داستان های سکسی

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی

فیلم های سکسی خارجی

حشری کردن عکاس توسط زنم

سلام خدمت همه دوستان انجمن کیر تو کس
اسم من امیر 30 سالمه و 4 سال با همسرم مهسا که 24 ساشه ازدواج کردم . ما تو یه محله زندگی میکردیم . مهسا خیلی تیپ میزد تو محل و همیشه لباسای تنگ میپوشید . که باعث میشد کون و رونای گوشتی و سکسیش بیرون بیفته . من از اول تو کفش بودم تا این که مخشو زدم و دوست شدیم . قبل ازدواج زیاد سکس میکردیم و همیشه از کون گندش میکردمش . من کیرم معمولیه 16 سانته اما خیلی کلفته . این باعث شده بود کون مهسا بعد ازدواج بزرگ تر بشه و به خاطر کمر باریکش خیلی تو دید بود . اون همیشه رنگ موهاشو زود به زود عوض میکرد و خیلی آرایش داشت . از اصل داستان دور نشیم . عروسی خواهرم بود و قرار بود هروقت از آرایشگاه اومد لباس بپوشیم و بریم آتلیه چنتا عکس بگیریم . وقتی اومد خونه دیدمش نشناختمش خیلی عوض شده بود . گفتم تورو اشتباه نگیرن با عروس ؟ گفت بگیرن مگه چی میشه ؟ گفتم هیچی داماد حسابی میکنتت . و هردو زدیم زیر خنده از این شوخیا زیاد میکردیم با هم . من کت شلوارمو پوشیدم و پاپیون زدم اونم رفت آماده بشه . واییی وقتی اومد بیرون میخاستم همونجا بکنمش . یه لباس یقه باز که نصفه سینش معلوم بود با یه دامن خیلییی تنگ که کون گندش داشت دامنو جر میداد . پشت لباسش تا یبالای کونش باز بود و دامنشم یه چاک یه وجبی داشت که حسابی رونشو یه نمایش میزاشت . یه کفش پاشنه 10 سانتی قرمز پاش کرد که موقع راه دفتن کونش بالا پایین میشد . اینم بگم جانومم خیلیی سفید پوستش . دوستاش بهش میگن سفید برفی . یه مانتو تا زانوش تنش کرد زنگ زدم آتلیه گفت وقت نداریم . از اینترنت شماره یه آتلیه دیگه گیر آوردم زنگ زدم گفت عکاس خانوم نداریم برا مراسم رفتن فقط مرد هست . یه نگاه به خانمم کردم دیدم با سر داره التماس میکنه که بریم منم وقت گرفتم و راه افتادیم . رسیدیم دم آتلیه از دم ماشین تا آتلیه یه کوچه فاصله بود . خانمم با همون مانتویی که تا زانوش بود و ساقای سفید پاشو انداخته بود بیرون راه افتاد . با اون کفشا حتی از زیر مانتو گشادش میشد فهمید چه کون بزرگ و نابی پنهون شده . وارد آتلیه شدیم یه پسر حدودا 26 ساله بود که معلوم بود بدن ساز . یه تیشر تنگ تنش بود که حسابی بازوهای گندشو نشون میداد . تا خانممو دید چشش رفت سمت سینه و کون گنده زنم اما خیلی عادی برخورد میکرد . که از این رفتارش خوشم میومد . به ما گفت برید تو سالن آماده شید . هر موقع اماده بودبد زنگ رو فشار بدبد . خداییش آتلیش خیلی ردیف بود . موقع حاضر شدن به زنم گفتم کشتیش جوونه مردمو . زنم گفت میخای یکم بیشتر اذیتش کنم ؟ منم که شیطونیم گل کرده بود قبول کردم . زنگ رو زدیم و پسره اومد . حسابی داشت کون گنده زنم و رونای سفید مهسا رو دید میزد . توی یه ژست مهسا روی یه تاب نشسته بود و پاهاشو گداشته بود رو پیانو . موقع تنظیم کردن مهسا دست به موهای زنم میزد و پاهاشو اینور اونور میکرد که فکنم چند بار راحت تونست حتی شورت مهسا رو ببینه . همشم معذرت خواهی میکرد از من و گفتم عیب نداره شما هم مثل برادرشی . اما آخه کدوم برادر اینجوری به رونای آبجیش دست میزنه . تو یه ژست هم مهسا جوری بود که پسره تونست حسابی سینشو ببینه . پسره شلوار لی تنش بود و معلوم بود کیرش راست شده . یه لحظه پسره رفت باطری دوربینشو عوض کنه که البته به نظر من رفت کیرشو جمع و جور کنه . زنم تو این فاصله گفت خوشت اومد ؟ گغتم طفلک داشت پس میوفتاد . اومدو ما چنتا عکس دیگه گرفتیم که پسره که دید من چیزی نمیگم حسابی به بدن سفید مهسا دست زد و مهسا هم موقع نشستن پاشو وا میذاشت تا اون بتونه شورت مشکی و توری مهسا رو ببینه . ازش تشکر کردیم و قرار شد 3 روز دیگه بریم عکسارو بگیریم . تو ماشین تا سالن عروسی کلی به این ماجرا خندیدیم .

نوشته: amirhot

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها