سلام . من علیم. بچه اهوازم و یه خانواده به شدت مذهبی دارم . پدرم دوتا زن داره و یه داداش بزرگ ناتنی دارم
از وقتی یادم میاد به همجنسای خودم تمایل داشتم سیزده چهارده سالم که بود با خودم میگفتم اثرات بلوغه و جدی نمیگرفتم ولی کم کم قبول کردم تو تنهایی با سوراخم ور میرفتم و حال میکردم ولی هیچوقت جرات اینکه با کسی رابطه داشته باشم نداشتم تو همون سن داداش بزرگه مدام از لباسام ایراد میگرفت چرا تنگه چرا رنگیه چرا سیبیلاتو میزنی و …
یبار موهای بدنمو شیو کرده بودم و منو با شلوارک دید آنچنان کتکی بهم زد که هنوز جاش درد میکنه
هیفده سالم بود و یه دوست صمیمی داشتم که اسمش سعید بود سعید آزادتر از من بود و دو سالی ازم بزرگتر بود یبار که گوشیمو بهش داده بودم متوجه پورن های گی تو گالریم شد و جرقه رابطه ما از اونجا شروع شد
سعید بدن سبزه ای داشت و لاغر بود برعکس من که سفید پوست بودم
وقتی تصمیم گرفتیم رابطه داشته باشیم بهش گفتم که نباید خانوادم بفهمن و درک کرد برای شروع باهم رفتیم خرید و چن مدل لباس زنونه تور خریدیم خونه اونا بودیم و پدر و مادرش مسافرت بودن یه لامبادای سرخابی پوشیده بودم
سعید به شدت منو میبوسید و نوازشم میکرد آروم دستشو به سمت باسنم برد و انگشتم کرد کم کم انگشتاشو اضافه کرد و من خیلی بهم خوش میگذشت براش قمبل کرده بودم کاندوم آورد و سوراخ من و کیر خودشو ژل زد و خواست خودشو تنظیم کنه که ازش خواستم من روش بشینم و موافقت کرد
سوراخمو با کیر بزرگ و رگ دارش تنظیم کردم آروم خودمو فشار دادم داشتم با دردش کنار میومدم که یهو با فشار زیاد همشو کرد داخل
دادی کشیدم و حس کردم چشام سیاهی رفت
ازم معذرت خواهی کرد و آروم خودشو تکون داد داخلم
هنوزم درد داشتم ولی کم کم داشتم حال میکردم
تلمبه های سعیدم زیاد و زیادتر شد و میگفت چه تنگی کیرم داره میترکه قربون کونت برم عشق من
سر کیرمو مالیدم که آبم با فشار اومد این بیشترین لذتی بود که تو عمرم برده بودم
سعیدم شاید دو دقیقه طول کشید که با داد بلندی ارضا شد و بی حال کنارم افتاد
بعد اون ماجرا تا چن ماه خیلی باهم خوب بودیم تا اینکه یبار که نشسته بودم با سعید چت میکردم داداشم با چشمای قرمز و رگ گردن بالا زده اومد و با یه چوب به جونم افتاد اینقد زد که خودشم خسته شد می گفت حروم زاده کثافت میدونی پشت سرت چی میگن رفتی کونی شدی پسره اوبی آبرومونو ببری خودم میکشمت بابام از سر صدای ما اومد و وقتی حرفای داداشو شنید گفت اگه حقیقت داشته باشه خودش منو میکشه
حالم ازشون بهم میخورد بخاطر جونم بود که چن بار قسم خوردم و گفتم کاری نکردم و دروغه از خونه بیرون رفتن و درو محکم کوبیدن
از جا بلند شدم باید یه کاری میکردم وگرنه بدتر میشد به پیشنهاد سعید رفتم پیش پلیس و گفتم برادر ناتنیم و پدرم تهدید به قتلم کردن وقتی گفتن شاهد و پزشکی قانونی میخواد ترسیدم اگه بفهمن رابطه داشتم که اینام جرم حسابش میکنن …
به مهاجرت خیلی فک کرده بودم ولی اول باید سربازی رو اوکی میکردم
یه بلیط گرفتم و همون شب به تهران رفتم بماند که بخاطر کبودی های صورتم همه بد نگام میکردن
تهران شهر بزرگی بود به خانوادم گفتم برا کارای سربازی اومدم و اینجام حسابی تحقیق کردم و گشتم تا اینکه بعد چهار ماه آوارگی و خونه این و اون بودن گفتن کارت معافی بهم میدن که روش زده علت معافی همجنسگراییه ولی برای آخرین کارای اداریش باید میرفتم اهواز
خیلی خوشحال بودم
اهواز که بودم از دوازده سالگی کار میکردم و یه پس اندازی داشتم تو این چند ماهم تو تهران کارگری میکردم میخواستم برم ترکیه و ازونجام یکی از کشورای اروپایی … به اجبار رفتم اهواز پیش خانوادم مامان و بابا حسابی استقبال کردن و وقتی گفتم معاف شدم همه خوشحال شدن و برای دلیلشم سعی کردم بحثو عوض کنم
صبح آخرین روز با صدای چیزی بیدار شدم که داداشمو سر ساکم دیدم تا متوجه بیداریم شد لبخند عجیبی زد و گفت انگار گوشیت زنگ میخورد بعدم با سرعت از اتاق رفت
ساکمو نگاه کردم کارت پایان خدمت ازش بیرون افتاده بود حتما دیده بود که زده همجنسگرا باید زودتر میرفتم وسایلو جمع کردم سعید زنگ زد و خواست برای بار آخر همو ببینیم لباس پوشیدم و پیاده راهی خونشون شدم تو کوچه ای خلوت بودم که یه نفر با چوب زد یه سرم و دیگه نفهمیدم چی شد…
سردرد عجیبی داشتم صداهای نامفهومی میومد
باید بکشیمش این نجسه کثیفه . ینفر دیگه: اگه هر سه نفر شریک جرم بشیم فقط حبس میدن
با ترس دادی کشیدم هر سه سرشونو به سمتم برگردوندن داداش ناتنی و دوتا پسر عموم بودن دهنمو بستن و از ماشین بیرون آوردنم باورم نمیشد پدر و عمومم اونجا بودن محله شبیه برومی اهواز بود
داداشم کارت پایان خدمتو نشونشون داد که هردو با ضربه های دردناکی به جونم افتادن و دقایقی بعد همه چی تموم شد یه رنگین کمون خونی و ماجرای دردناک علیرضا
به گزارش سازمان ملل متحد کنشگران حقوق بشر، بر این باورند که بیش از ۴٫۰۰۰ (چهار هزار) مرد و زن همجنسگرا، در این دوره، در ایران اعدام شدند
علی فاضل منفرد ملقب به علیرضا در چهارده اردیبهشت ۱۴۰۰ به دست چند تن از مردان اعضای خانواده خود به قتل رسید
شخصیت سعید ساخته ذهن نویسنده بود
به امید رنگی شدن رنگین کمون های ایران
اگه صحنه های جنسی جذاب نبود منو ببخشید چون دخترم و یکم تصویرسازیش برام سخت بود
اگه ازین جور داستانا دوست دارید بگید بازم بنویسم
نوشته: شهرزاد