داستان های سکسی

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی

فیلم های سکسی خارجی

دستمالی کردن دختر خوشگل در دانشگاه و مدیریت مدبرانه زن همسایه

توی کوچه‌مان یک خانواده زندگی می‌کردند که مرد خانواده شغل جالبی نداشت و درآمد خیلی کمی نصیبش می‌شد. یک بار که با هم صحبت کرده بودیم، از شغل خود نالیده بود و گفت که حقوقش ماهیانه‌اش حدود سیصد هزار تومان است. برای من شنیدن چنین حرفی عجیب بود، چرا که همیشه بوی کباب‌شان کوچه را برمی‌داشت و زنش را هروقت دیده بودم دستش پر بود، دو تا بچه‌اش خوش‌لباس بودند و مسافرت رفتن‌شان هم سر جایش بود. بهش گفتم که مرد حسابی با سیصد هزارتومان که نمی‌شود این طور زندگی کرد؛ جواب داده بود: «خانمم خیلی خوب خرج و مخارج را مدیریت می‌کند!»
این جای کار را حالا داشته باشید تا بعدا دوباره برگردیم. آن روزها در دانشگاه، توی انجمن علمی حقوق عضو شده بودم و یک اتاق در ساختمان گروه به ما داده بودند. در یک بعدظهر بهاری، یکی از دخترهای ترم پایین آمده بود انجمن تا یک کتاب امانت بگیرد. معمولا بعدظهرها هیچ کس توی ساختمان گروه نمی‌آمد و من هم برای استراحت میان کلاس‌ها به اتاق انجمن علمی می‌رفتم؛ دختر هم‌رشته‌ای ما هم دیده بود که توی ساختمان گروه رفته‌ام و به دنبالم آمده بود.
بله، فصل بهار بود و این فصل هم معروف است به فصل جفت‌گیری! آن روز بد جور حشرم بالا زده بود و تحمل نداشتم که چند ماه وقت بگذارم تا بتوانم باهاش بخوابم؛ پس با آن خانم خوشگل زاده‌ی جیگریان‌فر لاس زدن را شروع کردم؛ حالا شاید هم از فشار حشریت او را خوشگل و جیگر می‌دیدم، الله اعلم!
روی صندلی ول شده بود و جفنگیات خودم را تحویلش می‌دادم و او هم چیزهایی می‌گفت که البته من نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و فقط در فکر دستمالی کردنش بودم. میان حرفش پریدم و گفتمش:
«چرا آدم نباید کسی که ازش خوشش میاد رو ببوسه؟»
کمی شکه شده بود و شانه بالا انداخت. ادامه دادم:
«آدم وقتی به گذشته نگاه می‌کنه، بیشتر از همه حسرت کارهایی رو می‌خوره که انجام نداده؛ چی باعث میشه که من کسی رو که ازش خوشم میاد رو نبوسم؟»
بلند شدم و سمتش رفتم، او هم هاج و واج نگاهم می‌کرد. شانه‌هایش را گرفتم و از روی صندلی که بلند شد، لب‌هایم را به روی لبهایش چسباندم. لبهایمان که جدا شد، دیدم که هیچ مخالفتی نداشته و در نگاهش خواندم که در مسیر درست حرکت می‌کنم. دوباره لب‌هایش را بوسیدم و بعد از چند ثانیه زبان را هم قاطی کردیم و تبدیل به لب فرانسوی شد.
به خودم که آمدم، فهمیدم که باید در اتاق را قفل کنم. بعد هم که دوباره به او چسبیدم و در حالی که مقنعه‌اش را درآوردم، لبهایم توی گردنش رفت و روی میز خواباندمش. گردنش را که می‌بوسیدم، صدای آه کشیدنش بلند شد و بیشتر حشری‌ام کرد. زود دکمه‌های مانتو‌اش را باز کردم و تاپ و سوتین صورتی‌اش را بالا زدم؛ سینه‌های کوچولو و خوشمزه‌اش را با ولع خوردم و او بیشتر آه و ناله می‌کرد.
دست بردم سمت شلوارش و او دست‌هایم را گرفت. گفتم:
«فقط می‌خوام کس خوشمزت رو بخورم»
دستش را کنار زدم و شلوارش را پایین کشیدم. شورتش حسابی خیس شده بود؛ با دندانم شورتش را گرفتم و پایین کشیدم و شروع به مالیدن و نوازش کس خوشگلش کردم. زمان زیادی روی کس او تمرکز نکردم، زود کیرم را بیرون کشیدم و نمی‌دانستم کجایش بگذارم. به محض اینکه کیرم را دید، نشست و گفت که باکره است و نمی‌خواهد چنین کاری کند.
«خیلی حیف شد، پس لااقل برام ساک بزن!»
روی صندلی نشستم و او هم آمد و بین پاهایم زانو به زمین شد و شروع به خوردن کیرم کرد. خیلی ناشیانه ساک می‌زد و وقتی هم که آبم آمد، وحشت کرد و کیرم را ول کرد و من هم زود دستش را گرفتم و به کیرم چسباندم تا تمام آبم خالی شود.
حالا که فکر می‌کنم اصلا اسم آن دختر را به یاد نمی‌آورم و در خاطراتم او را به عنوان خانم خوشگل‌زاده‌ی جیگریان‌فر می‌شناسم. چند ماه بعد هم مثل اینکه کیر ما برایش آمد داشته بود و شوهر کرد تا دانشگاه را بی‌خیال شود.
نزدیک غروب بود که از دانشگاه برگشتم. سر کوچه، زن همان همسایه‌مان را دیدم که در ماه سیصد هزار تومان دستمزد می‌گرفت. پشت تیر چراغ برق، با یک جوانکی مشغول حرف زدن بود و متوجه من نشدند. لحظه‌ی آخر که نزدیک‌شان شدم، زن به آن یارو گفت:
«ساعت 11 شب بیا»
بعد هم لب همدیگر را بوسیدند. به محض اینکه از هم جدا شدند، با زن همسایه چشم تو چشم شدم. از کنارش رد شدم و او هم پشت سرم آمد. وقتیکه کلیدانداختم تا وارد خانه شوم، او هم بهم رسید و خواهش کرد تا در مورد این موضوع با کسی حرف نزنم. بعد هم که چشمکی زد و با ناز و کرشمه گفته بود:
«پسر جون هر وقت هم خواستی بیا در خدمتت هستم!»
بله، نگو که شوهر وقتی شب به سر کار می‌رفته است، زنش لنگ‌ها را بالا می‌داده و خرج و مخارج را مدیریت می‌کرده!

نوشته: آرین پاریز

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها