سلام دوستان شهوانی .میخوام یه خاطره براتون بگم همش حقیقت داره و دوست دارم باهاتون به اشتراک بزارم و نظرات تون برام مهمه تا انگیزه بگیرم دوباره خاطرات مو باهاتون قسمت کنم.
داستان من از اونجایی شروع شد که فهمیدم یه حس بی غیرتی یا همون کاکولد تو وجودم هست و از این که ببینم یکی داره با ناموس م عشق و حال میکنه لذت میبرم.حس خوبی داره واقعا.
موضوع در مورد دخترخواهرمه که تا چند سال پیش هنوز چشم و گوشش بسته بود و از وقتی دانشگاه رفته و به عنوان منشی تو یه آژانس داره کار میکنه خیلی تیپ ش و آرایش ش عوض شده.مثلا یه روز که میخواست بره سرکارش.زهرا
یه مانتو کوتاه مشکی زیرش یه نیم تنه و یه شلوار سفید خیلی تنگ و کوتاه پوشیده بود با یه شال کرم و کفش اسپرت
پوشیده بود.من که داییش ام سیخ کرده بودم چه برسه به بقیه.گفت میخواد بره سرکار.ازم خواست با موتورم برسونمش.چون دیر برسه جریمه ش میکنن.
قبول کردم تو مسیر خیلی ترافیک بود و نیم ساعت دیر رسیدیم.پشت چراغ قرمز که میرسیدم همه از تو ماشین شون به ما نگاه میکردن و زهرا رو با نگاهاشون گاییدن.کنار یه ماشین که چندتا پسر داخلش بودن و ایستادیم تا چراغ سبز بشه یهو یکی از پسرا گفت داداش نوش جونت چه چیز حقی تور کردی.اولش خواستم باهاشون دعوا کنم که زهرا نزاشت گفت از این جور آدما هر روز بهم گیر میدن میخوای با همه خودتو درگیر کنی بیخیال باش عزیزم.من دیدم درست میگه زدم در بیخیالی.
خلاصه رسوندمش سرکار.ولی یه چهارراه پایین تر بهم گفت پیاده ش کنم بهم گفت پام گرفته رو موتور میخوام یکم پیاده برم.منم با موتور آروم تعقیب ش کردم جوری که متوجه نشه.تا رسید محل کارش.چند نفر بهش گیر دادن.منم یاد حرفش تو ترافیک بیخیال فقط نگاش میکردم.حس خوبی میگرفتم از این که همه مردا گیر میدادن و زهرا هم با خنده جوابشون و میداد.
رسید دم آژانس .منم رفتم داخل سوپرمارکت رو به رویی به بهونه سیگار گرفتن و دیدم داخل چندتا مرد چهل پنجاه سال که راننده آژانس بودن نشسته بودن.زهرا که رفت داخل یکیشون که بعداً فهمیدم صاحب اونجاست یه اسپنک در کون زهرا جونم زد.صداشون نمیومد فقط خنده زهرا و اون چندتا مرد و میدیدم.خیلی بهم ریختم برم حسابشو برسم دعوا کنم دستشو بگیرم بیام بیرون.دیگه نزارم بره اونجا کار کنه.تو همین فکرا بودم که فروشنده سوپر مارکت ی بهم گفت داداش کجایی.میگم سیگار چی میخواستی.ببخشید یه بسته وینستون لایت.بازم دید هواسم اون ور خیابونه.گفت داداش میشناسیش.گفتم کیو میگی.دختره منشی رو میگم
آها نه.
گفت داداش ما رو سیاه نکن الان یه ربع اومدی اینجا 4 تا مشتری اومدن و رفتن شما نیستی کجایی خخخ خندید بهم .گفت میتونم کمکت کنم.
یه فکری زد به سرم.گفتم داداش میتونی کمکم کنی جبران میکنم واست
گفتم آره میشناسمش دختر رو.جالب شد خوب چیکارش کنم.نگفتم دختر خواهرمه گفتم دوست خواهرمه واسه امر خیر.دارم تحقیق میکنم
فروشنده که اسمش مهدی بود و بعداً ازش پرسیدم و باهم رفیق شدیم کلی.بهم گفت ببین داداش این دختری که تو واسه کیس ازدواج انتخاب کردی ناراحت نشی فدات شم چجوری بهت بگم خیلی راحته با هر مردی و واقعیت ش نمیخوام دروغ تحویلت بدم از موقعی که این اومده تو این آژانس همه کسبه و بازاریا تو کف شن.گفتم حتی خودت آقا مهدی.رنگش پرید بخدا قسم خودش بهم نخ میده نه فقط من به همه.
از موقعی که اومده منشی آژانس محل شده همه به بهونه ماشین و اینکه راننده تاکسی میخواین میرن و لاس میزنن.جون مادرم
دید من یکم بهم ریختم و هول شده بود گفت بیا فیلم دوربین مغازه رو ببین خودت متوجه حرفم میشی .من اصلا لال میشم قربونت.رفتیم پشت سیستم فیلم های سه شب پیش و برام آورد که ساعت 7 و نیم شب بود که اومده بود مغازه آقا مهدی و کلی باهم لاس زدن و بعد یه بسته سیگار و یه آب انار و یه بسته پاستیل خریده بود.بعد دوربین بیرون فیلم شو برام
پلی کرد حدود ساعتای 10 بود که یکی اومد در آژانس و از تو بست و خاموشی زدن.زهرا داخل بود و مهدی هم حساب کرده بود 5 ماشین
پارکه راننده هاشون هم همه داخلن.دوتا از اون راننده ها با آقا مهدی رفیق شده بودن و میومدن سوپری مهدی قهوه میخوردن و سر صحبت شون هم فقط این بوده که چجوری زهرا دختر خواهرمو گاییدن.از مهدی هم خوششون اومده بود پیشنهاد داده بودن که با میثم که صاحب آژانسه صحبت کنه اونم بتونه بیاد یه حالی ببره.
مغزم داشت منفجر میشد.من از اینکه بیرون مردا بهش گیر میدادن و به هر بهونه تو شلوغی دستمالیش میکردن حسم خوب بود ولی اون روز که اون حرفا رو شنیدم و اون فیلم دیدم نمی دونستم چیکار کنم
کاری هم از دستم بر نیومد.فقط باید بیخیال میشدم و نتیجه رو میدیدم
اون شب نتونستم از فکر و خیال بخوابم.تا فراموش نکردم بگم فیلم و یکم جلوتر برد ساعت حدود 12 شب بود که چراغ روشن شد و در باز شد 4تا از اون راننده تاکسی ها آروم و بی سروصدا اومدن بیرون هرکی سوار ماشین شدن رفتن خونشون.یه ده دقیقه بعد دیدم زهرا با میثم که صاحب کارش بود اومدن بیرون و زهرا نمیتونست درست راه بره سوار ماشینش شدن و آژانس و بستن و رفتن.
الان که خوب یادم میاد اون شب که زهرا اومد خونه حالش خوب نبود پرسیدم چی شده گفت یکی دنبالم کرده بود دویدم افتادم زمین.ولی هیچ جاش خراش نداشت شک کردم بهش.گفتم خوب کجا بودن اونا شاید برم پیداشون کنم ناموس شو میگام.گفت بابا بیخیال.تو هم فقط دنبال دعوا مرافه ای.گفتم با این حالت که فردا نمیتونی بری سرکار.گفت مرخصی گرفتم دو سه روز.باشه عزیزم مواظب خودت باش تا این موقع شب سرکاری.از این به بعد خودم میبرمت هر جا خواستی آخر شب هم میام دنبالت.گفت رسوندنش با تو آوردنم با میثم خخخ
میثم کیه.اها صاحب کارم خیلی مرد مهربونیه.هر موقع پول ازش بخوام بهم میده.قراره اگه تا آخر سال پیشش بمونم دو تا ماشین داره یه دنا یه پراید شو بده دست من تا دیگه راحت برم و بیام مزاحم تو هم نشم این همه راهو منو میرسونی دایی جون.گفتم فدات بشم من اذیت نمیشم.
گفتم فقط حواست به خودت باشه من این میثم نمیشناسم یه وقت بابت این کارایی که برات میکنه چیزی ازت نخواد.تا خواستم ادامه شو بگم گفت دایی اون زن داره خودش.همه ی اون راننده ها زن دارن بچه دارن جز یکی شون که اونم تازه اومده.خوب باشه عزیزم.ناراحت نشو ازم
بوس بده برو بخواب شام خوردی گفت آره اینقدر خوردم سیر سیرم.
منظورش شام چی خورده رو الان میفهمم.
زهرا بهم گفت اگه دیر برسم جریمه م میکنه.الان فهمیدم جریمه ش چیه.پس خدا به دادش برسه امشب هم میخوان بکننش.منتظر موندم شب بیاد چه اتفاقی براش میوفته همه خواب بودن و من بیدار موندم تا بیاد درو براش باز کنم.تو حیاط نشستم سیگار میکشیدم و منتظر
به گوشیم زنگ زد که داره میاد درو براش باز بزارم و گفت برم بخوابم
گفتم باشه ولی نشستم تو حیاط که دیدم صدای یه ماشین از تو کوچه اومد و یکی پیاده شد و صدای آهنگ م بلند کردن و آهنگ ساسی پلی بود
زهرا درو آروم بست و تا منو دید بیدار موندم جا خورد.من بیشتر داشتم به اندام شو تیپ سکسی که زده بود خیره بودم که صبح که میرفت سرکار یه شلوار جین مام فیت با کراپ کت و یه کفش اسپرت سفید پوشیده بود ولی الان آخر شب یه لگ طوسی جذب و یه مانتو عروسکی کوتاه که زیرش فقط سوتین پوشیده بود و یه پاشنه بلند بنددار تنش بود.
یه دسته گل هم دستش بود.چه آرایشی کرده بود انگار مهمونی بوده
گفتم صبح چیز دیگه ای تنت بود اینا چیه پوشیدی.گفت خوشگل شدم فکر کردم گفتم خوب عالی شدی حالا از کجا.گفت امشب همکارام واسم تولد گرفتن و کادو گرفتم.تو که تولدت پس فردا میشه.گفت خوب الان گرفتن مگه چیه.من خیلی خستم اذیت نکن میخوام برم بخوابم مبارکت باشه.بوس بده بعد بخواب.اووف وقتی بوسیدمش بغلش کردم دیگه سیخ شده بود رفتم یه حق زدم و خوابیدم.
فرداش رفتم سوپری آقا مهدی.الان دیگه بعد این چند هفته کلا رفیق شدیم با هم.سر صحبت بهم گفت که عباس یکی از راننده ها با میثم صحبت کرده که منم برم یه حالی بکنم. ازم اجازه خواست که برم منم گفتم دیگه برام مهم نیست فقط میتونی یه لطفی بکنی برام یواشکی فیلم بگیری.قول نمیدم ولی یه کاریش میکنم باشه فقط بعد این همه هنوز مطمئن نیستی که اون جنده س.فقط دردسر درست نکنی جون خودت و خودم.
گفتم خیالت راحت. مهدی کاندوم گرفته بود زود بست رفت آرایشگاه و بعدش م گفت میره حموم شیوه کنه.خداحافظی کردم و رفتم خونه گوشی دستم بود تا مهدی زنگ بزنه خوابم برد نمیدونم چند ساعت گذشته بود که گوشیم زنگ اومد آقا مهدی.برداشتم مهدی گفت واتساپ داری فیلم برات میفرستم جون داداش خراب مون نکنیدیدی فوری پاکش کن گفتم باشه قول میدم تا فیلم فرستاد تا دانلود شد مردم و زنده شدم.وای دانلود شد بازش کردم فیلم دو دقیقه بود.وسط سکس شون بود کیفیت پایین بود ولی حرفا واضح بود و تعداد شون مشخص بود.وای باورم نمیشه 3 نفر بودن با آقا مهدی چهار نفر.زهرا وسط دو نفر خوابیده بود عباس آقا عقبش و علی هم یه مرده هیکلی سیبیل کلفت هم از جلو میکردن.میثم هم کیرشو داده بود دهن زهرا جونم.مهدی که داشت یواشکی برام فیلم میگرفت داشت با کیرش ور میرفت.صدای میثم شنیدم که آقا مهدی پا پس نکش خجالت بزار کنار.همه بچه محلیم.
دل بده به کار و از این حرفازهرا هم ناله میکرد مث جنده ها. اون شب ده بار ارضا شدم بعد اون فیلم.دیگه مطمئن شدم.اگه دوست داشتین یه خاطره دیگه و ادامه شو براتون بگم.
نوشته: جاوید