سلام دوستان خوب و گلم . دوستان من قضیه اتفاقی که یک هفته پیش بعد سال ها برام رخ داد رو براتون مینویسم . والا منم مثل شما هر روز داستان های دروغ رو میخونم که دیگه حالم بهم میخوره از هرچی داستانه . تنها فایده که داشت این بود که کمی اموزشی توش بود :))
مثل بقیه داستان ها شروع میکنم به تعریف کردن فقط بدونید که حقیقت هست و تر و تازه و دوست داشتم با شما هم در میون بذارم که استفاده ببرید.
من مسعودم و 20 سالمه و قدم 185 و وزنمم 90 . زندگیمو و شخصیت و این حرفارو فاکتور میگیرم چون حوصله نوشتن ندارم و شما هم نمیخونید .
میریم سر اصل داستان و اتفاق ما …
یک ماه پیش بود که رفتم مغازه سر کوچمون که وسایل بخرم برای خونه که دیدم یه دختر خانوم تو مغازست که کمی چاقه اما چاق خوشگل سفید با چشمای فوق درشت . خوشگل و متین . خیلی ازش خوشم اومد اما چون ادم سر به زیر و سنگینم و این موقع جو میگیره و مغرور میشم نگاهی بهش نکردم و همون نگاه اول حلال و این حرفا
مغازه دار یا همون عباس اقا فامیل رفیقم بود . از رفیقم با ترس پرسیدم که گفت اون دختر دختر خواهر عباس اقاست که بابا هم نداره و بچه ی طلاقه .
منم چیزی نگفتم.تا رسید صبح روز شنبه که صبح بیدار شدم خواهرم برسونم دبستانشون و از اونجا برم سرکار که رفتم مغازه براش چیزی بخرم که دیدم سر ساعت 7 اون دختر هم اونجا بود .فهمیدم که دبیرستانی هست و دو سال از خودم کوچیکتر و از راهی که رفت فهمیدم کدوم دبیرستان میره.خلاصه تو فکرش فرو رفتم و خواهرم رسوندم و اومدم خونه و شب هم تو فکرش بودم . یه فیلم نگاه کردم که کمی صحنه داشت و شب تو رخت خوابم تو فکرم خودم با اون تصور میکردم . همون تصوراتی که شما ها هم داشتید .
القصه …
من دیگه تصمیم گرفتم که حتما با این دختر اشنا بشم و مخش رو بزنم . اما ترس داشتم . محله اشنا عباس داییش اگر کسی میدید ابروم میرفت و جنجالی به پا میشد . واسه همین وقتی خواهرم بعد از ظهری بود و من معاف از بردنش به مدرسه دو سه روز صبح ها میرفتم و تعقیبش میکردم اون دختر رو که ببینم از کجا میره چجوری میره و اون موقع چقدر اونجا جمعیت هست و از این جیمز باند بازیا .
بعد از چند روز تحقیق یه مکان مناسب پیدا کردم . رفتم منتظر شدم و اونم اومد . خیلی استرس و ترس داشتم . داغ کرده بودم . تا اومد رفتم و سلام علیک این حرفا . دیدم هیچی بهتر از صداقت نیست و وقت ندارم اسمون رو به ریسمون ببافم . گفتم ببخشید من الان یک ماهه مشغول شمام فکرم شمایی و هر روز باید ببینمتون و وگرنه دلم اروم نمیگیره . از این حرفا که ده دقیقه شد . اخرش گفتم که میخوام با شما اشنا بشم و اگر اجازه بدید باهم دوست بشیم(عین بچه راهنمایی ها اخرش گفتم که خودم بدم اومد).فقط فرقش اینه این اتفاق و داستان من که تو خیابون نکشید پایین بگه بیا منو بکن مثل داستان های امروزی خخ
خ.یکم فکر کرد و گفت اخه زشته و این حرفا و منم گفتم نگران نباشید و بحث شخصیت شد که گفتم من ادم باحال شاد خوب و شوخ هستم و حتما از من خوشتون میاد و این حرفا . لا کردار مثل ماهی بود تو دستم و همه حرف میزدم تا از دستش ندم.که بعد چند دقیقه صحبت گفت باشه و خوشحال میشم و افتخار اشنایی میدم . منم دیگه شخصیت اصلیم گل کرد و روم باز شد گفتم شما میدی کی میگیره حالا و از حرفا و یه عالمه خندیدیم و خیلی خوش گذشت.گفت ساعت چنده.نگاه کردم به ساعت رنگم زرد شد.گفت چی شد.گفتم بگم نمیزنی منو.گفت نه نترس حالا ببینم چی میشه.گفتم 8.30 هستش.گفت چیییی یدونه محکم خابوند تو پهلوم.اقا من نئش
زمین شدم.نگو خانوم کاراته میره دست و بالش سنگینه.کلیه ام درد میکرد.گفتم بی جنبه این چه کاری بود.گفت شرمنده به خدا شوخی بود از دستم در رفت.من هیکلم درشت هست و شما فکر کن به دنیا اومدنی 6 کیلو بودم و وای به حال الان.سفید و درشت و باشگاه میرفتم و چاق بودم و هیکلم اومده بود کمی رو فرم.فقط لاغر شده بودم کمی که بهم میومد.نه 12 پک داشتم نه چیزی.خلاصه خیلی خندیدیم و به زور براش یه چیزایی خریدم گذاشتم تو کیفش گفتم عمو اینم تغذیه ات و خندیدیم و رفت.البته اینم بگم شمارشو گرفتم و شمارمو دادم.اس بازی زنگ حرف پیام لایک شروع شد . خیلی از من خوشش اومده بود چون واقعا قشنگ و بامزه صحبت میکردم و طول صحبت با من انقد میخندید که گفتم الان که بگه پرده ام پاره شد بیا منو بگیر . روزها به خوبی میگذشت و ما بیشتر از هم خوشمون میومد و از صبح الطلوع اس تا اخر شب با زنگ …
فقط صبح میتونستم ببینمش.تا اینکه دیدم نمیشه و باید بیشتر ببینمش.دنبال مکان بودم جایی که چند ساعت باهم باشیم.که خداوند رسوند.ساختمون ما 6 طبقه است و بلندترین ساختمون اون محله و هیچ جا به بالا پشتبومش دید نداره و کلیدش دست ما بود فقط و مکان بود در حد لالیگا . گفتم قلیون میارم و خوراکی پاشو بیا که اونم اومد به راحتی و دو سه ساعت با هم بودیم تو پشت بوم و اونم میرفت . حدودا 26 روز رابطمون میگذشت.مدرسه پشت بوم تلفن زنگ اس …
تا اینکه روز فرخنده رسید .
طبق معمول اومد بالا پشتبوم . البته یه پلی بک برم دیشبش که تو واتس اپ خیلی بهم ابرازه علاقه کردیم و بوس و ماچ کمی حرف ها جنبه سکسی داشت اخرش که تو بغلتم و این حرفا اما نه اشاره مستقیم…
خلاصه اومد و منم چون صبحش تو گوشی یه دوست دیوسم سوپر الکسیس دیده بودم حسابی شهوتی بودم و حشرم زده بود بالا . یک ماه بود جق نزده بودم . حس میکردم شکمم پره ابه خخخ.
اومد و حرف زدیم تا اینکه بگو بخند و این حرفا که تکیه داده بودیم جفتمون به دیوار . بغلم نشسته بود و کتفش به کتفم بود . که یکهو جو گرفت منو . گفتم سحر . گفت جانم . گفتم میخوام یه حرف بزنم اما میترسم روم نمیشه.(این جمله محشر میکنه لامصب حتما امتحان کنید)گفت نترس بگو . گفتم ناراحت نمیشی گفت نه عزیزم چرا ناراحت بشم.گفتم من خیلی دو دو دو دووو .(این تته پته رو حتما بکنید که 99 درصد تاثیرش رو اینه خخخ)گفتم خیلی دووو دو دوسست دوست دارم . که یکهو خندید و خیلی خوشحال شد گفت واقعا . گفتم نه از الکی گفتم بخندیم واقعا دیگه . گفت مسعود منم دوست دارم و خیلی خوشحال هم که دارمت.منم
گفتم سحر واقعا گفت نه الکی مثلا که گفتم زهرمار و بشکونش میگرفتم و میخندییدیم.که یکهو شوخیمون جدی شد و من به زور خابوندمش زمین.و خودم رو بودم اما نه زیاد. دیدم بی حرکت وایستاد . فهمیدم قضیه چیه . حقیقتش من تا حالا از لب کسی بوس نکرده بودم و نمیدونستم چ جوریه و چه حسی داره و ایا حال میده یا نه و اصلا خوشم میاد یا نه و فقط تو فیلما دیده بودم . خوابیده بود رو زمین و منم نشسته بودم و چنبره زدم بودم روش و دستاش گرفته بودم که زل زد با چشای قهوه ای و درشتش که مسعود خیلی دوست دارم . بعد چشماش پر شد که دیدم پر اشک گفتم چرا گریه میکنی فدات شم منم دوست دارم عاشقتم گریه نکن گریه ام میگیره دیوس.گفت اخه خیلی وقت بود تنها بودم و تو اومدی و زندگیم عوض کردی . منم گفتم باز تو دیشب فیلم هندی دیدی که خنده و اشکش قاطی شد و حس جالبی داشت و خیلی خوشم اومد . بعد ساکت شد منم مثل فیلم خارجیهااا که یاد گرفته بودم برای چنین روزی به لباش خیره شدم و هرزگاهی به چشمش نگاهی مینداختم.نزدیک شدم و اروم لبم گذاشتم رو لبش.لپاش که اشک روش بود بوسیدم و گفتم دیگه نبینم تا زنده ام گریه کنی و این حرفا . که بلند شد و محکم بغلم کرد و وقتی ایستادیم هم دوباره اومد تو بغلم.منم موهاش نوازش میکردم و از سرش بوس میکردم و احساساتم بهش میگفتم و اونم مدام ابراز علاقه…
وقتی بغلم کرد و تو بغل هم تو سکوت بودیم یهو یاد اون فیلم و کلیپ حاج خانوم الکسیس افتادم و ناخداگاه سیخ کردم که به خاطر شورتم جلویی سیخ شد و خورد به شکم اون . یه نگاه کرد و یه نگاه به من کرد خندیدیم بلند بلند . گفت بی جنبه گفتم ببخش از یه جقی چه انتظاری داری.گفت چرا جق گفتم چه کنم باید یه جور خالی کرد و خیلی وقته میزنم و داره منو از بین میبره و مظلوم بازی.بعد گفت نزن و گفتم نزنم چیکار کنم . به شوخی گفت مگه من مردم و زدیم زیر خنده.میدونستم جدی نبود حرفش و فقط برا خنده بود و منم حدم نگه میداشتم . بعدش داشت حرف میزد و یهو از پشت بغلش کردم.گفتم سحر جان عزیزم اجازه هس
ت . به خدا کار زیادی نمیکنم و از این حرفا و منت و خواهش . گفت مسعود من بهت خیلی اعمتاد دارم و دوست دارم و عزیزی برام و عااااااشقتم . منم نگاهش کردم و یه بار دیگه از لباش بوسیدم و ایندفعه یکم طولش دادم و هی لب بالا و لب پایینش و اونم بهتر از من بلد بود و خوب لبای خوشگلم رو میخورد . جداش کردم و گفتم عاشقتم …
رفتم در پشت بوم چک کردم قفلش کردم . با استرس رفتم پیشش . بهم زل زدیم و هم من اولین بارم بود و هم اون . جفتمون غرق در خجالت که گفت شروع کن دیگه دیرم میشه . منم طبق داستان های اینجا شروع کردم و اول لباش رو بوسیدم .بوس سادع هااا نه ولع این حرفا چون خوشم نمیاد و تازه کارم برا همون زیاد احساسی ندارم تو لب . دکمه های مانتوش بالاش فقط باز کردم دیدم سینه هاش زیر پیراهنه . مانتوش دراوردم و پیراهن رو هم همینطور . مکانمون امن بود . سوتین باز کردم که دوتا سینه 65 70 تقریبا افتاد بیرون . هاله صورتی زیاد و نوک صورتی مایل به قرمز . تا حالا ممه ندیده بودم از نزدیک و برق شوق تو چشمام دید و گفت هوووووووووو کجایی خخخ . خندیدم و بهش گفتم تا حالا ندیدم و گفت حالا یه دل سیر ببینو … گفت ببین و چی . گفت ببین و بخور عزیزم … منم دیگه انقد شوق داشتم و داغ بودم گفتم الان ه مثل موشک برم فضا . گفتم اگه میشه بخواب.خوابیدو و مانتوش انداخته بود زیرش.اینم بگم بالاپشتبوم ما قیرگونی بود و تر تمیز که البته اول رابطمون یه زیر انداز خریده بودم برده بودم بالا برای نشستن و این حرفا که همین انداختم زیرمون.خوابید و گفت مسعود میشه تو هم پیراهنتو دربیاری.گفتم چشم.منم درواردم بدنم دید خیلی خوشش اومد . من موهای سینه ام و شکممو نمیزنم و همون مویی که از بچگی رشد میکرد بود و خیلی خوشگل شده بود بدنم و خودمم حال میکردم و دیدم که خوشش اومده.درشت هم که بودم و سفید دیگه تموم ههه.اول دست زدم به سینه اش ماساژ دادم خواستم ببینم اصلا چجوریه که شروع کردم خوردن . اول بوس کردم جفتشون رو حسابی همه جاشونو بوسیدم و شروع کردم سمت راستی رو خوردن.خیلی بهم مزه میداد نرم گوشتی دیگه وحشی شدم.حسابی میخوردم سرشو با لبام فشار میدادم و یکی رو مالش میدادم و انقد خوردم که خدا میدونه . اونم شروع کرد و هی حرف میزد و میگفت بخور عزیزم مال خودته بخور عشقم . جون بخور . سرمو گرفته بود و خیلی حال میکرد که دارم وحشیانه میخورم و میخندید. بلند شدم گفتم
سحر . گفت جونم عشقم . گفتم میخوام اولین رابطمون جوری باشه که تو هم برات خاطره بشه حال کنی . نه اینکه هر موقع یادت افتاد یاد درد بیوفتی . که زد زیر خنده گفت مگه قراره درد داشته باشه که منم مسخره بازی هام و حرفام گل کرد و میخندیدیم.گفت باشه میخوای چیکار کنی گفتم فقط تو راحت باش همین.گفت باشه.دکمه شلوارشو باز کردم کشیدم پایین و درواردم کمی مضطرب شد که گفتم خیالت راحت امنه و این حرفا . خلاصه دراوردم یه شورت مشکی داشت اونم دراوردم . دستاش گرفت جلوی کسش که گفتم تنگ بازیا چیه نکنی کیر داری و مسخره بازی که به زور زدم کنار.به به . شما ها فکر کنید یه جقی با هفت بار جق
در هفته برای اولین بار کس ببینه.چه شود … خخخ
گفتم پس کس کس میکنن اینه گفت کس چیه بی ادب واژن و خندید . یه کس سفید و تر گل مرگل و باکره . یکم دستم روش کشیدم و گفت مراقب باش گفتم هستم جناب سروان خیالت راحت که خندید دوباره . رفتم ایین شکمش بوسیدم و رفتم پایین تر و شروع کردم لیس زدن و خوردن و به زور کمی زبونم توش میکردم چون دختر بود نمیشد کاریش کرد و یه یه ربع براش خوردم و دیدم خیلی حال میکنه و اخ و اوف میکنه که ادامه دادم تا اینکه زبونم لول کردم و کردم تو کسش که چند بار اینکارو کردم و گفت مسعود داره ابم میاد که اب شفاف لزج ریخت رو زیر انداز . گفتم سحر ممنون زیر اندازو شستی دمت گرم میخواست بخنده اما حال نداشت . تمیزش کردم و یه ابمیوه دادم خورد کمی استراحت کرد . دمرش کردم ماساژش دادم.سرحال شد وو گفت خیلی ممنون مسعود خیلی حال داد میدونستم اینجوریه زودتر بهت میدادم.میدونست با اینجور حرفاش کفری میشم و از فرت حشری بودن میترکم عمدا اینجوری حرف میزد و اذیت میکرد.دمر خوابید و دیدم به به . چیزی که دلم میخواد . یه کون الکسیسی . سفید گرد و بزرگ . منم کیرم کلا 15 سانت بود و مناسب بود برای کون کردن.برگشت و شلوارمو دراوردم و شورتم درواردم .کیرمو دید خندید گفت کیر کیر میکردی اینه همش . ؟ عذابم میداد اشغال خخخ . کونش تکون تکون میداد و مثل ژله تکون میخورد کونش و داشتم حال میکرد . قبلش از داییش همون عباس اقا کاندوم خریده بودم خخخ . گذاشتم سرش و خوابیدم روش گفت فقط همینا . گفتم باشه یکم بالا پایین کردم دیدم نخیر اومدنی نیست ابم.منی که تو 30 ثانیه ابم میومد بعد 5 دقیقه لا کونی و لا پایی ابم نیومد . هی بالا پایین رو اون کون نرم و انقد تف کرده بودم همه ی کونش اب بود و خیس. خورشید هم مستقیم میزد به ما و عرق هم کرده بودم و عرقم میریخت رو کمرش و . محکم خودمو میکوبیدم به کونش صدا بده چون عاشق شالاپ شلوپم . صدا میداد و نیم ساعت گذشته بود که گفت تموم نشد گفتم نه نیومده هنوز . اخر سر گفتم میشه یذره بکنم تو . گفت ابدا . گفتم سحر دلت میاد ؟ مظلوم بازی و خواهش و التماس و قول و وعده بعید . اخر سر اجازه داد . منم اروم اروم شروع کردم کردن که تا سرش رفت تو تنگ بازی شروع شد و اخ و اووف . به زور تا نصف کردم تو و قسم میداد دیگه بیشتر نکنم . منم داغی کون نشسته بود به کیرم و داشتم حال میکردم همون نصفه رو عجب جلو کردم و انقد عقب جلو کردم حال میداد و بعد مدت ها داغی کون به کیرم خورده بود داشت میومد که دراوردم کیرم که دیدم کاندوم کثیف شده توجهی نکردم کاندوم درواردم انداختم دور و گفتم بخواب سریع خوابید گذاشتم لای کونش بالا پایین تند تند میکردم و انقد تف زده بودم شالاپ شالاپ صدا میداد که دیدم داره میاد تند تند بالا پای ین و اونم چون همه هیکلم انداخته بودم روش و عرق کرده بودم و داغ بودم و نفس نفس میزدم حال میکرد و هی حرفای سکسی میزد . بکن بکن زود زود جوووون مسعود عشقمی بکن عشقم . منم ریدم بهش گفتم عشقتم کسکش نذاشتی بکنم تو کونی خان . که خندید و منم بالا پایین . شروع کرد الکی اه اوف کردن و قربون صدقه ام رفتن و که منم داشتم برای اولین بار ابم میومد روی یه کون اونم کون دختر که یهو دیدم داره میاد با تمام وجود لای کونش تلمبه میزدم که بنده خدا داشت کمرش میشکست اما به روم نمیاورد تدن تند که یهو جونم ریخت بیرون از کیرم . انقد ابم اومد ازم انقد اومد که همرو ریختم لای کونش . کل کونش اب بود . خیلی خوشش اومده بود از داغی اب و نبض کیرم روی کونش . هی جق میزدم و اون حس اومدن اب برام باحال بود و ابم میریختم رو کونش.خیلی ابم اومد برای اولین بار بود انقد میومد . البته خوب یک ماه جق نزدن و فقط خوردن همین میشه . دستمال کاغذی جیبی داشتم باز کردم تمیز کردم کونش رو حسابی و همونجوری لخت همدیگرو بغل کردیم و پامو انداختم وسط پاهاش گفتم ممنون عشقم خیلی عالی بود خانومم . دستت درد نکنه دستت طلا . گفت دستم چرا کونم طلا . اینو گفت فهمید دارم حشری میشم سریع گفت غلط کردم گوه خوردم ببخشید که خندیدیم.یه کم خوابیدیم پیش هم و حرف های عاشقانه میزدیم . خوشحال بودم که اونم حال کرده هم من . خیلی هم بهش علاقه ام بیشتر شده بود . هوا یکم تاریک شد و که پاشدیم لباسامونو پوشیدیم ته مونده اب میوه رو باهم خوردیم یکم بوسش کردم و ناز و اخرسر که داشت میرفت گفتم یه حرکت بیام که حسابی خوشحال بشه.وقتی داشت میرفت رفتم دستش گرفتم و محکم برگردوندمش سمت خودم با ولع لبش خوردم و محکم میک میزدم و گفتم سحر عاشقتم . دوست دارم سحر . همیشه باهام بمون . بدون تو میمیرم سحر . گفت مسعود عاشقتم دیووونه . مسعود خودمی . دوست دارم دیوس. همیشه باهات میمونم عاقام . یه خنده ملیح جفتمون کردیم و رفت .
دوستان شرمنده طولانی شد . اما درست توضیح دادم و حقیقت رو گفتم که ملتفت بشید . البته شرمنده بخش سکسیش کم بود . اینم بگم هنوز باهاش رابطه دارم و همدیگرو خیلی دوست داریم و از قبل بیشتر بهم وابسته تر شده و داره لاغر میشه و خیلی خوشگلتر شده.انقد خوشگل شده که همه محل دنبالشن.همون محلی که بخاطر کمی چاقی بهش محل نمیذاشتن.واسه همین منو دوست داره چون تو اوج بی توجهی بهش توجه کردم.
اگر نظارت مثبت بود از سکس دومم که دو روز پیش بود هم میگم که تو اون سحر برام سنگ تموم گذاشت و اون بخش همش سکسیه.
امیدوارم از این اتفاق شیرین که برام رخ داد لذت برده باشید
نوشته: badboykrj