–
مدتی بود که سوسن حس می کرد که مستاجر ش نسبت به اون یه نظر خاصی داره . خودش از اون زنای قرتی بود که خیلی به خودش می رسید ولی شوهرش از اون بسیجی هایی بود که همش به ما موریت می رفت . مستاجرش با این که زن داشت ولی بد جوری رفته بود توکف سوسن . سوسن یه پسر نوزده ساله داشت به اسم سامان و یه دختر هیجده ساله به نام سمیرا … همین که پدربچه ها از ما موریت بر می گشت حزب الهی بازی شروع می شد . هر چند پدره در دیار غربت .. شرعی و غیر شرعی با زنای زیادی طرف بود .. مستاجر طبقه پایینی که اسمش بود میلاد و سی سال داشت و یه پنج سالی رو هم از سوسن کوچیک تربوده کار مند بود و زنش هم خانه دار .. اونا شهرستانی بودند ..یکی از بستگان زنش فوت می کنه و برای چند روزی زن میره به شهرستان و میلاد خان چون بهش مرخصی ندادن مجبور شد که تنها بمونه .. البته راستش این حرفی بود که میلاد به زنش گفته بود .. مدتی بود که اون و سوسن یه مختصر روابط و بگو بخند هایی داشته و یه تیکه هایی به هم می پروندند . منتظر فرصتی بو دند تا این رابطه شونو رسمی کنن . میلاد خیلی خوش تیپ بود ولی سارا قیافه ای معمولی داشت در عوض هیکل توپی داشته با سینه هایی درشت و باسنی بر جسته .. از اون جایی که میلاد زنش لاغر بود خیلی دلش می خواست یه حالی با این سوسن بکنه . اون به خوبی می دونست که این زن از اوناست که حال میده . چون وقتی که شوهرش میومد محجبه می شد و وقتی هم که می رفت حتی پیش اون حجابشو رعایت نمی کرد و حالا هم که تقریبا با هم دوست شده بودند .. سامان متوجه حرکات غیر عادی مادرش شده بود . حس کرد که باید یه سر و سری بین میلاد و مامانش باشه .. اولین شبی بود که دو تا شوهرا با هم خونه نبودند و همون کافی بود که سوسن نیمه های شب پس از یک میکاپ دبش خودشو برسونه به طبقه پایین . . سامان خیلی ناراحت بود .. هر چند اون عاشق دزدکی دید زدن بود و بار ها مادر و خواهرشو لخت و نیمه لخت دید زده بود ولی این جا پای ناموسش در میون بود و نمی تونست ببینه که یک مرد بیگانه نظر خاصی راجع به اون داره .. سوسن می دونست که امشب دیگه از اون شباست که می تونه با میلاد سکس کنه . چون آخرین باری که همو دیده بودند و با هم بودند میلاد به سینه ها و کسش از رو لباس و شورت چنگ انداخته و اونم نشون داد که چقدر لذت می بره .. سامان خیلی ناراحت بود . از این می ترسید که نکنه خواهرش هم به دام میلاد بیفته .. حتی گاه مادر و خواهرشو می دید که خود ار ضایی می کنن . می دونست سمیرا تقصیری نداره . چون پدرش که پیرو خط امام بود گاه تا یکی دو ماه پیداش نمی شد . آروم آروم رفت پایین .. صدای پچ پچ میومد .. . و بعد ناله های مادرشو شنید .. سوراخ کلید به اندازه ای نبود که بتونه خوب صحنه رو نگاه کنه .. ولی همین قدر مشخص بود که دو تایی شون لختند .. ولی از اون طرف سمیرا هم که متوجه شده بود چی به چیه خودشو به حیاط رسوند و رفت پشت پنجره اتاقی که اون دو تا در حال سکس بودند .. اونا پشت به سمیرا قرار داشتند و دختر به راحتی می تونست اونا رو ببینه . به خوبی می دید که مادرش چه جوری خودشو رو کیر میلاد بالا و پایین می کنه .. همون جا شورتشو کشید پایین و با لبه های کسش ور رفت .. هر کاری می کرد نمی تونست خودشو ار ضا کنه . اون دیگه به این فکر نمی کرد که مامانش داره به باباش خیانت می کنه . واسه اون مهم نبود . برای اون همین اهمیت داشت که خودش چه جوری لذت ببره .. چند بار متوجه سامان شده بود که کیرش واسش تیز شده .. داستانهای سکس خواهر با برادر رو هم زیاد خونده بود ولی جرات اونو نداشت که بره سمت اون .. حتی اون یه بار دزدکی سامانو در حال جق زدن دیده بود و اینو هم دیده بود که آب کیرازش خارج شده . سامان با این که حشری شده ولی بیشتر غیرتی شده بود . خیلی ناراحت بود . اما دیگه نتونست چیزی بگه . از آبرو ریزی می ترسید .. اونم شق کرده بود .. کیرشو در آورد و در حالا بالا رفتن از پله ها با کیر بازی می کرد .. سمیرا اونو که از سوراخ کلید داشت فضای اتاقو دید می زد دیده بود .. می دونست که سامان متوجه خیانت مادرش شده .. برای اولین بار بود که یک سکس زنده رو می دید .. به شکل وسوسه انگیزی خودشو به اتاق برادرش رسوند .. سامان تا صدای پاشو شنید یه ملافه ای رو خودش انداخت .. سمیرا با یه تاپ و مینی دامن بسیار چسبون خودشو رسوند به سامان .. موضوع رو با هاش در میون گذاشت .. ولی سامان که تیپ و هیکل خواهرشو دیده بود به تنها چیزی که فکر می کرد این بود که بتونه مخ خواهرشو بزنه .. سمیرا هم در این فکر بود .. چشای هر دو داد می زد که شهوت داره اونا رو می سوزونه .سمیرا بهش گفت اون چیزی رو که دیده بود و حتی بهش گفت که متوجه شده که سامان هم اونو دیده . . سامان تصمیم گرفت که خودشو به خواهرش بچسبونه و ناراحت نشون بده .. همین کارو هم کرد بغلش زد لمسش کرد .. گفت که خیلی ناراحته عذاب می کشه .. سمیرا به خوبی می دونست که این جور بغل زدنای داداشش با یه منظور خاصیه .. حس کرد که نوک سینه اش تیز شده .. بدنش گر گرفته .. دوست داره سامان به کارش ادامه بده . خودشو بیشتر به سامان چسبوند .