تعریف فانتزی های الکی وقت خودم و وقت با ارزش شمارو بگیرم واسه همین واسه جذابیت ماجرا مو به موشو واستون میگم
اسما رو عوض میکنم ولی ماجرا عین واقعیته ،اسم من معین و اسم این عزیز مهساست،من حدودا پنج سال پیش به پیشنهاد یکی از دوستام قرار بود با مهسا آشنا شم ولی من اون زمان با یکی دیگه بودم و از یه طرف چون مهسا سنش از من کمتر بود و به تصویر مبهم ازش تو ذهنم بود پیشنهاد اون شخص رو رد کردم،ولی درست بعد از چند وقت که اون طرفو بیرون قشنگ دیدمو برانداز کردم فهمیدم چه جیگریو از دست دادم و اینکه واقعا از همه نظر ازش خوشم اومده بهش علاقه مند شدم ولی چون اون با کسی بود و منم یه بار پیشنهادشو رد کرده بودم دیگه کنسل شد ماجرا و بعد از یه مدت کوتاه شنیدم ازدواج کرده و منم رفتم دنبال کار و خدمت و …،حدود 5سال گذشت من رفتم خدمت برگشتمو یه مدت سینگلی بودم ،یه روز داشتم توی اینستا میچرخیدم که یهویی پیج کاریشو دیدم ،فالوش کردم و هر استوری میزاشت ریپ میزدمو کم کم سر صحبت باز شد،یه مدت همینجوری با هم چت میکردیم که فهمیدم طلاق گرفته و به مدت زیادم هست سینگله و درگیر کارشه و کسی تو زندگیش نیست ،ولی میگفت بعد از طلاقش واسه فرار از تنهایی با یکی دو نفر دوست بوده اما اذیتش کردن و روح لطیفش خراب شده بود ،خلاصه یکی دوماه باهم بودیم خیلی سعی میکردم حالشو خوب کنم ،حرفای قشنگ بهش میزدم وقتی اعتماد به نفسش میومد پایین مثل فرشته ها باهاش برخورد میکردم و واسه همین انرژی خوب میگرفت از حرفام گاهی کاری داشت براش میکردم ،باهم بیرون میرفتیم خودم واسش چیزی میخریدم ،یه چی میخواست پول نداشت واسش اوکی میکردم کم کم پولشو بده ،چون نمیدونم چرا واقعا دوسش دارم یعنی یه حس عجیب و واقعی نسبت بهش دارم که انگار جزوی از وجودمه ،خلاصه کم کم خیلی باهم صمیمی شدیم بیرون رفتنامون بیشتر شد ،تو ماشین ماچ و بوسو لاسو لوسمون به راه بود و خلاصه همه جوره حالش خوب شده بود ،تا اینکه کم کم بحث سکسو رابطه جنسیو پیش کشیدیم هردومون اول به شوخی ولی کم کم جدی تر شد ،تا اینکه بهش گفتم به وقتی اوکی کن خونمونو خالی کنم بیا خونمون باهم یه حالی بکنیم که اونم گفت باشه ،خلاصه یکی دو روز پیش مثل همیشه داشتیم باهم چت میکردیم که گفتم مهسا دلم تنگته ،جبگرتو برم پیشم نمیای ،اینکه گفت چرا امروز عصر یه تایم اوکی میکنم بیا بریم بیرون ،منم فکر کردم مثل همیشه منظورش اینه با ماشین بریم بیرون دور بزنیم تا اینکه بعد از حدود نیم ساعت پیام داد گفت معین امشب بیشتر میتونم تایممو خالی کنم میتونی خونتونو اوکی کنی ،یهویی استرسم گرفت آخه نه پشمامو زده بودم نه قرصی نه کاندومی نه مکان اوکی بود هیچی خلاصه ،دیگه کل ذهنم مشغول شد ،به دوستم که تو لوزام آرایشی بود پیام دادم گفتم داداش یه قرص تاخیری خوب و یه کاندوم درجه یک اوکی کن برام میام سریع از در مغازه میگیرم عجله ایه،و خودمم سریع رفتم حموم یکم شیو کردمو بعد یکم به خودم رسیدم و عطر و اسپری و فلان آماده شدم که برم دنبالش ،خلاصه ما یه مدنیه داریم خونه خودمونو بازسازی میکنیمو و تو یه خونه دیگه ایم ،خونه خودمون نسبتا بازسازیش تموم شده و دقیقا اتاقاش همه چیش آماده بود ولی نه فرشی نه وسایلی هیچی نداره،ولی بابام خیلی اونجا رفت و آمد میکنه واسه کارو استا هارو میاره تا خونه رو ببینن و واسه بازسازیش برنامه ریزی کنن،اون شب زنگ زدم بهش گفتم بابا خونه به کجا رسید ،امشب کسیو نیاز خونه میخوام بچه هارو بیارم خونه رو ببینن نظر بدن امشب شما برو خونه خودم میبرمشون ،اونم گفت باشه ،بعد سریع رفتم وسایلمو گرفتمو رفتم دنبال این جیگر خانوم تو ماشین نشست گفت معین برنامت چیه ،گقتم یه جایی رو اوکی کردم ولی یکم شرایطش شاید خوب نباشه چون یهویی گفتی نشد بهتر جور کنم دیگه،اونم اوکی بود گفت فقط یه جا امن باشه عب ندارن حالا یه کاریش میکنیم ،خلاصه ما تخته رفتیم سمت خونه بهش گفتم شیشه ماشین دودیه از دراز بکش از ماشین پیاده نشو ماشینو مستقیم ببرم تو بعد توی پارکینگ بیا بیرون کسی نبینت دردسر شه،خلاصه همون لحظه که میخواستم از ماشین پیاده شم برم درو باز کنمو اینم صندلی رو خوابوند که دراز بکشه این پسر کسکش همسایه ما اومد در خونشون میخواست بره تو منو دید و میدونن که خیلی وقته داریم خونه رو درست میکنیمو کسی نیست یه نگاه مرموزی کرد سلام کردو رفت منم ماشینو بردم تو درو از پشت قفل کردم رفتیم تو در هالم از پشت قفل کردمو رفتیم اتاق آخر ،از خونه یه پتو و روفرشی و بالش آورده بودم سریع از صندوق عقب ماشین درآوردم رفتیم اتاق آخر که کامل بود رو سرامیکا پهن کردمو شروع کردیم،خیالم تا یه حد زیاد چون درا قفل بود راحت بود ولی همین که این دیوث مارو دید دل میزدم که به باباش نگه زنگ بزنه بابام بگه،خلاصه پتو و رو فرشیو انداختم رو زمین که یکم گرم و نرم شه و بالشو گذاشتمو دراز کشید،منم روش دراز کشیدمو شروع کردم به خوردن لباش ،داشت کم کم هات میشد ،رفتم سمت گردنشو شروع کردم به خوردن گردنش ،بکم هارد و وحشیانه میخوردم چون قبلا بهم گفته بود تو ماشین که واسش میخوردم خیلی دوست داشت ،یکم که خوردنو سینه هاشو از رو لباس مالیدم کم کم رفتم سر بخت لباساش ،اول بالا تنه شو لخت کردن دیدم یه بدن گندمی خوشگل داره ،صورتشم یه فیس ناز و ظریف داره که من اصلا دیوونه ی همین نمک و قیافه نازش بودم بعد که بدنشو دیدم علاقم صد برابر شد ،یه بدن نسبتا پرو ناز ،یه سوتین صورتی خیلی خوشگل پوشیده بود ،وقتی درش آوردمو سینه های نازشو دیدم دلم رفت ،ممه های خیلی بزرگ و با فرم خاصی نداشت ولی نرم و ناز بود نوکشم برجسته شده بود دیوونه میکرد آدمو ،شروع کردم به خوردنشون ،اونقدر خوردم و گاز گرفتم که دیگه نالش دراومده بود ،خلاصه کم کم رفتم پایین تر شلوارو شورت صورتیه نازشو درآوردم شروع کردم به خوردن بدنشو مالیدن کس نازش ،یه کس کلوچه ایه خیلی نازو خوشگل با یه چوچوله ی خوردنی ولی چون خودش دوست نداشت براش نخوردم و فقط تف زدم مالیدمو شروع کردم به انگشت کردن،باورم نمیشد کسش خیلی خیلی تنگ بود ،با اینکه خیس کرده بودو آماده سکس بود ولی کس این لامصب انگار ده سال بود کیر ندیده بود ،شروع کردم به انگشت کردن به کم تند تند انگشت کردم که دیدم ناله داره میکنه و میگه معین کیر میخوام بکن توش که دیگه طاقت ندارم ،سریع لباسامو دراوردمو کاندوم کشیدم و کیرمو آوردم سمت کسش ،من خودم یکم دیر ارضا بودم این قرصه لامصب نمیدونم چی بود که خیلی قوی بود کیرم خیلی دیر ارضا شده بود ولی یکم از حالت شقیش کمکرده بود ولی بازم بد نبود ،اما کلا یه خورده کیرم کلفته نه زیاد ها در حد معمول ،16سانت طولش میشه ولی قطرش به خورده زیاده ،تا کیرمو دید گفت معین این اذیتم میکنه نمیتونم ،گقتم عشقم کمکم میکنم تو درست میشه ،خلاصه پاهاشو دادم بالا و تف انداختمو کیرمو گذاشتم در کسش ولی یکم که میرفت تو از بس که این بشر تنگ بود هی تکون میخوردو کیرم در میومد تا اینکه هر جور بود نگهش داشتمو کمکم کیرمو فرستادم تو و شروع کردم به تلمبه زدن یه پنج دقیقه که زدم دیدم داره اشکش در میاد میگه به خدا جر خوردم معین نمیتونم دیگه دیدم داره اذیت میشه گفتم بیا پوزیشنو عوض کنیم عزیزم دردت کمتر شه ،برش گردوندم داگیش کردم ،لای پاهاشو باز کردم اول یکم کسشو مالییدمو تف انداختمو بعد کیرمو گذاشتم درش ولی هنوز تنگیش خوب خوب نشده بود ،خلاصه کردم تو ولی این قرصه هنوز تاثیرش خیلی زیاد بود هنوز کامل کیرم شق نبودو و اصلا حس اینکه ابم میخواد بیادو نداشتم ولی بازم میتونستم از کار در بیارمش،شروع کردم یه ده دقیقه کسشو داگی گاییدمو و از زیر دست انداختمو کسشو میمالوندم که دیدم یکم پاهاش لرزیدو و دراز کشید فهمیدم ارضا شده ،منم دوباره فرقونی روش دراز کشیدمو کیر گذاشتم رو کسش ولی این دفه محکم نمیزنم آروم داشتم لباشو میخوردمو کسشو آروم میگاییدمو سینه هاشو میمالوندم که یهویی دیدم گوشیم داره زنگ میخوره بابام بود ،جواب دادم گفت کجایی ،گفتم بیرونم ،ولی چون تو خونه صدا میپیچید فک کنم فهمید من خونمو دارم دروغ میگم ،خلاصه قطع کردم دوباره دراز کشیدم رو بدن نرمو داغ این سکسی خانومو انگار رو ابرا بودم که یهویی کل دنیا سرم خراب شد ،یکی داشت آیفونو میزد ،و دقیقا چندتا چندتا میزد دقیقا مثل وقتی که بابام زنگ میزنه چندبار پشت هم ،بعد دیدم گوشیم داره زنگ میخوره و بابامه ،دیگه دنیا رو سرم خراب شد ،از شدت استرس کیرم ارضا نشده خوابید ،دیدم مهسا دل تو دلش نیست ،خیلی استرس گرفته مثل گچ شده ،بهش گفتم عزیزم نگران نباش من اوکیش میکنم ،سریع لباسامونو پوشیدیم رفتیم آروم آروم تو حیاط خونه ،یه پنج دقیقه ای بود دیدم دیگه کسی زنگ نمیزنه ولی بازم شک داشتم که بابام دم در باشه واسه همین رفتم نزدیک در آروم و زنگ زدم به بابام دیدم گوشیش از پشت در صدا کرد ،فهمیدم هنوز هست ،خلاصه یه ده دقیقه ای واستادم دیدم صدای موتور که روشن شد اومدو یکم دور شد ،مهسام دیرش شده بود هی پیام میداد بریم بریم ،گفتم دیگه درو باز میکنم دلو میزنم به دریا هرچه باداباد خلاصه سریع درو زدم سوار ماشین شدم دنده عقب که دیدم بله بابام کنار در یکم دور تر واستاده داره نگاه میکنه ولی چون مهسا عقب دراز کشیده بودو ماشین دودی بود نفهمید کسی تو ماشینه ،به مهسا گفتم من بابامو میبرم تو خونه درو که بستم سریع پیاده شو برو تا آب از آسیاب بیوفته ،خلاصه بابامو بردم تو خونه درو بستم رفت کل خونه رو گشت چیزی پیدا نکرد منم یه سری چرندیات یافتم باور کردن و خلاصه بیخیال ما شدن ،ولی از شدت استرس و اینکه ارضا نشده بودمو جای نرم تلمبه نزده بودم الان یکی دوروزه کمرو زانوهام درد میکنه ،مهسام یکم زیر دلشو سرش درد میکنه ولی بهتر شد امروز خداروشکر ،اما از این به بعد باهم قرار گذاشتیم هر وقت خواستیم سکس کنیم زودتر یه جای امنو آرومو بدون مزاحمو پیدا کنیم که اینجوری تا سر حد بگایی پیش نریم ولی بازم حال خودشو داشت و کمم خوش نگذشت ،امیدوارم دفه بعد بتونم یه سکس بهتر داشته باشم و واستون داستانمو بزارم ،ممنون که وقت گذاشتید،سعی کردم کل چیزی که واسم اتفاق افتاده بودو بدون اغراق بگم ،ممنون که وقت گذاشتید ،لطفا نظرتونو بگید
نوشته: معین