–
جبار همون کیر خیس رو گذاشت توی کونم و من همین جور داشتم با اون حال می کردم . با اون آبی که اندازه آب کیر اسب رفته بود توی کونم و خیس خورده بود کیر جبار خیلی راحت تر توی کون من می گشت … چه صدایی هم می داد . با این که نصف کیر هم توی کون من نبود ولی طوری کونم سر حال و آب بندی شده بود و خیس که صدای شلپ و شلیپ داخل کونم در اومده و حسابی در حال حال کردن بودم . چه مزه ای می داد و چه عشق و حالی می کردم !
سرمو بر گردوندم تا شاهد لحظه ای باشم که کیر میاد بیرون و قسمتی از اونو ببینم . دیگه این لحظاتی بود که نباید به چیزی فکر می کردم . افکار مزاحم ازمن دور باد . فقط باید به این کیر کلفت و سیاه فکر می کردم .
کف دست جبار طوری کسمو در چنگ خودش داشت که هوس اونو داشتم در همون لحظه یه کیر دیگه هم میومد و یه صفایی به کونم می داد . چه عشقی می کردم ! آخیش بهم مزه می داد ..
-یه دستت رو بذار رو سینه ام و می خوام همه طرف رو داشته باشی . طوری بهش حال بدی که بترکه و بترکونه …
جبار: خیلی دلم می خواد کف دو تا دستامو رو کونت داشته باشم و بازش کنم و هر دو تا سوراختو از پشت ببینم . از کونت در بیارم فرو کنم توی کست و عکسشو هم انجام بدم ..
-حالا تو کونمو بکن . من خیلی حال می کنم با کون دادن . وقتی اون مغز کیرت می رسه به مغز کونم یه آتیشی در همه بدنم درست میشه که فکر می کنم تمام کونم که سهله تمام بدنمو داغش کرده . جوووووووون از این عالی تر نمیشه …
سرمو خم کرده بودم تا از زیر هم کیر جبار رو ببینم . حرف شنوی خوبی داشت . یه دستشو گذاشت رو سینه ام و یه دست دیگه شو هم رو همون کسم نگه داشت …
-حالا اگه دوست داری بکن توی کسم و با سوراخ کونم ور برو .. که این جوری به من حال میده ..
حس کردم که اگه کمی ادامه بده می تونه تاثیر خوبی رو من داشته باشه و منو به ار گاسم نزدیکم کنه .. جوووووووون … کیرش توی کوسم منطقه بیشتری رو اشغال کرده بود و بیشتر از نصفش رفته بود اون داخل ..
-بازم بفرست جلو تر .. آخخخخخخخخ می خوام دردم بگیره .. خب حالا خوبه … جوووووووون …
برق لذت به تمام بدنم رسیده بود .. داشتم از حال می رفتم … خودمو بر گردوندم و طاقباز دراز کشیدم . فقط ازش خواستم که انگشتشو از توی کون من بیرون نکشه . سرعت کیرشو توی کسم زیاد کرده بود .
-اییییییییی .. بکش بیرون .. بکش بیرون .. جوش اومده .. جوش اومده …
جبار کیرشو کشید بیرون و یهو آب کس من با یه فشار فواره ای خالی شد .. بازم اون داخل گیر کرده بود و با چند کف دستی که به کسم زدم یه خورده دیگه هم ریخت ..
-جبار جا دارم .. جا دارم .. بازم بکن .. بازم بکن
و اون به کارش ادامه داد … واین بار به میزان کمتری آبم خالی شد
-حالا آبت رو می خوام . به هر جا که دوست داری آب بده ..
دوست داشت این بار توی کسم خالی کنه . راستش کس منم تشنه اش شده بود از فریاد کشیدنهاش خوشم میومد .. لذت می بردم … ضربات پی در پی اون یه حس خوبی رو بهم داده بود … داغ داغ شده بودم … چه احساس خوبی !.. لذتی همراه با سوختن .. گرمای تنم با گرمای منی .. چشامو بستم و فقط و فقط به لذت و ار گاسم فکر می کردم ….
ساعتی بعد کنار خونه ام بودم .. البته صد متر قبل از رسیدن به خونه پیاده شدم . نمی خواستم جلب توجه کنم . به این فکر می کردم چی بود که من از دست این در می رفتم ;!!. نگاهم که به خونه خاله سیاوش افتاد تازه حواسم رفت به اون جا .. آخخخخخخ دختر .. دختر تو رو چه به عاشق شدن ! اصلا بهت نیومده . اونایی که به سکس زیاد عادت کردند شاید بتونن عاشق شن ولی خیلی سخته وفا دار بودن واین که تن خودشونو هم فقط در اختیار عشقشون قرار بدن . من می خواستم از اون عاشقای وفادار باشم . ولی چرا نشد ;! انگار از روزی که با سیاوش آشنا شدم و چند روز بیشتر نمی گذشت با ده تا مرد بودم . این رقم خیلی اسف باری بود .. نه ..نههههههه آتنا تو که از خیانت و بی وفایی می گریختی .. یه لحظه قلبم لرزید … در باز شد و اونو دیدم … نکنه یه وقتی ازم بخواد که برم خونه شون …
سیاوش : کجایی دیگه تحویلمون نمی گیری ..
-تو که می دونی من چقدر دوستت دارم و عاشق تو هستم . اصلا صحبت اینا نیست . این روزا وضعیت خونه نا جوره . موقعیت نیست …
یه نگاهی بهم انداخت که دلم هری ریخت پایین . نه .. این نباید چیزی بدونه … خوشبختانه نخواست که اون لحظه رو بیام پیشش .. ولی می گفت که از ساعت تا شب خاله و شوهر خاله اش می خوان برن مهمونی …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی