–
پویا با چهره ای در هم رفت دم در و هر جوری بود یه عذر و بهونه ای تراشید و زنه رفت . وقتی که اونو دیدم خیلی درب و داغون نشون می داد بهش گفتم اگه کار نداره برم و اونم که خوشحال شده بود از این که میخوام شررو کم کنم با کمال میل پذیرفت . وقتی که باهاش خداحافظی کرده قبل از این که سوار سمند خودم بشم همونجا کنار در وایسادم تا این خانوم که می دونستم همون دور و براست و داره منو می پاد حسابی منو دید بزنه . حس زنونه ام به من می گفت که دو تا چشاش از یه نقطه ای به من زل زده . می دونم چیکارت کنم جنده خانوم حالا میای داماد ما رو از چنگ خواهرم در میاری ;/; یه جنده بازی نشونت بدم که دیگه هوس نکنی دور و بر مرد زن دار بپلکی . ای که هی . پویا تو دیگه چه کثافتی هستی . به نسترن میگی تو اولین و آخرین عشق منی . من تو رو دوست دارم و یه لحظه بدون تو نمی تونم زندگی کنم . تف بهت بیاد که این جوری فیلم بازی نکنی . بیچاره خواهرم چقدر به شوهرش اعتماد داشت و سر ش قسم می خورد . لعنتی .. از دور دیدم که یه زن با چه میکاپی داره میاد طرفم . باید خودش باشه . یه خورده خودمو کنار کشیدم دقیقا نمی دونستم که آیا از رو لباس هم میشه به نقطه حساس و غیب کننده بازوی چپم فشار بیارم یا نه واسه همین ریسک نکرده و رفتم داخل ماشین و اونجا سوئیچ رو دستم گرفتم و در همون حال آستینمو بالا زدم و به بازوم فشار آورده و خودمو غیب کردم ماشینو قفل کردم و دو تا لنگه کفشمو گذاشتم زیر بغلم و پاور چین پاور چین پشت سر اون جنده خانوم راه افتادم . در زد و در خونه باز شد . واسه این که پیش بیفتم یه فشاری به در خونه دادم و بیشتر بازش کردم . اون زنه در حالی که با تعجب نگاهشو به مسیر من دو خته بود و شگفت زده شده بود پشت سر من وارد منزل شد . خیلی بی صدا و آروم وارد هال شدم . زنه با عصبانیت مانتوشو در آورد و اونو رو کاناپه پرت کرد -پویا اصلا واسه چی منو اینجا دعوت کردی . تو که خودت داشتی قبل از اومدن من حالتو می کردی و نیازی به من نداشتی . من اومدم مزاحمت شدم . فقط دیگه بهم نگو دوستم داری عاشقمی و برام می میری . شما مردا به هر کی که از راه می رسین این حرفو می زنین تا با هاش حال کنین . منو باش که با یه مرد زن داری مث توام به این امید که از هم جداشین . و بیای منو بگیری -بهارک این قدر حسودی نکن . اونی که الان دیدی از خونه من رفته بیرون خواهر زنم بوده . زن خوبیه . اومده خواهرشو ببینه و چون خونه نبود رفت . پویا پاشد از آلبوم خانوادگی عکس منو آورد نشونش داد تا خاطراین دزد پررو آسوده شد . رو پاهای لختش چکمه پوشیده بود . دوتایی رو کاناپه دراز شدند و پاهاشو با همون چکمه ها گذاشت رو شونه های پویا . این داماد نازنین ما پاک آبرومونو برده بود . پاشنه چکمه های این زن خیابونی رو به نوبت میذاشت تو دهنش و از ته چکمه تا سرشو لیس می زد و با یه هوس خاصی به بهارک نگاه می کرد . زیپ چکمه شو در آورد و به یه طرفی پرتش کرد . زبونشو نو در آورده و زبون به زبون با هم لاس می زدند . بهارک بلوزشو در آورد و بقیه رو گذاشت که پویا زحمتشو بکشه . داماد نامردم از سر تا پا و هیکل اون غریبه تعریف می کرد . بیخود نبود که نسترن می گفت پویا تازگیها یه خورده سرد مزاج شده . بااین که خیلی از دست پویا عصبانی بودم و دلم میخواست یه چاقو داشتم و فرو می کردمش تو شکم بهارک ولی از اونجایی که مدتها بود سکس نداشتم و مشاهده این جریان ها یه هیجان خاصی بهم می داد و به اصطلاح یه تنوعی داشت و منو به یاد دختر بچگیهام مینداخت تر جیح دادم یه خورده نگاهشون کنم . پویا دستشو ازکناره های شورت بسیار نازک بهارک به کوسش رسوند -عزیزم منو ببر رو تخت . می خوام دراز بکشم و تو هر جوری راحتی باهام تا کنی پویا دستپاچه و عجول به دیدن کوس و کون یه غریبه خودشو گم کرده بود . قبل از این که اونا برن رو تخت من خودمو به اون ناحیه رسونده بودم . در این فاصله پویا لباساشو در آورده بود و سوتین بهارک رو هم دیگه نمی دیدم . دختره بازار گرمی می کرد و واسه پویا خودشو لوس می کرد پاهاشو جفت کرده بود و نمیذاشت دامادم شورتشو بکشه پایین . بااین که دختر خوشگلی بود ولی از این که داشت خودشو لوس می کرد حرصم گرفته بود . حیف که نمی تونستم قیچی دستم بگیرم و شورتشو پاره کنم . دلم می خواست زودتر فرو رفتن کیر توی کوس رو ببینم و حال کنم . شایدم دلم می خواست یه کیر ی هم بیاد کوس منو از این خماری در بیاره . پویا سینه های بهارک رو می کشید و بهارک هم دستشو دور کیر دامادم حلقه زده و تا قسمت سر کیرشو دستمالی می کرد . وسوسه شده بودم . منم دیگه دلم می خواست . اون از نظر نسبیت به من نزدیک تر بود تا به این دختره . یه لحظه نگاه کردم دیدم که پویا چشاشو بسته . وقتی دست بهارم عقب می رفت و رو بیضه های پویا قرار می گرفت منم فوری قسمت جلوتر و کله کیر پویا رو می مالیدم . چه لذتی می داد . اون لحظات فراموش کرده بودم که پای خواهرم در میونه . فقط دوست داشتم یه جورایی بهارکو از میدون به در کنم . یکی دو دقیقه ای حواسش نبود این پویا رو می گم . بعد که یه لحظه چشاشو باز کرد گفت بهارک خیلی باحال داری با کیرم ور میری . انگاری با دو تا دست داری انگولکش می کنی .. -آتیشت تنده پویا -پس خاموشش کن -مگه آتیشت خاموشم میشه . این هفته که سه دفعه تو خونه ام منو گاییدی و حالا هم که اینجا پسر تو سیر بشو نیستی .. وقتی بهارک پاهشو از وسط باز کرد و پویا هم زبونشو رو کوس و چوچوله هاش کشید من خودمو جای اون تصور کردم که پویا داره همچین کاری رو با من انجام میده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی