داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خواهر دامادمون

با سلام من اولین باره میخوام داستان بنویسم، من سکس زیاد داشتم میخوام برای اولین بار سکس خودم با خواهر دامادمون رو بنویسم تو داستان از اسم های مستعار استفاده کردم بدلیل حفظ آبروی اشخاص داستان ما مربوط میشه به سال 96 من فرزاد اون موقع 24 سالم بود و قد بلند و هیکل خوبی هم دارم من فقط یه خواهر دارم که سال 93 ازدواج کرد شوهرش از خانواده ی مقیدی هستن، البته نه آنچنان مذهبی فقط سنتی ان؛ داماد ما سه تا خواهر داره که خواهر وسطیش بیتا که ازدواج کرده و یه پسر هم داره اون‌موقع 32 سال داشت راستش از روز اولی که دیدمش حس خوبی بهش داشتم چهره ی تو دل برو و پخته ای داشت قد متوسط و باسن پهن و سینه های ایده آل داشت و اینکه حتی قبل از اینکه رابطه ای بینمون شکل بگیره همیشه به شکل معناداری نگام میکرد توی مهمونیا هیچوقت البته فکر نمیکردم باهاش سکس داشته باشم و فکر میکردم اگر یکروز باهم صمیمی بشیم در حد چت باقی میمونه، از روزی که خانواده ها وصلت کردن کم وبیش تو شبکه های اجتماعی همو رصد می کردیم تا اینکه یه شب براش کامنت گذاشتم زیر پست وجواب داد گفت خیلی دلش گرفته بود باهم صحبت کردیم واز اون شب باعث شد صمیمی تر بشیم و کار به جایی رسید که خودش گفت میتونیم باهم بریم بیرون؟ منم گفتم ایرادی نمی بینم همیشه تو خونه با پسرش تنها بود چون شوهرش مغازه دار بود و پسرشم که سیزده سال داشت که یه شیفت مدرسه می رفت از زمانی که باهم رفتیم بیرون می شد فهمید که این دوستی اجتماعی تبدیل به علاقه و وابستگی شده راستش وابستگی اون بیشتر از من بود بعد چندقرار گفت دلش می خواد منو بغل کنه تا اینکه یه بار که رفته بودم تو پارک پشت خونشون که بیاد ببینمش طبق معمول شوهرش امیر سرکار بود گفت آرمان پسرش حمامه و نمیتونه بیاد بیرون و تنهاش بزاره منم گفتم باشه پس بزار یه روزه دیگه که گفت میتونی بیای خونه؟ جا خوردم اولین بار بود که دعوتم کرد به خونش معلوم بود خیلی بهم اعتماد داره نمیدونم چرا فکر کردم داره نخ میده برای رابطه چون قبلا توی چت هامون هم خیلی می گفت که امیر سه ساله بهش دست نزده و نیاز داره و این حرفها گفتم باشه رفتم بالا، تاحالا هرچی همدیگرو دیده بودیم توی پارک و پاساژ و کافه و اینها بود که اونجاها جای عشق بازی و بغل و غیره نبود بخاطر همین تو خونه خیلی باهم عاطفی برخورد کردیم بار اول بود بغلش کردم و بوسیدمش، ولی بیشتر از این پیش نرفتیم و این شد که پام به خونش باز شد و سری های بعد هم رفتم برای دیدنش که بار دوم پسرش مدرسه بود و خونه خالی بود و بعد کلی بوس و بغل گفتم اگر کاری بخوای برات انجام میدم که اولش گفت نه بعد گفت بهتره یکباره انجام نشه همه چی گفتم یعنی چی گفت بار اول فقط لب و ساک و مالیدن باورم نمی شد اون خودش راضی به انجام همه چیز شده بنظرم اومد بهم اعتماد کرده و خیلی باهام راحته اونروز نزاشت بدون لباس ببینمش اونروز بعد کلی خوردن آبم رو آوورد و از روی لباس با سینه بازی کردم اونقدر باهم خوب و صمیمی بودیم که هشت سال فاصله به چشم نمیومد انگار می فهمید من نیاز دارم و چون از خانواده مقیدی بود براش سخت بود یا غرور اجازه نمیداد پیش قدم شه سری بعدی که رفتم خونش دیگه هردو می دونستیم قراره چی بشه هیچکس نبود من و بیتا زمان زیادی داشتیم رفتیم تو اتاق اول خابوندمش روتخت و کلی بوسش کردم و شلوارشو دراوورم بدن سفیدی داشت پیرهن و سوتین هم در اووردم خیلی بوی خوبی می داد سینه نرمی داشت شروع کردم خوردن سینه که خیلی لذت داشت براش نفس نفس هاش تندشد بعد نوبت سکس بود من تقریبا با همه کسایی که سکس داشتم کسشونو خوردم کوس بیتا اصلا بوی بد نمی داد معلوم بود آماده شده خیلی بدن سفید و تمیزی داشت بعد اون خورد که خوب بلد بود معلوم بود خیلی وقته سکس نکرده رفتم روش و کیرمو گذاشتم رو رحمش با یه فشار آروم کردم تو و شروع کردم تلمبه زدن بعد اون اومد روم و بعد کلی زمان و تغییر پوزیشن آبم اومد و ریختم رو شکمش بعد اون هم چندبار سکس کردیم تا زمانی که بنا به دلایلی کات کردیم

نوشته: فرزاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها