داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زنی که نمی‌خواست به شوهرش خیانت کنه اما… (۱)

سلام. اولش ی چیزی بگم بعد داستان رو شروع کنم ببینید من اصلا تا حالا داستانی ننوشتم و فکر کنم داستانم به لحاظ داستان نویسی عیب و ایراد زیادی داشته باشه چون هیچوقت حتی امتحان هم نکردم داستان نویسی رو ولی چیزی که شاید باعث شه براتون جالب باشه واقعیت داستان های زندگیم هست ک میخوام از اولین سکس تا آخرین سکسم رو بنویسم ولی خب اگه استقبال خوبی ازش نشه دیگه ادامش رو نمی نویسم چون حتما یا داستان نویسیم حوب نیست و گند زدم و یا داستانم براتون جالب نبوده که اگه اینطور شد نه خودم خسته میکنم و نه شما رو.
اولش کمی از خودم بگم و بعد شروع کنم ب اولین سکسی ک تو زندگیم رخ داد
هر چند تو پیجم نوشتم بیوگرافی و شرح حالم رو ولی باز تکرار میکنم ب صورت خلاصه
من سهیلم الان 32 ساله وقتی 14 سالم بود توی تصادف والدینم رو از دست دادم و از همون وقت تا الان مجردی زندگی کردم بعد اون اتفاق و با ارثی که بهم رسید تصمیم گرفتم از شهرم بزنم بیرون چون از فامیل دلخوشی نداشتم و اومدم قزوین زندگی کنم. خداروشکر یه خونه خریدم و وسایل خونه رو هم کامل گرفتم و یه ماشین که بتونم راحت تر باشم بازم کمی سرمایه موند برام که تو بانک گذاشتم که در موقع نیاز ازش استفاده کنم در کل خداروشکر از لحاظ مالی هیچ مشکلی ندارم هر چند با وجود اینا بازم سر کار میرم که بیکار نباشم!
همونطوری ک تو پیجم بهش اشاره کردم یه کیر 22 سانتی خدا بهم داده ک نمیدونم شکر گذارش باشم یا نه چون دردسر های خاص خودش رو داره شاید کسی ک این سایز رو داشته باشه بفهمه چی میگم ک شاید تو داستان هام به دردسرهاش اشاره کنم!
186 قدمه و 80 کیلو وزنم و پوست سفیدی دارم جوری ک دستمو وقتی کنار ی دست زن میزارم دست من سفید تره و بیشتر به دست یه زن میخوره تا یه مرد!
نمیدونم تا اینجارو تونستم خوب پیش برم یا نه!
در مورد دردسر های کیر بزرگ داشتن شاید ی داستان بعدها نوشتم ک درک کنید کیر بزرگ داشتن اینقدر هام رویایی نیست جوری ک خدا شاهده دوست داشتم منم مثل بقیه مردها و همجنس های خودم ی سایز متوسط و معمولی داشتم.
سرتون رو درد نیارم برم سر اصل مطلب.
اولین سکس من از جایی شروع شد ک اومدم قزوین و بعد از چند ماهی تصمیم گرفتم برم باشگاه بدنسازی.
بد نبود و دوست داشتم این ورزش رو بعد چند ماه فعالیت تصمیمی گرفتم ک کراتین بخورم و آمپول بزنم ک بدنم زودتر ب اون چیزی ک میخوام برسه.
از صاحب باشگاه که از بدنساز ها و مربی های خوب ایران هم هست یه دوره 500 هزار تومنی برداشتم که تو اون سال مبلغ قابل توجهی میشد… اون موقع 17 سالم بود و چیزی حدود 15 سال میگذره ازش .
خلاصه خریدم و مربی گفت ک فقط آمپول هارو که 10 تا میشد و رنگ سفیدی داشت رو باید بیرون بزنی من نمیزنم .
هر جایی هم اینکارو نمی‌کردن و باید دوتا به شانه هام میزدم 2 تا به سینه دو تا به بازو دو تا به ران پام و دو تا به ساق که برام خیلی جالب بود .
چند تا تزریقاتی رفتم که قبول نکردن تا اینکه ی درمانگاه بود دور تر از خونم که یه خانومی اونجا توی تزریقات کار می‌کرد بهش می‌خورد 25 ساله باشه و خیلی هم خوشگل بود راستش سایز دقیق سینه هاش رو نمیدونم ک بنویسم مثل داستان های خیلی از دوستان و نه از وزنش و نه از قدش اطلاع دقیقی نداشتم و ندارم فقط یه قد معمولی و اندام متوسط و صورت زیبا و سینه های تقریبا بزرگی داشت که همون لحظه که دیدمش به دلم نشست ولی اون لحظه فکر نمیکردم متاهل باشه
خلاصه بهش گفتم و آمپول هارو بهش نشون دادم و ترتیب زدن آمپول هارو طبق گفته مربیم بهش گفتم ولی چون چند سری قبل هر جا رفته بودم و قبول نکرده بودن این سری حین گفتن به حالت التماس گونه و مظلومانه گفتم و یادآوری کردم ک اینجا آخرین امید منه و اگه قبول نکته دیگه باید بیخیال مبلغی شم ک بابت این آمپول ها دادم!
خلاصه بعد گفتن یکم فکر کرد و گفت ببین من با هیچکدومش مشکل ندارم میزنم برات ولی اون دوتایی ک میگی باید به قسمت بالای ران پات بزنی رو نمیتونم بزنم! منم گفتم اشکالی نداره و سریع قبول کردم و پیش خودم گفتم نهایت بیخیال اون قسمت میشم! دلیلش رو نگفت ولی فکر کنم چون قسمتی بود ک به آلتم نزدیک بود و باید کلا میکشیدم پایین جلوش قبول نکرد
خلاصه آمپول هارو هر روز میزدم و باید تا 20 دقیقه بعدش سریع خودم رو به باشگاه میرسوندم و تمرین میکردم!
بعد از زدن نیمی از آمپول ها قشنگ بدنم بالا اومد و حتی خودش اینو گفت و خیلی براش عجیب بود که چطور این آمپول ها اینقدر قشنگ جواب داده بود و منم کلی با تعریفش حال کردم
تا به روزی رسید ک آخرین آمپول من بود یعنی هشتمین امپول ک باید به ساق پام میزد بعد از زدن آمپول به ساق پام ازش تشکر کردم و بهش گفتم ک هنوزم سر حرفش هست ک اون دوتای نهایی رو نمیزنه؟! ک گفت آره سر حرفم هستم و واقعا نمیشه زد
بعدش بهش گفتم ک منو ب جایی معرفی کنه اگه آشنایی نداره ک اون دوتای آخر رو هم بزنم ک حیف نشه ک گفت آشنایی نداره!
منم چهرم رو ناراحت نشون دادم و آهسته قدم قدم داشتم میرفتم بیرون که صدام کرد آقا سهیل ی لحظه وایسین!
خوشحال برگشتم و گفت ببین اون دوتا رو برات میزنم ولی شرط داره!
خیلی خوشحال شدم و کلی ازش تشکر کردم و گفتم هر شرطی باشه قبول میکنم!
گفت ببین سنت کنه ولی میخوره پسر با ادب و موذبی باشی و تا حالا یه جورایی اعتماد کردم بهت و چون نمیخوام ضرر کنی بابت اون دوتا امپول برات میزنم ولی شرطش اینه که باید بیای اینجا بشینی تا وقتی ک کامل اینجا خلوت بشه و مریضی نباشه چون نمیخوام کسی ببینه چون برای زدن‌ش یا باید شلوارت ن رو بالا بکشید ک مطمئنا نمیاد تا بالای رانت و یا باید شلوارت رو در بیاری که اگه اینطور باشه نمیخوام کسی ببینه این صحنه رو هم به لحاظ اخلاقی درست نیست و هم اینکه برای کارم بد میشه!
منطقی بود و گفتم باشه هرچقدر هم ک شده میشینم تا خلوت بشه ک بتونید کارمو انجام بدین
اون شب ک رفتم خونه داشتم به همین قضیه فکر میکردم ک خیلی ضایعست من جلوش بکشم پایین و با شرت جلوش وایسم تا اون این کارو بکنه و تصور و تجسم اون لحظه برام خیلی جالب و استرس زا بود
تو فکرم کلی اتفاق خوب و بد رو تصور می‌کردم جوری ک شق کرده بودم با تصور اینکه اونجا میتونم اون چیزی ک تو ذهنم هست رو انجام بدم و شاید تونستم مخشو بزنم!
حالا قبل اینکه بقیشو بگم به این نکته اشاره کنم ک بعد اون اتفاق ک براتون میخوان تعریف کنم فهمیدم ک اسم اون خانوم محدثه هست و شوهر داره ک 3 ساله ازدواج کردن ولی هنوز بچه تا نشدن یعنی نخواستن ک بچه دار شن… بعد ها بهم گفت ک شوهرش کیر کوچیکی داره خودش میگفت ی چیزی حدود 11 سانت نهایت و اصلا هم کلفت نیست! میگفت فقط شب اول عروسیش فقط تونسته ارضا شه و بعد اون هیچ وقت یه ارگاسم رو تجربه نکرده! و یه مطلب دیگه که خیلی بابتش ناراحت بود این بود که شوهرش متادون مصرف می کرده که اینو بعد ازدواج فهمیده بود و ب خاطر مصرف بالای اون قرص ب سختی کیرش تو سکس هاش بلند می‌شده و این اواخر باید قرص شق کننده که فکر کنم اگه اشتباه نکنم سیلدنافیل باشه مصرف میکرده! هر چند میگفت وقتی هم ک شق می‌شده ب خاطر کوچیکی کیرش خوب حس نمی‌کرده کیر شوهرش رو توی کصش!
ولي با وجود این مشکلی ک همسرش داشته فوق العاده دوسش داشته و هیچ وقت حاضر نبوده به خاطر این مشکلا نه بهش خیانت کنه و نه ازش جدا بشه!
میگفت گاهی به سکس با یه کیر بزرگ فکر میکرده ولی نمی‌خواسته اصلا تو واقعیت این اتفاق بیفته برخلاف میلش و همش هم ب خاطر علاقش ب شوهرش بوده
خلاصه روز موعود رسید و من قبلش ی دوش گرفتم و خودمو تمیز کردم و کامل پشمهای دور کیرم رو زدم و حسابی به‌ رسیدم جوری ک وقتی از حموم اومدم بیرون و تو آینه به کیرم و بدنم نگاه کردم میدونستم که عمرا زنی بتونه با دیدن این صحنه جلدی شهوتش رو بگیره!
من هیچوقت از شورت های ب قول گفتنی مامان دوز خوشم نمیومد و متنفر بودم ازش و شرت های هفتی تنگ میخریدم ک بتونه جلوی بزرگ دیده شدن کیرم رو بگیره وقتی میرم بیرون چون اگه اینطور نبود تو خیابون و کوچه وقتی راه میرفتم کیرم از یه ور میزد بیرون و قشنگ میشد فهمید چه سایزی زیر این شورت خوابیده! نمیخوام بگم خیلی پاکم ولی خجالتی بودنم باعث می‌شد که نزارم معلوم بشه! چندباری تو خیابون رفتن متوجه نگاه های خانوما به اون قسمت از شلوارم میشدم ک با پچ پچ کردن و لبخند زدن از کنارم می‌گذشتم ولی هیچ وقت سر سو استفاده و لذت اینکارو نمی کردم و این نگاه ها باعث می‌شد که تنگ ترین و کوچیک ترین شرت هارو انتخاب کنم ک تا جایی ک میتونه جلوی دیده شدنش رو بگیرم! کهنه اینا رو بعدا شاید ب صورت ی داستان به عنوان دردسر های داشتن کیر بزرگ نوشتم!
خلاصه روز موعود رسید و من رفتم اونجا بعد 1 ساعت ک خلوت شد نوبت من رسید خیلی استرس داشتم و تو دلم غوغا بود و تو این 1 ساعت هزار تا فکر سراغم میومد و ترس اینو داشتم ک وقتی جلوش میکشم پایین خدا کنه جنبه داشته باشم و براش راست نکنم که آبروم بره! گاهی هم برعکس فکر میکردم
تا اینجا که نوشتم دهن انگشتام داره سرویس میشه پس اینجا تموم میکنم داستان رو
ارسال میکنم و بعدش رو میزارم برای وقتی ک ببینم اصلا استقبالی از داستانم میشه یا نه که اگه خوشتون نمیاد و گند دارم میزنم با داستان نویسیم دیگه خودم رو خسته نکنم! اگه دوست داشتین که مینویسم چه اتفاقی افتاد که یه زنی که اینقدر شوهرشو دوست داشت و می‌گفت که هیچوقت به شوهرش خیانت نمیکنه چطور با دیدن یه کیر بزرگ وا میده!
نمیخوام اذیتتون کنم و چسی نمیام ولی باور کنید خسته شدم از اینهمه تایپ. و تا حالا اینطوری نشده بودم
دوست داشتین بگین که ادامه بدم و اگه نداشتین که بابت وقتی که گذاشتین ممنون و معذرت بابت اینکه نتونستم خوب بنویسم! بدرود

نوشته: سهیل…

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها